خاطره زایمان
روز 16 آبان مصادف با روز سعید عید قربان و برابر 7/11/2011 میلادی درست یک هفته و یک روز قبل از روزی که خانم دکتر برای سزارین تعیین کرده بود در یک روز سرد و شدید برفی!!! به دلیل پاره شدن کیسه آبم از خونه مامانی اینا ساعت 3 بعد از ظهر به همراه مامان و بابا و خاله مریم راهی بیمارستان شدیم و شهاب هم رفت که مدارک رو از خونه بیاره.
ساعت 5:30 خانم دکتر بعد از تماسهای مکرر پرستاران بالاخره رسیدن بیمارستان و منو از اتاق زایمان بردن به طرف اتاق عمل. پشت در اتاق عمل عمه زهره و مادرجوون و فاطمه خودشونو رسونده بودن و من ازشون خواستم برام دعا کنن
دکترای بیهوشی، کارشناس خون گیری رویان و سایر عوامل اتاق عمل همه آماده بودن و تا خانوم دکتر اومدن کار رو شروع کردن من تو اتاق عمل به خانم دکتر گفتم تو رو خدا به پرستارا سفارش کنید به من زیاد مسکن بزنن من تحمل دردم خییییلی کمه
وقتی به هوش اومدم خیلیا اونجا بودن من خیییییلی درد داشتم اما خیلی هوشیار بودم همه حرفاشونو جواب میدادم فکر کنم منو بی حسی از کمر کرده بودن و فقط بهم داروی خواب آور داده بودن در حالیکه تو اتاق عمل از خانم دکتر پرسیدم بیهوشم می کنید یا بی حسی گفت بیهوشی!!! نمی دونم والا :-??
بعد عمل من داشتم از درد شدید میله های تختمو فشار میدادم که شمیم جوون اومدو دستای منو تو دستاش گرفت و گفت درد داشتی دست منو فشار بده منم نامردی نکردم و از شدت درد کلللللی دستشو فشار دادم بیچاره وقتی داشت میرفت دستش زخم و قرمز و بی حس شده بود وقتی یادش میوفتم دلم براش کباب میشه
من موقع درد همش به همه التماس می کردم که برام دعا کنیم و هی میگفتم تو رو خدا به پرستارا بگید بیان برام مسکن بزنن حالا تو اون حالت دخترا گفتن خوب خداحافظ ما داریم میریم سوپراستار منم تو همون حالت نیمه هوشیار گفتم خیلی بی شعورید بشینید برای من دعا کنید به جای سوپراستار رفتن، اینو که گفتم همه زدن زیر خنده
خلاصه بعد از همه حرفا آوا خانوم ما ساعت 5:39 بعد از ظهر روز دوشنبه 16 آبان مصادف با روز سعید عید قربان و برابر 7/11/2011 میلادی با وزن 3040 گرم و قد 49 سانتی متر دور سر 35.5 و دور سینه 35 سانتی متر با دستای خانم دکتر وزیری و در بیمارستان دی توسط عمل سزارین پا به دنیای ما گذاشت
این عکسیه که بابا جوونش روز اول به دنیا اومنش ازش گرفته:
اینم چند تا از عکسای اون روز بیمارستان:
اینم وقتی که منتظرن من بیام بیرون از اتاق عمل:
اینم عکسهای فردای زایمان:
آوا کوچولو بغل خاله مریم:
همون روز تولدت واکسن هپاتیت ب و فردای اون روز واکسن فلج اطفال و ب ث ژ رو تو بیمارستان برات زدن.