خرابکاری بزرگ...
اوووووووووووووووووف فقط اومدم از دسته گلی که دیروز به آب دادی بگم
دیروز رفتم لباس ریختم تو ماشین لباسشویی و ماشینو زدم بعد هی دیدم انگار بدجوور صدا میده رفتم دیدم انگار یه نوووری از توش بیرون میومد البته مطمئن نبودم گفتم حتما خیالاتی شدم یک لحظه به ذهنم خطور کردم نکنه موبایلمو انداختی تو ماشین همش به خودم دلداری میدادم که نه بابا حتما میدیدم اگر موبایلمو انداخته بود توش سریع رفتم دنباله موبایلم گشتم و پیداش نکردم زنگ زدم بهش گفت در دسترس نیست رفتم بیشتر دقت کردم بیچاره موبایلم تو اونهمه آب ماشین هنوز داشت نور میداد سریع آب ماشینو تخلیه کردم و موبایلمو خیسه آب آوردم بیرون و با حوله خشک کردم و سشوار گرفتم اما دیگه روشن نمیشه تا منو بابایی بهت میگیم آوا چرا موبایلو بردی انداختی تو ماشین سریع میگی بِبَشید (ببخشید) الههههههههههههی فدات شم دیگه مگه آدم دلش میاد چیزی بهت بگه اما حالا چیکار کنم با بی موبایلی امروز می خوام ببرمش پایتخت ببینم میشه کاریش کرد یا نه اما بعید میدونم