تولد هانا جوون
12 مهرماه شب عید قربان تولد هانا جوون خونه خاله مریم دعوت بودیم.
تو و بنیتا در حال اختلاط :
اینم هانا خانومه خووووشگل با کیک تولدش:
و اما مراسم انگشت زنی به کیک :
تو و بنیتا دخل کیکو آوردید:
امیرمهدیم انگار دست بکار شده :
بنیتا داره رقص چاقو می کنه:
بعد میده به تو چاقو رو:
یعنی رقصی کردیاااااا:
در حال خوردن کیک:
تو و بنیتا در حال شیطنت یعنی نمی دونی که اون روز چقدر دو تایی با هم آتیش سوزوندین و شیطنت کردین مریم جوونه مهد هم می گفت دو تایی که به هم میوفتین حسسسابی شیطونی می کنین تو مهد :
بچه ها در حال رقصیدن و بازی استپ رقص:
از وقتی با بنیتا یه مهد میرین خیلی صمیمی شدین تو هر وقت می خوای شیرکاکائو بذاری تو کیف مهدت دو تا برمیداری میگی یکیشم برای بنیتا یه روز بابای بنیتا که داشته بنیتا رو بعد از صبحانه میبردش مهد دیده بنیتا دستشو سفت بسته و یه چیزی تو دستش نگه داشته وقتی دستشو باز می کنه میبینه یه لقمه اس میپرسه این چیه میگه دارم برای آوا میبرم
امروز یکی از همکارام که مهد بود می گفت دو تا عروسک دستت گرفته بودی و همه جا با خودت میبردی ازت میپرسه اینا چیه میگی یکیشو برای بنیتا نگه داشتم چون صبح ها از تو دیرتر میرسه مهد
چقدر دوستیهای دوران کودکی بی ریا و خالصانه اس