آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آوای دلنشین

تولد امیرمهدی و سبحان-سرزمین عجایب- برگشتن مامان جوون و خاله شمیم از آمریکا

1393/6/29 12:27
نویسنده : مدیر
3,292 بازدید
اشتراک گذاری

20 شهریور تولد امیرمهدی جوونه خاله رضوان و سبحان جوونه خاله مریم بود که مشترکاً توی سالن اجتماعات خونه خاله رضوان گرفته بودن خیییییییلی تولد خوبی بود و به شما ووروجکا هم خییییلی خوش گذشت کلللللی با آهنگ خوندن دی جی بالا پایین می پریدین و ذوق می کردین و میرقصیدین جنابعالی که در بدو ورود کفشاتو از پات درآوردی و پابرهنه وسط سالن میچرخیدی خلاصه آبروی مارو بردی زبان

و اما تولد به روایت تصویر:

تو و هانا یا به قول تو خانا بغل خاله مریم :

فدای اون موهای بلند و خوش فرمت بوس:

تو و مه سما جوون:

از همون اولش انگشت زدنو شروع کردی یعنی تو این قضیه پیش قدمی همیشه و منم کلللی خجالت می کشم بدبو:

موقع فوت کردن شمعا که شیرجه رفتی که تو شمعو فوت کنی به اون بیچاره ها فرصت ندادی قه قهه:

بالاخره رضایت دادی شاه پسرا شمعا رو فوت کنن:

اینم  عکس دسته جمعی:

مریم جوون و رضوان جوون واقعا دستتون درد نکنه خیییییییییییلی بهمون خوش گذشت بوسمحبت

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چند روزه پیش خاله گلاره جفتتونو از مهد برداشت و برد پارک قیطریه منم از سرکار اومدم اونجا

این عکس قبل از رسیدنه منه که براتون بستنی خریده:

منتظر آماده شدن بلال هاتون هستیدچشمک:

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه یه سری از دوستامون تصمیم داشتن بچه ها رو ببرن سرزمین عجایب که یه جشنواره برگزار کرده بود منم تصمیم گرفتم به خاطر تو این یه روزو مرخصی بگیرم و ببرمت چون خیلی وقت بود می گفتی بریم شهربازی:

تو و مهدی کوچولو و خاله وجیهه:

 

قطارو خییییلی دوست داشتی و دوست نداشتی پیاده بشی:

تو و آرمیتا جوون:

تو و باران کوچولو:

اینجام در حال بازی با حباب ها:

تو و آرمیتا و آرینا و مهدی

خیلی روز خوبی بود و تو هم خییییییلی کیف کردی نفهمیدیم اون سه ساعت چطور سپری شد ولی هلااااک شدیما همش سرپازبان

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مامان جوون و خاله شمیم دیشب از آمریکا رسیدن ما که قم بودیم برنامه برگشتمونو یه جووری هماهنگ کردیم که سر راه بریم فرودگاه تو خیییییییییلی ذوق داشتی و بی صبرانه انتظارشونو می کشیدی.

اینجا منتظری بیان:

وقتی از پشت شیشه دیدیشون همش اصرار می کردی این درو باز کنین برم پیششون با التماس به شمیم که اون وره شیشه بود می گفتی شمیم درو باز کن بیام پیشت بغل

این عروسکی که دستته ماله نرگسه عاااشقش شده بودی بهش می گفتی نی نی شیطونه نمیدونم چرا خنده تا حالا با هیچ عروسکی به این اندازه ارتباط برقرار نکرده بودی هر چی بهت گفتم مامان اینو بذار میبرمت مغازه هر عروسکی که دوست داشتی برات میخرم قبول نکردی و آخرش این عروسکو از قم با خودت آوردیزبان

اینم بغل خاله شمیم:

توی راه فرودگاه همش می گفتی شکیبام میاد من نمیدونستم چی جوابتو بدم گریه می گفتم نه داره درس میخونه می گفت نه میجم فردا (یعنی میگم فردا) منم هی می گفتم نه مامان فردام نمیاد غمگین

مامان جوون اینا اومدن خیییییییییلی ذوق کردی و با ماشین اونا رفتی چون باراشون تو یه ماشین جا نمیشد مجبور شدن ماشین بگیرن شبم رفتیم خونشون وقتی در ساکا رو باز کردن تو همش می گفتی لباس من کو و همش دنبال لباس بودی جالبه من همیشه فکر می کردم بچه ها اسباب بازی رو بیشتر دوست دارن اما اسباب بازی که برات آورده بودنو انداختی اون ور و همش لباسا رو تنت می کردی با کفشاتو آخرشم شب نذاشتی که از تنت دربیارم و با یکی از لباسات خوابیدی مامان جوون اینا زحمت کشیده بودن و کللللی سوغاتیای خوشمل برات آوردن که حالا وقت کردم عکسشو برات میذارم و کلللی هم جنس برای من برای فروشگاه نی نی تاپ آورده بودن واقعا دستشون درد نکنهمحبت

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یکم از شیرین زبونیات و حافظه بی نظیرت بگم که همه چیز تا مدت ها تو ذهنت میمونه که آدم باورش نمیشه

چند روزه پیش باهم رفته بودیم حموم یهو برگشتی با یه حالت اعتراضی به من گفتی مامان چلا منو تو آب بازیه پارک جا گذاشتی؟؟ منو میگی تعجبتعجب منظورت همون اتفاق دبی بود گفتم نه مامان من جات نذاشته بودم که من اون ور بودم گفتی: آخه من تولو ندیدم خیییییییییلی ناراحت شدم و یاد اون اتفاق افتادم و کللللی بغل و بوست کردمغمناک فهمیدم چقدر چیزا تو ذهنت میمونهچشمک

چند وقت پیشم منو بابا داشتیم سر یه چیزی با هم بحث می کردیم یهو برگشتی به من میگی چلا باهاش بدحرف زدی ؟؟ اونم با یه چهره ای که کاملاً اخم کردی بعدم در مقابل چهره بهت زده من گفتی باید با هم بخندین یعنی من دیگه رو زمیین ولووووو شده بودم از خنده اینا حرفای یه دختر بچه ایه که هنوز سه سالشم نشده چشمک

حرفهای هر روز که بین من و شما رد و بدل میشه:

من: آوا عاااشقتم

آوا: منم عاشگتم

من: نه من بیشتر عاشقتم

آوا: منم بیشتر دوست دالم

من: تو عشق منی

آوا: نه تو عشگ منی

بغلبغلبغلبغل

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن.: یه حرفی دیشب زدی دلم نیومد همین الان ننویسم برات دیروز که تو مهد نرفتی و موندی پیش مامان جوون اینا بعد از کار ما هم اومدیم اونجا و تا شب بودیم شب بعد از شام که برگشتیم خونه من و تو با هم رفتیم حموم وقتی اومدیم دیگه خیلی خوابت دیر شده بود و باید می خوابیدی اما با التماس به باباشهاب گفتی فقط یه دونه باب اسفنجی منظورت این بود یه قسمت باب اسفنجی رو ببینی و بخوابی بابا بهت گفت فقط یکیا گفتی باشه گفت فقطه فقط یکی ها گفتی باشه بعد که بابا شهاب داشت برات میذاشت تو تلویزیون، اون عروسکی که بالا گفتم همون نی نی شیطونه دستت بود گرفتی جلوی بابا و گفتی این میجه دوتا یعنی من و بابات از خنده مررررررررده بودیم اون وسط قه قهه

پسندها (14)

نظرات (24)

مریم
29 شهریور 93 15:06
سلام عزیزم اول همه چشمتون روشن ما منتظر لباس های قشنگ تو فروشگاهیم وای الهی من قربونش برم که زرنگتر پسرا است کیک زودتر فوت میکنه مردم از خنده امیدوارم همیشه کنار هم به شادی باشید ---------------------------------------------------------------------------- قربونت عزیزم ممنون
صدف
29 شهریور 93 15:16
سلام صفورا جون. ماشالله چه شیرین زبون شده آوا جون.ایشالله که همیشه شاد و خوش باشین. خدا رو شکر که مامان جون و خاله شمیم هم به سلامتی رسیدن. --------------------------------------------------------------------------- مررررسی گلم
مامان ماني جون
29 شهریور 93 15:39
چشمت روشن صفورا جون ----------------------------------------------------------------------------- مرسی عزیزم
مامان ریحانه
29 شهریور 93 15:58
عکسها مث همیشه خوشگل بود چشمتون روشن برای برگشتن مامان وآبجی ------------------------------------------------------------------------------ قربونت عزیزم
مامان آنيسا
29 شهریور 93 16:29
بخورم من این فسقلی رو با اون موهای خوشگلش چقدر هم مو بلند بهش میاد همیشه خوش باشین منتظر عکس سوغاتیهاش هستیم ---------------------------------------------------------------------------
الهه
29 شهریور 93 18:42
سلام.من خیلی وقته بااین وب آشناشدم..ازهمون نوزادی آواجون. اصلافکرنمیکردم یه روزی خودمم دخترداربشم..نمیدونم چه حسیه.. وقتی میام اینجاحس خوبی بهم میده..یه سوال ازاولش دوست داشتی دخترداشته باشی؟؟تاحالا به پسر فکرنکردی؟؟ ---------------------------------------------------------------------------- خوب راستش از اولش همش می گفتم هر چی خدا بخواد فقط سالم باشه ولی وقتی فهمیدم دختره خیییییییییلی خوشحال شدم الانم اگر یه زمانی بخوام دومی رو بیارم دوست دارم بازم دختر بشه اما بازم هر چی خدا بخواد راضیم به رضای خدا
محبوبه مامان الینا
29 شهریور 93 19:10
چشمتون روشن عزیزم بابت برگشت خواهر و مامان نازننیت -------------------------------------------------------------------------- مررررسی گلم
مامان مهرناز
29 شهریور 93 23:05
قربون شیرجه زدنت واسه فوت کردن شمع جااااااااااانم چه قدر موهات نازن چشمت روشن عزیزم سوغاتی هاتم مبارکت باشه ان شالله به شادی بپوشیشون فدای شیرین زبونیات گلم --------------------------------------------------------------------- قربونت
پریسا پ
30 شهریور 93 7:41
سلام صفورا جون با زحمتهای ما خانوم ببخشید خیلی اذیتت کردم این چن وقت قربون دختر خوشتیپمون برم من با اون موهای کمندش چقدر موهاش خوش حالته چقدر شیرین زبونه فداش بشم من اسپند یادت نره مامان صفورا جون همیشه به شادی و تفریح خدا رو شکر که مامان جون و خاله شمیم هم برگشتن سفرشون بیخطر انشااالله به زودی برین استقبال خاله شکیبا میبوسمتون . --------------------------------------------------------------------- خواهش می کنم عزیزم چه زحمتی ممنون
مامانی هیما
30 شهریور 93 9:11
عزیزم معلومه آوا جون حسابی دلش برای خاله تنگ شده بود
ترنم
30 شهریور 93 16:41
الهی فدای آوایه نازنینم که انقدر شیرین حرف میزنه ،خاله ،عاشق این حرف زدنتم عسل کوچولویه من -------------------------------------------------------------------------
mozhgan
30 شهریور 93 18:48
آوا جون بوووووووووووووووووس ---------------------------------------------------------------------------
مامان خدیجه
30 شهریور 93 20:27
صفورا جون چشمتون روشن مسافراتون رسیدن --------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
مامانی آرتینا جان***
30 شهریور 93 22:43
سلام آوا جان تولد دوستات مبارک راستی سرزمین عجایب خوش گذشت واقعا که شیرین زبونی مامانی چشمتون روشن آبجی شمیم و مامان جونتون تشریف آوردن انشالله همیشه خوش باشین. ---------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
كتايون كلوپ دوستان قديمي
31 شهریور 93 11:36
صفورا جونم سلام هر روز ميام به وبلاگ اوا سر ميزنم ميبينم كه يه جشن ديگه تولد ديگه با دوستان دور هم هستين بسيار خوشحال ميشم براي همتون ارزوي سلامتي وموفقيت دارم --------------------------------------------------------------------------- مرررسی گلم
مامان فتانه
1 مهر 93 1:27
عزیزم همیشه به تولد و مهمونی و شادی....چه عکسای نازی....ای جوووووووووووووونم چه شیرین زبونی میکنه --------------------------------------------------------------------------- مررررسی عزیزم
mozhgan
1 مهر 93 18:05
سلام یه پست جالب گذاشتم خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنی.
مامان
2 مهر 93 10:55
سلام صفورا جان، من از دوستداران آوا هستم.به تازگی یه وب برای نی نی نداشتم درست کردم. با اجازتون لینکتون کردم ----------------------------------------------------------------------- مبااااااااارکه عزیزم
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
5 مهر 93 17:11
صفـورا جـونـمـــ مـوهـآی آوا رو اتــو مـو کشیـدی کـه پـاییـنـش فـر شــدهـ یـا خـدادادیــه؟ وآآآی اون عکـس شیـرجـه زدن آوا خیلــی خیلـی بـاحـالـه کلـی پـاش خنـدیـدمــــــــــ فکـر کنـمــ رفیـق فـابـریکـــ ایـن روزهـای آوا بنیتــآستــــ اِ چشمتـــون روشـن مـامـان و شمیـمــــ اومـدنــد ولــی حیفــ شکیبــآ نیستــــ ------------------------------------------------------------------ عزیزم موهای خودش اینجووریه کاریش نکردم قربونت مرررسی آره شکیبا خیلی جاش خالیه
مریم
9 مهر 93 9:17
میتونم رمز داشته باشم؟
زهرا
21 مهر 93 18:15
سلام صفرا جان اگه امکانش هست می خوام رمز سوغاتی های امریکا رو داشته باشم. مرسی
شادی
28 مهر 93 23:46
سلام صفوراجون..حالتون خوبه. میخواستم ببینم کار این دی جی خانم خوب بوده؟؟ ---------------------------------------------------------------------------- آره بد نبود
بهناز خانومی
4 آبان 93 11:18
فقط خواستم بگم همیشه میخونمتون و خیلی هم دوستون دارم. در پناه خدا ---------------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
مامان حورا
10 آبان 93 20:21
سلام عزیزم..میتونم رمز پست تولد اوا جون رو داشته باشم؟؟؟ممنون.