آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آوای دلنشین

دو ساله شدی هووووووورااااااا

1392/8/16 12:59
نویسنده : مدیر
3,672 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام دختر کوچولوی مامان که دیگه واسه خودت یه دختر کوچولوی دوساله شدی و خانومی شدی برای خودت ماچقلببغل

دقیقا دو سال پیش در چنین روزی خدا بهترین هدیه زندگیمونو به ما داد وااااااااای که چه حس غریبی دارم وقتی به اون روز فکر می کنم دوست دارم خاطره اون روز رو دوباره تعریف کنم و اون لحظات شیرین دوباره مثل یک پرده نمایش بی نظیر و تکرار نشدنی از جلوی چشمام عبور کنه خیال باطل

روز عید قربان بود و بر طبق تاریخ دکتر قرار بود حدود 10 روز دیگه یعنی عید غدیر به دنیا بیای اما انگار تو هم مثل ما عجله داشتی که بیای در آغوشمون درسته روز عید بود و ما همه برای ناهار خونه مامانی دعوت بود و ناهار دیزی داشتیم با اینکه هنوز 16 ابان بود اما برف خیلی شدیدی میومد مشغول خوردن ناهار بودم که کیسه آبم پاره شد چه حس غریب و غیر قابل وصفی بود یعنی تو داشتی میومدی؟؟؟ یعنی من داشتم مادر میشد باورم نمیشد حس عجیبی داشتم و البته همراه با استرس از زایمان می ترسیدم اما انگار حس در آغوش کشیدن تو بر ترسم غلبه کرده بود چقدر وقتی تو دلم بودی باهات حرف میزدم و قربون صدقه ات می رفتم و بی صبرانه منتظرت بودم و الان همون لحظه موعود بود سریع آماده شدیم و رفتیم بیمارستان نگران بودم نکنه پاره شدن کیسه آب به تو لطمه ای بزنه خلاصه رفتیم بیمارستان دی و منو بستری کردن و چکاپ های اولیه رو انجام دادن و زنگ زدن دکتر وزیری بیاد بیمارستان دکتر وزیری هم بیچاره روز عیدی عروسی بود و از عروسی کشوندنش بیمارستان خنده

تا زمانی که تو اتاق منتظر اومدن دکتر بودم حس خیلی غریبی داشتم کم کم دردام شروع شد و همش نگرانت بودم خلاصه دکتر اومدم و رفتم اتاق عمل تو اتاق قبل از عمل به دکتر التماس می کردم که عملم تموم شد تو رو خدا برای من مسکن زیاد بزنید من اصلا تحمل درد رو ندارم و دکترم بهم گفت خیالت راحت باشه قهقهه

خلاصه بعد از همه این حرفا تو ساعت 5:39 بعد از ظهر روز دوشنبه 16 آبان مصادف با روز سعید عید قربان و برابر  7/11/2011 میلادی با وزن 3040 گرم و قد 49 سانتی متر دور سر 35.5 و دور سینه 35 سانتی متر پا به دنیای ما گذاشتی

دارم عکساتو نگاه می کنم و خاطرات این دو سال جلوی چشمام ورق می کنه عجب دورانی بود و چه زود گذشت تا چند ماه شب تا صبح از دلدرد نمی خوابیدی و من و بابایی و حتی مامان جوون و باباجون و خاله ها به نوبتی تا صبح تو پتو تابت می دادیم تا آروم بشی از غروب همیشه دلدرت شروع میشد الهی بگردم که چقدر گریه می کردی نگران و حالا دیگه برای خودت خانومی شدی بغلقلب

بقیه خاطرات رو با عکس ورق میزنیم:

اولین عکسی که بعد از به دنیا اومدنت ازت گرفتیم چند ساعت بیشتر نبود که به دنیای ما پا گذاشتی نیشخند:

وااااااااای که اولین در آغوش کشیدنت چه حسسسسسسی داشت غیر قابل وصف خدا نصیب همه کسایی که دلشون می خواد بکنه وقتی که برای اولین بار کنارم گذاشتنت تا شیر بخوری که دیگه نگو چقققققققدر هم محکم مک میزدی باورم نمیشد بچه به این کوچیکی ولی چه لذذذذذذذتی داشت شیر خوردنت هر چند که بعدها همیشه به بدبختی و بهت شیرمیدادم از همون اولش بی اشتها بودی زبان:

ببین خاله شمیم چه کوچولو بوده خنده:

هنوز یکی دو روزت بیشتر نبود که دستبند و هد بند می بستی زبان:

در حال شیرخوردن:

هنوز یکی دوروزت بیشتر نبود که سارافون و جوراب شلواری پوشیدی دختره قرتی مامان نیشخند به بدبختی جوراب شلواری به این کوچیکی پیدا کردیم حتی نیوبرن ها هم بزرگ بودن برات زبان:

و اما عکسای بزرگ شدنت:

یک ماهگی:

دوماهگی:

3 ماهگی

4 ماهگی

 

5 ماهگی

6 ماهگی

جشن دندونی

 

7 ماهگی

8 ماهگی

9 ماهگی

10 ماهگی

11 ماهگی:

و اما یک سالگی:

 

و اینم که 2 سالگی:

 دیدی چقدر زود بزرگ و خانوم شدی ولی تک تک این لحظات برای ما پر از خاطرات شیرین و تکرار نشدنیه عشق مامان و روز به روز و ثانیه به ثانیه عشق ما نسبت به دو از لحظه و ثامیه قبلی بیشتر و بیشتر میشه بدون که من و بابایی همه زندگیمون مال توه و حاضریم همه دنیامونو بدیم تا تو شاد باشی و همیشه حامی و پشتیبان تو در هر لحظه ای خواهیم بود بدون که آغوش من برای تو مأمن همیشگی خواهد بود قلبماچبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (34)

مامان نغمه
16 آبان 92 13:50
خیلی تبریک میگم... ایشالا هر روز شاهد خوشیهای بیشتر و بیشترش باشین...
parisa pouyamaehr
16 آبان 92 14:28
salam safoora khanom tavalood ava joono bazam tabrik migam in post kheli ali bood enshaalah hamishe salem bashi va bara dookhtar khanoom gole benevisi man ke chesham az in hame eshg por mishe enshaallah ye rooz manam bara dookhtaram benevisam be omid an rooz ashegetoonam boos
زهرا مامان مهلا
16 آبان 92 14:39
خیلی جالب و زیبا بود و چون نوشته ها برخاسته از دل بود شدیدا بر دل نشست. دو ساله شدنت مبارک خاله جون.
مریم(مامان آرینا)
16 آبان 92 15:30
آوا خانوم خوشگل تولـــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک200 ساله بشی خاله جون و زیر سایه پدر و مادر مهربونت همیشه موفق وشاد باشیصفورا جون دومین سال مادر شدنت مبـــــــــــــــــارک همیشه کانون گرم خانوادت سبز باشه
مامان مانی جون
16 آبان 92 16:38
آوا جون تولدت مبارک عزیزم الهی همیشه شاد و سلامت باشی مامان و بابای مهربونش دومین سال زمینی شدن فرشتهء کوچولوتون مبارک
سمیه (آبجی حنانه و سبحان)
16 آبان 92 19:19
سلام عزیزم... صفورا اشکمو درآوردی اشکی که دونه به دونش به دلم نشست. اولین باری که واقعا عمیققققققق یاد حرفای مامانم افتادم یادش بخیر! مامانم وبلاگ نویس نیست اما جملات شبیه تو رو همیشه بهم زبانا میگفت! یادمه یکبار آلبوم بچگیامو با مامانم گذاشتیم جلوم و با همین لحن تو شروع کرد به گفتن که مثلا اینجا 9 ماهه بودی اینجا 1 ساله بودی و ... تکامل رشد منو با یه لحن خاصی از بدو تولد تا اون زمان رو بهم میگفت همراه خاطرات شیرین و تلخش. مثلا من 7 سالم بود لوزه هامو عمل کردیم وقتی رسید به این قسمت سنم بغض کرد و اشک ریخت... هی.......... اصلا خیلی لذت بردم با این پستت صفورا. یاد بهترین لحظاتی که در کنار مامانم بودم و دوران ، دوران تک فرزندی بود ، افتادم عاشقتم یعنییییییییییییی راستی میدونی که من و حنانه فاصله سنیمون 14ساله با سبحانم که 18 سال الان باز مامانم بارداره دیگه رسما شدیم خانواده ی پرجمعیت... عاشقونممممممممممم یعنی! عوض من هم آوا رو بچلون لطفا!!! ------------------------------------------------------------------ وااااااای مباااااااارکه چه مامان فعالی داری خدا حفظشون کنه ما تو یکیشم موندیم والا ههههههه
فاطیما
16 آبان 92 21:59
خدا حفظش کنه کوچولوی قشنگتونووو .. الهی همیشه سلامت باشه تولدش خعلی زیاد مبارک ِ ..
دوستدار آوا
17 آبان 92 0:27
تولدت مبارک عزیز دو ساله... صفولا جون معلومه حسابی بهت خوش گذشته بد نیست ب فکر دومی باشی مامان مهربون ---------------------------------------------------------- هههههه آره خیلی دوران خوب و شیرین و تکرار نشدنی بود اما اصلا به دومی فکر نمی کنم فعلا می ترسم نتونم دو تا رو ساپورت کنم
شب بو
17 آبان 92 2:13
صفورا جان ! مثل همیشه پر از احساس و مثل همیشه پر از شور و هیجان هستی اول به تو تبریک میگم که این چنین لایق مادر شدن و مادر بودن هستی ! از خدای بزرگ میخوام که تک تک لحظاتتون به شادی و دلخوشی سپری بشه از خدای بزرگ میخوام که چندمین و چندمین و چندمین سالروز های تولد آوا جان رو بیای و بنویسی و دست آخر هم به آوا جان تبریک میگم روی نازش رو می بوسم آوای دلنشین مامان صفورا و بابا شهاب ، دومین سال زندگیت رو هم جشن گرفتی امیدوارم تا سالیان سال زیر سایه ی مامان و بابات ، به دلخوشی و تندرستی زندگی کنی و همیشه و همیشه موفق باشی
جیران بخشنده
17 آبان 92 10:11
قربونت بشم عروسک صفورا جون چه قدر زیبا و با احساس نوشتید
الناز مامان طاها
17 آبان 92 15:04
انشالله به حق اين ماه عزيز شاهد خوشبختيش باشين
جوجه نارنجی ما
17 آبان 92 16:15
واقعا بزرگ شدن بچه ها مثل یه پلک زذن میمونه .یادش بخیر
جوجوبانو
17 آبان 92 18:48
عزيزم. چقدر زود گذشت. ماه بشي دختر ناز. چقدر خانم تر شده و چهره شما هم صفورا جون طي اين دوسال به نظرم مامان تر شده( نه اينه تغيير خاصي كرده باشيد) نه ولي به نظرم نگاهتون و رفتارتون مامانانه تر شده. خواهر كوچولوتون هم ماشالله بزرگ شده. خدا شما و خانواده خوبتون رو حفظ كنه.
مامان ديانا
18 آبان 92 8:12
همه عكساش و دوست داشتم واااي كه چقدر ملوسي ماشاءالله
مامان ترمه
18 آبان 92 10:36
مبارک باشه آوا جون ایشاله 120 ساله شی آفرین به این مامان باسلیقه و خوش ذوق
سوده
18 آبان 92 12:34
سلام صفورا جان هزارررررررررررررررررررررر بار تولد گل دخترت مبارک باشه. مرور این عکسا خیلی قشنگ بود. ان شالله سال های سال عمر با عزت داشته باشه در کنار شما و همسر مهربونت
تداعی
18 آبان 92 13:34
وای صفورا خیلی گذر زمانت قشنگ بود ایشالله که همیشه سایت بالای سر دختر ناز و قشنگت باشه و شاهد بزرگ شدنش باشی بوس برای هر دوتون
مامان ساجده
18 آبان 92 15:23
تولدت مبارك عزيزم ماشاالله از اولم ناز بوديا جيگر خاله برات بهترينها رو آرزو ميكنم
سپیده
18 آبان 92 16:41
واسه من خاطرات مرور شد. باورم نمیشه که دو سال هست خواننده وبلاگ اوا جونم هستم
شب بو
18 آبان 92 18:27
صفورا جان این لینک نی نی کوشولوی ما هست http://honeygol.niniweblog.com/ --------------------------------------------------------------------- لینکت کردم عزیزم بازم مبااااااااااااارکه
مامان ایسان
19 آبان 92 8:43
بازم تولدت مبارک شیرینم واقعا چه زود میگذره از اولشم شیرین شیرین بودی عزیزم عاشق عکس 8 ماهگیشم توپل مپل خوردنی
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
19 آبان 92 9:02
آوا جونم انشالله که سالیان سال زیر سایه پدر و مادر خوبت بهترین زندگی رو داشته باشی عزیزم قربونه این عکسایه خوشملت گلم
ميترا - آرتين
19 آبان 92 9:21
عزيييييزم چه قشنگ از روز اول تولد تا حالا رو گفتي و ورق زدي... آرتين هم يه روز قبل از آوا به دنيا اومد. چه برف و بوراني بود...يادش بخييييير تولد آواي عزيزم مبارك الهي كه 120 سال زير سايه پدر مادر زندگي كنه
مینو
19 آبان 92 11:10
عزیزم ایشالا تولدات همه ساله باشه آوایی چقد شیرین بوده از همون لحظه که به دنیا اومده دوست دارم خیلی
صـبــا خاله ی آیـــســـا
19 آبان 92 19:51
2 ساله شدنت مبااااااااااااااااااارک اوای خوشگلم شما ازکوچولویی انقد ناز بووووووودی
الناز مامان پارسا
19 آبان 92 21:01
امیدوارم که صدسال سایه تو و پدرش روی سر این دختر خانم قرتی باشه و همیشه موفقیتاش رو ببینین
سهیلا مامان ارتا
21 آبان 92 0:55
عزیز دلم تولدت مبارکککک عاشق مامانتم که با صبر و حوصله و سلیقه واست اینطوری مطلب مینویسه از طرف من ببوسش
سهیلا مامان آیسا
21 آبان 92 9:30
2 سالگیت مبارک باشه آوا جون ایشالا 120 ساله شی .عکساتم خیلی ناززززززز بود عزیزم
آناهيتامامانيه آرميتا
21 آبان 92 12:33
عزيزم چقدرعكسهاي نازوخاطره انگيزي مخصوصااولي كه حس مشتركهخيلي قشنگ نوشتي دوستم اميدوارم هميشه دركنارهم شادوسبزباشيدآواجونم ٢٠٠ساله شي دخترخوشگل و مهربون
اليناگلينا
25 آبان 92 15:07
آواي عزيز وجه مشترك ديگه ات با اليناي من اينه كه الينا هم بيمارستان دي به دنيا اومده.دكتر كاتب راستي مرسي صفورا جون كه بهمون سر زدي و لينكمون كردي. دستمال سفره ها را هم دوستم كه اومده بود تهران از هايپر استار خريده بود.
نرگس مامانه باران
28 آبان 92 17:27
تولدت مبااااااارک عروسک قشنگم
آني
30 آبان 92 12:11
عزيزم خيلي پست قشنگي گذاشته بودي كيف كردم...ايشالا سالهاي سال كنار اين خوشگل خانم شاد شاد باشين
یاسمن مامان رادین
9 آذر 92 13:52
جووووووووووووونم.واااااااااااای صفورا واقعا چقدر زود گذشت. الهی همیشه سالم و شاد باشین و بهترینها رو در کنار هم تجربه کنید.
مامان علی کوچولو
24 آذر 92 7:42
ماشاا...چه دخمل نازی خدا حفظش کنه