آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

آوای دلنشین

تولد خاله شمیم

1391/12/27 12:08
نویسنده : مدیر
4,530 بازدید
اشتراک گذاری

 روز جمعه تولد خاله شمیم بود که ما 5 شنبه یعنی شب تولدش براش یه تولد کوچیک خانوادگی گرفتیم اینم عکساش:

آوا و خاله شمیم:

آوا در کنار سه تا خاله هاش:

اینم خانواده خودمون:

یه عکس دسته جمعی هم بود که چون مامان جوون زهرا توش بی حجاب بود نمیشه بذارم ناراحت

روز جمعه هم که هوا خیلی خوب و آفتابی بود تصمیم گرفتم ببرمت پارک تا کلللللللی کیف کنی که عکساشو تو پست بعدی میذارم.

دیروزم چند تا از خاله های گل نی نی سایتی با گل دخترا و گل پسراشون خونمون بودن که عکسای اونم الان دم دستم نیست تو پست بعدی میذارم چشمفقط این دو تا مال دوربین خاله گلاره اس که فعلا میذارم تا بعد عکسایی که خودمم گرفتم بذارم:

 


دوست داشتم به همه خاله های کلوب بگم بیان خونمون اما یهویی شد و همه هم درگیر کارای آخر سال هستن دیدم موقع بدیه فقط چندتا از خاله ها که خونشون نزدیک ما بود اومدن قرار شد یه مهمونی مفصل بعد از عید بگیریم نیشخند

 

خلاصه اینکه دیشب من و بابایی خییییییییلی خسته بودیم و می خواستیم بخوابیم شما هم که کللللللی شیطونی کرده بودی و آتیش سوزونده بودی چشمات قرمز شده بود و خسته بودی اما طبق معمول تا لحظه آخر مقاومت می کردی و نمی خواستی بخوابی بابا بردت تو اتاقت و هر کار کرد نخوابیدی اومد گفت نمی خوابه بذار امشب پیش خودمون تو تخت ما بخوابه وقتی ببینه ما خوابیم اونم میگیره می خوابه نیشخند

خلاصه اینکه کلی از سر و کول من و بابایی بالا رفتی بعدشم مثل همیشه که پیشم می خوابی میای خودتو جا میکنی تو بغلم و سرتو میذاری رو صورتم یا روسینه ام و منم آروم میزنم پشتت تا خوابت ببره خیییییییییییلی بامزه اس اینجوور خوابیدنت یعنی نمی تونم حسمو وقتی که اونجووری تو بغلم می خوابی وصف کنم خیال باطل فرشته

دایره لغاتی که میگی اینقدر وسیع شده که دیگه یادم نمیمونه بنویسم.

فقط چند روز پیش که داشتی رو تابت تاب می خوردی دیدم خودت داری می خونی: تاب تاب ابااااا خدا منووووو همینقدرشو بلدی اما خییییییییییییلی بامزه با آهنگ می خوندی.

به من میگی ماما اما به بابایی میگی شآآب قهقههنمیدونم چرا متفکر

گربه خیلی دوست داری و تا میبینی میگه پیشی پیشی

آشق=قاشق

مایی=ماهی

تا شیشه شیرت تموم میشه باید حتما بدیش دست من و بگی تمو (تموم) حتی اگه خوابم برده باشه کنارت دستمو میگیری و شیشه شیر تموم شده رو میذاری تو دستم خنده

یه چیز جالب دیگه از حرف زدنت بگم. وقتی که یه چیزی رو می خوای یه ریز تکرار می کنی اونم به این صورت:

بَ هِه بَ هِه بَ هِه .... : این یعنی بغلم کن اینقدر میگی تا بغلت کنم

با هه با هه با هه ... : یعنی بازش کن مثلاً در کرمتو یا در بطری آبو یا ...

مو هه مو هه مو هه ....: یعنی موز می خوام

نتیجه: هه در زبان آوایی به معنای درخواسته خنده یا به بیان دیگر سیریش شدن جهت حصول به مقصود زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

یاسی مامان سید حسن
27 اسفند 91 15:48
سلاااااااااااااااااااااااااام
تولد تولد تولدت مبارک خاله شمیم تولدت مبارک انشاالله هزار سالگی تو جشن بگیرن
الهی خاله قربون اواجون بره
صفورا جون از عوض من هم نی نی رو هم خالشو ببوس


مررررسی یاسی جوون
سمیرامامان پرنیان
27 اسفند 91 16:32
آوا از همه جیگرترهههههههه....


فدات شم بچه ها همشوووون جیگرن
مامان نخودی
27 اسفند 91 18:43
سلام خیلی پست باحالی بود
چقد خوابیدنش خوووووووووووووووب بود
امیر مهدی که هنوز تو تخت پیش ما میخوابه و شبا بیدار میشه و شیر میخوره
واااااااااااااااای یکی از آرزوهای منم اینه که یه شب امیر مهدی تو بغل من بخوابه
يست آوا تو عکسا عالیهههههه همچین خنده با نشازی میکنه تو عکس آدم دلش میخواد بخورتش


ههههههه فدات شم سمانه جوون
مامی مائده
28 اسفند 91 0:32
تولدت مبارک خاله شمیم

ماشالا به اوای شیرین زبون خوشگل


مرسی گلم
مامان آروین (مریم)
28 اسفند 91 6:53
تولد خاله شمیم مبارک .....ایشالا 120 سالگیش ..... آواجون چه خاله های خوشگل و نازی داره ...... سلام منو بهشون برسونین ........ چه ایده خوبیه که مامان های نی نی وبلاگ دور هم جمع میشین ..... کاش منم تهران بودم و میومدم خونتون ............. فکر کنم آواجون زبون هندی هم بلد باشه نه ؟ با اون هه گفتن های بامزه اش .........


هههههههههه آره لابد یه رگش به هندیا میرسه
اومدی تهران حتما در خدمتیم عزیزم
سارا
28 اسفند 91 20:14
تولد خاله شميــــــــم جوووون مبــــــــــاركـــــ
ايشالا 100 سال زنده باشه ه ه ه ه


مرسی عزیزم