سفرنامه آنتالیا 1
سلام عسلک مامان به قول خودت عااااااشقتم جدیدا خیلی مهربون شدی و همش میای میچسبی بهم و میگی مامان خیلی دوست دارم و بوسم می کنی و این یه دنیاااااااااا برام ارزش داره و واااااقعا شیرینه
خوب بریم سراغ سفرنامه آنتالیا و خاطرات اون که فکر نکنم توی یک پست جا بشه و مجبورم حداقل عکسارو دو تیکه کنم.
همونطور که تو پست قبلم گفتم قرار بود اولش پروازمون 1شنبه باشه اما کنسل شد و افتاد شنبه ما هم بعد از دماوند تا نصف شب حول حولی کارامونو کردیم و چمدونامونو بستیم و آماده سفر شدیم
چون اون بار با پرواز غیر مستقیم رفتیم و واقعا مسیرش طولانی بود اینبار دیگه با اطلس جت گرفتیم که مستقیم به خود آنتالیا میرفت و خیلی راحت تر بود هرچند یه توقف چند دقیقه ای تو آدنا داشت اما خوب باز هم خیلی راحت رفتیم و برگشتیم
تو مسیر فرودگاه امام:
دیگه بزرگ شدی و کاملا مسافرت رو متوجه میشی و کلی ذوق داشتی مخصوصا چون با مامان جوون اینا بودیم.
کافی شاپ فرودگاه امام:
صندلیت اینور بود اما همش دوست داشتی بریم پیش خاله شمیم و مامان جوون:
فرودگاه آنتالیا در بدو ورود:
الههههههی قربونت بشم که بزرگ شدی و همش دوست داشتی خودت چمدونتو ببری:
هنوز اتاقامونو تحویل نداده بودن که بهمون گفتن اول برید شام تا وقتش تموم نشده و واقعا که غذاهاش و منوی غذایی خیلی متنوع و خوشمزه بود:
اینم صبح روز اول و صبحانه:
ببین آفتاب تا وسط رستوران افتاده باورمون نمیشد که یهو در عوض چند دقیقه چنان بارون بگیره که نشه بریم کنار دریا :
از صبح سطلتو دستت گرفته بودی و می گفتی بریم کنار دریا:
تا اومدیم آماده بشیم و بریم کنار دریا هوا بارونی شد پشیمون شدیم گفتیم بریم استخر یه استخر روباز آب گرم داشت روز اول هوا خیلی خنک بود و بارونم که گرفت ما میدیدم که بچه های لاغر آلمانی چطور میرن تو این استخر آب گرم باورمون نمیشد تو اون هوا گفتیم لابد اینا عادت به سرما دارن ما اولش رفتیم تو استخر سرپوشیده هتل که با یه در به این استخر راه داشت وسطش من به بابا شهاب گفتم بذار ببینم استخر آب گرمش چطوره واااای خیلی لذت بخش بود وقتی تو هوای خنک رفتم تو استخر آب گرم و کلی خدا رو شکر کردم که امتحان کردم خلاصه اومدم دنبال شما و شما رو هم آوردم اینور بابا شهاب اولش هی می ترسید می گفت تو این سرما آوا سرمامیخوره اما وقتی اومد تو آب نظرش عوض شد وقتی میرفتی توی آب اصلا سرمای هوا رو حس نمی کردی بارون هم که میومد لذتش دوچندان میشد تا حالا توی این هوا توی استخر رو باز نرفته بودم اونم منه سرمایی خیلی تجریه خوبی بود
اینم بغل باباجوون:
لابی هتل مشغول پرخوری :
فردای اون روز هوا آفتابی شد من به هوای روز قبل کلی لباس تن تو و خودم کردم رفتیم بیرون یکم عکس مکس گرفتیم دیدم داریم میمیریم از گرما برگشتم عوض کردم لباسامو و واسه تو هم مایو آوردم واسه کنار دریا
iهتلی که انتخاب کردیم هتل تایتانیک بود که بعد از حدود 20 روز تحقیق در مورد هتل های آنتالیا انتخابش کردیم که جزو بهترین هتل های آنتالیاس و تو سایت booking.com رنکینگ بالایی از مردم گرفته
فقط همون روز اول هوا خنک بود روزای بعد که آفتاب بود اینقدر هوا گرم شد که حتی توی دریا هم میرفتن خیلیا:
تو و خاله شمیم:
اجرای زنده بیشتر شبا تو لابی هتل بود:
ای جووووووونم فدای اون ژست اخمو گرفتنت :
نمای پشت هتل:
ویوی کافی شاپ هتل:
همیشه و همه جا با سطلت گیر میدادی بریم دریا شن بازی
اینم ویوی عرشه کشتی تایتانیک :
ادامه خاطرات سفر رو توی پست بعدی میذارم
ادامه دارد...