اولین روز کاری بعد از مرخصی زایمان
سلام دختر دوست داشتنی من خوبی گلم؟
الان که دارم برات مینویسم سرکارم و ازت دورم
دیروز اولین روز کاریم بود با اینکه هنوز یک هفته تا پایان مرخصی زایمانم مونده بود اما مجبور شدم زودتر بیام سرکار قبل از اینکه بیام سرکار بعضی از دوستام که رفته بودن زودتر و هی ناله میکردن که دلمون برای بچه امون تنگ میشه من همش می گفتم ااااه چه لوس آدام نمیمیره که چند ساعت از بچه اش دور باشه اما ههههههههههی نپرس که این دو روز چی بر من گذشته باورم نمیشد اینقدر سخت باشه دیروز که از خواب پاشده بودم که بیام سرکار تو عین فرشته ها خوابیده بودی مگه دلم میومد بزارمت و بیام دلم می خواست بشینم زار زار گریه کنم همش دلم برات شور میزنه با اینکه پرستارت خیلی خانوم خوبیه و مهربون اما بازم مادر خوب یه چیز دیگه اس
دیشب که خوابت گرفته بود و می خواستی بخوابی من کللللللللللی دلم گرفته بود و همش فکر می کردم اگه الان بخوابی تا فردا ظهر دیگه نمیبینمت بغض گلومو گرفته بود وااااااااااای خیلی سخته دور بودن از فرزند تا کسی نکشه نمیفهمه آدم چی میگه
اینجا همش چشمم به ساعته که زودتر ساعت کاریم تموم بشه و بدوام بیام پیشت امیدوارم که به تو سخت نگذره این مدتی که من پیشت نیستم پرنسس کوچولوی خوش اخلاق من