سفرنامه دبی- شهریورماه 96
سلام دختر نازم دوباره اومدم با کلی خاطرات خوب و به یاد موندنی. این سفرمون یه سفر متفاوت بود برامون چون بابا شهاب بخاطر کارش نتونست که مرخصی بگیره و کارشو تعطیل کنه و بیاد واسه همین من و تو و خاله شمیم تنهایی به این سفر رفتیم اولش راستش خیلی استرس داشتم از پسش بر نیایم اما خدا رو شکر با اینکه جایه بابایی خیلی خالی بود اما خیلی بهمون خوش گذشت. چون من اصرار داشتم تو تا قبل از شروع مدرسه حتما یه مسافرت بری تا با روحیه خوب و با نشاط این مرحله جدید از زندگیتو شروع کنی خوب میریم سراغ عکسا این عکس تو هواپیماس که خیلی با کارتن دیدن تو هواپیما حال کردی و خیلی سرگرم بودی و خدا رو شکر اصلا اذیت نشدی: از فرودگاه با...