استخر خونه خاله لیلا و عکسای متفرقه 33 تا 34 ماهگی
5شنبه هفته پیش با خاله وجیهه و مهدی کوچولو رفتیم خونه خاله لیلا استخر خیییییییلی بهتون خوش گذشت و بازی کردین به خصوص چون پاهاتون تو قسمت کم عمق به زمین میرسید و خودتون می تونستید تو آب راه برید و بازی کنید به زور بعد از یک ساعت از آب آوردیمتون بیرون
عکس تو و مهدی جوون در بدو ورود:
اولش نمیدونستم عمقش چقدره خودم هنوز بیرون بودم تو رو توی تیوپت گذاشتم تو آب:
بعد که فهمیدم عمقش کمه و پات میرسه دارم سعی می کنم یادت بدم خودت وایسی تو آب اما چون یکم عمقش زیاد تر از استخر بچه گونه بود اولش می ترسیدی :
دیگه خودت کم کم راه افتادی... مهدی هم که یک لمی داده بود تو تیوپ راضی نمیشد بیاد بیرون:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فداااااااایه اون لم دادن و با موبایل کار کردنت :
عاشق این مجسمه مهدت هستی و موقع رفتن میری دستشو میگیری:
گاهی هم رو پاش میشینی:
صبح ها تا میرسی مهد میشینی رو این موبلا و مشغول کارتون دیدن بخصوص اگر باب اسفنجی باشه که ذوق می کنی حسسسابی بس که این کارتونو دوست داری:
کنارتم نیکو جوونه که دختر همکاره منه اون یکی هم مهرآفرینه فکر کنم جزو اولین دوستهای مهدته اما کلاسش عوض شد و رابطه اتون کمتر شد
عکسای زیرم خاله گلاره یه روز صبح ازتون انداخته بنیتا یکم خوابالواه:
در حال پرش رو جامپینگ مهد که خییییلی دوسش داری:
اینام مال چند روزه پیشه که خاله گلاره به من زنگ زد گفت من بیکارم بیا بچه ها رو ببریم پارک و اومد تو و بنیتا رو از مهد برداشت و منم از سرکار مستقیم اومدم پارک شریعتی:
کللللللللی حال کرده بودی با ماشین خاله گلاره رفتی و تا چند روز همش می گفتی من رفتم ماشین بنیتا:
چقدر با هم شیطونی کردید تو پارک ببین چطور کفشو و جوراباتونو درآوردید و توی تونل سرسره دراز کشیدید
بعدشم که پا برهنه راه افتاده بودید تو پارک و بازی می کردید :
خوب این تقویم تولدی هم من به مناسبت شروع فصل تولد بازی خودم درست کردم که روز جشن تولد دوستامون توش مشخص شده: