یلدای 1392
آن گاه که تولد دختری بیگناه مایه ننگ عرب ها بود، آن گاه که زندگی برای دخترکان ساعتی به طول نمی انجامید.... نیاکان پاکمان، بلند ترین شب سال را شب تولد مینو (الهه زن ) و میترا (الهه خورشید) را به نام یلدا نام نهادند، گرامی داشتند و شادی کردند....
یلدا ، یادگار نام وطن و عروس زمستان بر شما مبارک!!!
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی که همه چیز یخ می زند!
دخترک زیبای من در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایت …
یلدای تو هم مبارک!
اینم عکس یلدای پارسال (1391) :
ببین چقدر بزرگ تر و خانوم تر شدی عشششششششق من
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
همونطوری که قول داده بودم اومدم تا این پست رو با خاطرات و عکسهای یلدا تکمیل کنم.
یلدای امسال بسیییییییییییییار متفاوت از سالهای قبل بود حالا بگو چرا.....
امسال بعد از 12 سال شروع زندگی مشترک اولین سالی بود که شب یلدا مهمان نبودیم بلکه میزبان بودیم برای همین دوست داشتم همه چیز خوب و عالی برگزار بشه که خدا رو شکر همینطورم شد.
وقتی به مامان جوون اینا گفتم شب یلدا خونه ما دعوتید گفت نه نمیشه آخه شب یلدا باید بریم خونه بزرگترا شما بیاید گفتم نه بابا مهم دورهم بودنه خونه ما و شما نداره من دوست دارم. خلاصه با کلی اصرار راضیشون کردیم به خاله سمیرا اینام زنگ زدم و دعوتشون کردم.
از چند روز قبل به فکر تزئینات و خوراکی های این شب بودم، یه جشن یلدای تم دار یکی نیست بگه این دیگه چه صیغه ایه
شب یلدای امسال که افتاده بود روز شنبه منه بدبختم که به راحتی نمی تونستم مرخصی بگیرم خرید مریدا رو روزای قبل بابا شهاب انجام داد منم صبح که بلند شدم برنجمو خیس کردم و رفتم سرکار وقتی از سرکار برگشتیم با بابایی تند تند تزئیناتو زدیم و میز یلدا رو چیدیم
اینم حاصل دست رنجمون:
این ژله هندونه ای ها رو خودم درستیدم هااااا
اینام از گیفت ها و برگه یادگاری:
وقتی مهمونا اومدن اول از همه شامو آوردیم بعد از جمع کردن سفره و شام خاله شمیم برای هممون فال گرفت کلللللللی خندیدیم با چیزایی که درمیومد و مشت همه رو وا می کرد
آخر شب هم که بساط قلیون به پا شد البته مامان جوون همش مخالفت می کرد
این وسط مسطا هم که حسابی بخور بخور بود و جنابعالی هم خیلی زیاده روی کردی تو خوردن تا جایی که صبح تب کردی نمی دونم رو دل کردی یا باز سرما خوردی امروز باید ببریمت دکتر شب هم که روضه خونه خانومه قم باید بریم.
راستی شب قبل از یلدا هم خونه خاله شیما دعوت بودیم و تولد صدرا جوون بود که عکساشو توی پست بعدی میذارم خیلی بهت خوش گذشت و کلی شمع فوت کردی