آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آوای دلنشین

یه روز خوب با دوستای خوبمون

1392/7/7 11:44
نویسنده : مدیر
2,785 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام عششششششق مامان بازم اومدم تا برات بنویسم شرمنده ام که این روزا اینقدر کار دارم که نمیرسم زود به زود وبلاگتو آپ کنمخجالت

چند روز پیش چون خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم زنگ زدم خاله آناهیتادوست خوبم تا تو و آرمیتا جوونو با هم ببریم پارک آناهیتا جوونم پارک ساعی رو پیشنهاد داد منم کلی استقبال کردم چون تا حالا اونجا نبرده بودمت قرار شد من از سرکار که اومدم تو رو از مهد بردارم و مستقیم بریم اونجا نیشخند

این عکس توی مهده این نقابو توی مهد براتون درست کردن نیشخند از اول مهر هر روز یه کاردستی دستته وقتی میام دنبالت خنده:

 

چون ماشین آناهیتا جوون اینا زوج بود ماشینو تو پارکینگ اندیشه پارک کردن و با ماشین ما اومدن:

 

در بدو ورود به پارک محو تماشای پرنده ها شدید:

 

خیییییییییییلی بامزه با هم جوور شده بودید و همش کنار هم میشستید البته تو همش میرفتی پیش آرمیتا جوون و اون ووروجکم هی اذیتت میکرد و میرفت یه جای دیگه میشست قهقهه

هزاااااااار ما شا ا... به این دختر از در و دیوار بالا میرفت و همش آنا جوون باید دنبالش می دوید خنده:

تو هم می خواستی همش ازش تقلید کنی و انتهای کارت بالا رفتن از همین یک میله بود قهقهه:

در حال تماشای لاک پشت ها:

یه دوست جدیدم پیدا کردی اینجا دم این قفسه طوطی ها جیغ میزدن و قیافه تو هم خیییییییییلی بامزه شده بود ترسیده بودی و تعجب کرده بودی حیف نشد عکس بگیرم از قیافه ات قهقهه

البته به طوطی ها می گفتی کلاغ زبان به همه پرنده ها یا میگی کلاغ یا میگی جوجه نیشخند

دارید در مورد لاک پشتا با هم اختلاط می کنید زبان:

اینجا هم دم بوفه آهنگ گذاشته بودن آرمیتا خانومه قرتی شروع کرد به رقصیدن و تو هم شروع کردی :

آخ آخ همرو چپ کردید رو زمین آخ:

این عکس متاسفانه تار شد اما خیلی دوسش دارم آرمیتا جوون سفت بغلت کرده:

دفعه اول بود بستنی قیفی میخوردی چون ما همیشه کیم برات میگیریم و خیلی هم خوشت اومده بود نیشخند:

دیگه فکر کنم از دنبال آرمیتا جوون دویدن خسته شده بودی و فقط تماشاش می کردی زبان:

فکر کنم دارید غیبت این آقاهه رو می کنید نیشخند :

اینجا آرمیتا نشسته و تو هم داری حولش میدی قهقهه:

آرمیتا مثل برق از این شیب میرفت بالا اما تو نمی تونستی خنده:

آخرش آناهیتا جوون زحمت کشید و دستتوگرفت برد بالابغل:

واااااااااااااای که من عاااااااشق این عکسم که هنر دسته آنا جوونه ببین چجووری رفتید اون تو و لم دادید برای خودتون قهقهه:

منتظر آماده شدن بلال:

و در انتها کللللللی تو این حوضه  آب بازی کردید هر چی میگفتیم بابا این آب کثیفه آخه ماهی توش بود نگران اما گوشتون بدهکار نبود که آخ آخرش آنا جوون گفت بذار کیف کنن بعد دستاشونو میشوریم و واقعا هم کییییییف کرده بودین و همه لباساتونو خیس کردید آخرشم دستاتونو شستیم و تو ماشین لباساتونو عوض کردیمقلب:

موهاتونو عین هم بسته بودین و هم سن هم بودین واسه همین همه فکر می کردن که دوقلو هستین قهقهه اما واقعا خییییییییییییلی روز خوبی بود و به هممون خیلی خوش گذشت تو و آرمیتا هم خیلی خیلی با هم جوور شده بودید و کلی با هم بدو بدو کردید وقتی از ماشینمون پیدا شدن تو سریع کفتی آمیتا کووووو آمیتا کدا لبت؟؟؟ عزیییییییییییییزم سریع دلت واسش تنگ شد خنده

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اینم یه عکس از قبل تر روزی که برای اولین بار لواشک خوردی اولش بلد نبودی و می خواستی گاز بزنی اما بعدش یاد گرفتی که بمکی خیییییییییلی هم دوست داشتی و کلی خوردی نیشخند:

 

اینم یه عکس از خاله و خواهرزاده یه شب که رفته بودیم سوهانک خاله شمیم خودش گرفته ازتون:

من عااااااااااشق این عکسم و عاااااشق دوتاتون ماچبغلقلبقلبقلب

 -----------------------------------------------------------------------------------------------------

هنر جدیدت ترسوندن بقیه اس اونم به چه حالتی هر کی از در می خواد بیاد تو میری پشت در و تا اومد میای بیرون و با لحن خیلی آروم و کشیده میگی پِگ قهقههقهقهه طرفم الکی خودشو میزنه به ترسیدن و تو هم ذوق مرگ میشی و با لحن ذوق زدگی میگی تسید تسید

اتل مثل توتوله رو تا شیرشو بردن هندستون بیشترشو یاد گرفتی صداتو ضبط کردم اگه شد مییذارم بک گراند وبلاگت نیشخند

دیگه یاد گرفتی میخونی الکلنگو تیشه بازم مثل همیشه آوا بلنده میشه نیشخند

با عمو حسین شوهر خاله سمیرا خیلی جوور شدی و صداش میکنی عمو حوسِن

امروز داشتم میرسوندمت مهد کودک که جلوی در شلوغ بود مجبور شدم برم دور بزنم وقتی از مهد رد شدم گفتی مَته کودک چلا لبتی؟؟ بعد که داشتم میرفتم که از کوچه بعدی دور بزنم هی با دست اشاره میدادی به پشت که بلو اون ور یعنی از اون ور باید بری ترسیدی نبرمت مهد قهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

افسانه مامان پارمین
7 مهر 92 12:43
عالی بود صفورا جون . کلی از خوندن پست هات لذت میبرم . ماشالله آوا جونم خیلی خوش بانکمه و خیلی شیرین تر شده .
آفرین به مامان مهربون که بعد از ساعت کاری ، برای دخترش وقت میزاره . از طرف من کلی آوا جون رو ببوسش


ممنون عزیزم
چشم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
7 مهر 92 13:25
اول بگم که دزدیه ماهرانه ای بود دوستم
خیلی نقابه بهش میاده عروسک کوچولو
خیلی باحال شده اون بالا بردن آواجان ازپله هامیبینم که شکارلحظه میکنی
اونجاکه تارشده آرمیتامحکم بغل کرده آواروخییییییلی دوست دارم عزیییزم چه نمکایی بودن اون روزاین دوتا
آدرس مهدبهت میدادخیلی بامزه اس
عکسی که شمیم جون گرفته فوق العاده اس مخصوصا حالت آوا مثل دختربزرگاژست گرفته


ههههه ما اینیم دیگه دوستم
خییییییییلی روز خوبی بود برای من و آوا
دوستدار آوا
7 مهر 92 14:32
ای جونم به این دو تا فرشته ناناز
ذوق میکنم وقتی میبینم چقدر دوست داره بره مته کودک
این خاله و خواهرزاده چقدر شبیه هم هستن آخه


مررررررررسی عزیزم
جیران بخشنده
7 مهر 92 14:58
ورجکای خوشگل عاشق اون عکس خاله و خواهرزادم


قربونت عزیزم
mahsa
7 مهر 92 15:42
واییییییییییییییییییییییییی قربونتون برم من
بابا صفورا چون من که دلم واستون یه ذره شد
خیییییییییییییییییییییییییلی کم پیدا شدی
نه به ما سر میزنی حالا ما هیچ وبلاگ خودتون رو هم آپ نمیکنی
واقعا دلم تنگ شده بود


مرسی عزیزم که اینقدر به ما لطف دارید
مامان امیر مهدی(سوده)
7 مهر 92 17:34
نفس خاله انشاالله همیشه دلت شاد باشه گلم.


مرررررسی عزیزم
نیلوفر
7 مهر 92 17:44
واااااااااااااااااااااااااااااااای صفورا جون خواستم اول دعوات کنم که انقد دیر اومدی ولی وقتی عکساتو دیدم گفتم حالا اشکال نداره اما باره آخرت باشه هااااااااااااا وگرنه ...
عکس آخر بییییییییییییییییییییییییییییییییی نهایت قشنگه دیدمش یجوری شدم ماشالله چقد آوا بزرگ و خانوم شده عین آدم بزرگا شده اینجا خیلی معصوم لبخند زده وروجک
خدا تورو واسه آوا ، آوارو واسه تو حفظ کنه البته زیر سایه همسر و پدر و مادر و خواهرای گلت دوستمممممممممممممممممم


ممنووووووووون عزییییییییزم
صبا خاله ی آیسا
7 مهر 92 19:32

چ روز خووووووووووووووووووووبی داشتین چ دوستای خوووووووووووبی


مرررررررررسی گلم
نیر
8 مهر 92 1:28
شما دو تا ملوسک خیلیییییییی با نمکین خیلی نازین
خودت و دوستتو بخورم ذاتا عاشق هر دوتاتونم
اون عکس اولیت خیلی با نمک بودی
چقدرم واضح حرف میرنی عزیزم


فدات شم نیر جوون
مهرنوش مامان مهزیار
8 مهر 92 10:01
سلام عزیزم . حسابی به بچه ها خوش گذشته . کار خیلی خوبی میکنی عزیزم که برنامه پارک رفتن رو ترک نمی کنید. آرمیتا جون هم ماشاا... قد بلند تر من فکر کردم از آوا بزرگ تر.
خانمی از اینکه بمون سر بزنی خوشحال میشم.


چشم عزیزم حتما میام پیشتون
مامان بهداد
8 مهر 92 10:17
سلام
همیشه به گردش و شادی.
معلومه که به همه تون خیلی خوش گذشته مخصوصا بچه ها.
خوش باشید.


مرررررررررسی عزیییییزم
مامان ثمين
8 مهر 92 11:09
ماشاا... هزار ماشاا... به اين دختر ناز و خانوم خيلي دوستت دارم خاله


قربونت عزیزم
سحر مامان آمیتیس
8 مهر 92 11:26
ای جونم خوشگل خانم هرروز ناناز تر میشی خوش بگذره عسلم کاش آمیتیسم بودعاشقه پارکه ولی مامانش وقت نمیکنه نوش جونت بستنی.صفورا چه کار خوبی میکنی آوارو میببری پارک آفرین مادرمهربون


مامان بیزی ما که حسابی مشتاق دیدارتون هستیم
سمیرا مامان پرنیان
8 مهر 92 13:45
عاشق هر دوتاتونم وروجکهااااااااا


قربووووونت بووووووس
رها
8 مهر 92 13:58
چقدر عکساشون خوشمل شده!
من که عاشق کاردستش شدم خیلی بهش میاد بووووس


مرسی گلم
جوجوبانو
8 مهر 92 17:03

خیلی وقت بود نبودی مامان صفولا...
کجا بودی نبودی؟؟؟؟
از دزدای کارگاه آقا شهاب خبر نشد؟


نه هنوز خبری نشده
مرسی که به یاد ما هستید بووووس
بهار
8 مهر 92 20:00
هميشه به شادي و سلامتي


ممنون
الناز مامان طاها
8 مهر 92 21:28
وایییییی چقدر این دو تا دخملی ها ناناز شدن انگار دوقلو هستنخوبه بهتون حسابی خوش گذشتهموفق باشید


مرسی عزیزم
محبوبه مامان الینا
9 مهر 92 8:44
واقعا هم شبیه دوقلوها شدن عکس خاله و خواهرزاده هم بسیار زیباست
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
9 مهر 92 9:08
صفورا جون همیشه به تفریح و گردش وووووووووووووووووووووی آوا جونم قربونه شعر خوندنت خوشگلم
نرگس مامان باران
9 مهر 92 9:54
سلام صفورا جونم خوبی عزیزم ماشالا به آوا جونم خیلی نازه قربونش برم چه لباسهای خوشگلی میپوشه دست مامان بزرگش درد نکنه راستی چقدر خوبه مهد خوشم اومد فک کنم تا پایان سال تحصیلی دیگه کل کاردستیهای دنیارو درست کنند ایکاش منم کارمند بودماااااا دلم خیلی براتون تنگ شده میبوسمتون ببخشید اگه دیر به دیر میام از دستته این وروجکه ی لحظه هم نمیشه تنهاش بزاری
persian mom
9 مهر 92 12:08
عزیزم معلومه دختری خیلی مودب و خانومه و صد البته به مامانش رفته
عاشقه این جور بچه هام محصوصا اگه دختر باشه
با اجازه لینکت کنم؟


باعث افتخاره عزیزم
سحرناز
9 مهر 92 13:35
لواشک خور من چقدر این خاله و خواهرزاده بهم شبیهن سلامت باشین هر دوتاتون
مامان بنيتا
9 مهر 92 17:24
اميدوارم همه روزهاتون مثل اين روز قشنگ وزيبا باشه
چه نقاب خوشگلي عزيز شيرين زبونم


ممنون دوست خوبم
عمه ی آتنا
10 مهر 92 21:17
بار بعدیمیام پستتونو میخونم


منتظرم عزیزم
الهام مامان محیا
11 مهر 92 9:25
آخی چه قدر ناز شدی خداییش این آرمیتای وروجک فکر کنم مثل محیای من شیطون بلاست.البته نوع بزرگش
ترنم کوچولو و مامان فاطمه
11 مهر 92 13:02
سلام صفورا جون خوبی؟؟؟ماشالله به آوا خوشگل چقدر بزرگ شده خدا حفظش کنه از طرف من ببوووسشمنتظر حضور گرمتون هستم
مریم مامان پندار
12 مهر 92 19:02

دلم برات تنگ شده عزیز دلم میبوسمت


مرررسی مریم جوون مام همینطور
سوده
13 مهر 92 7:51
قربون این آوا گلی بشم من که انقدر شیرین حرف میزنه


قربونت عزیزم
صبا خاله ی آیسا
13 مهر 92 17:24
کجااااااااااااااااااااااااااااایین


زیر سایه شما هههههه
الی مامی غزل و آوا
14 مهر 92 0:22
سلام صفورا جونم خصوصی داری
نیلوفر
14 مهر 92 1:42
سلام صفورا جون خوبی ایمیلم دیگه باز نمیشه به من نیومده دیگه این کارا بوس بای:-(


متوجه نشدم کدوم کارا؟؟؟
خانمی
14 مهر 92 7:18
ماشالا چه وروجکای خوردنی
زهرا (دوستدار آوا)
14 مهر 92 13:02
اي بابا پس كجائين؟؟؟ هر روز ميام هيچ خبري نيست!!! آوا جوني به مامان بگو خوب اون سرش شلوغه ما دلمونو چيكار كنيم هي تنگ ميشه