آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آوای دلنشین

اینستاگرام

  سلام به دوستای وفادار و مهربون وبلاگ آوا جون متاسفانه با وجود اینکه خیلی جدی تصمیم داشتم که وبلاگ آوا جون رو به روز کنم دوباره اما واقعا فرصت کم کردن عکسها و اینجور کارا رو ندارم دیگه. خیلی از دوستای گلمون توی پیج اینستاگرامم درخواست دوستی داده بودن که به علت خصوصی بودن اون پیج متاسفانه شرمنده اشون شدم و نتونستم اکسپتشون کنم. اما حالا یه مژده دارم برای دوستای خوبم  یه پیج اینستاگرام مخصوص خود آوا جون راه انداختم که به زودی آدرسشو میذارم توی وبلاگم و اون پیج بازه برای همه دوستای گلی که به من و آوا جون لطف دارن. ممنونم از محبت های بی دریغتون  ---------------------------------------...
6 مرداد 1396

اولین تئاتر زندگیت - مهمونی خونه خاله سحر

سلام باز اومدم با کلی عکسای خوشگل از خاطرات شیرین کودکیت دختر کوچولوی مامان هفته پیش با خاله گلاره و بنیتا جوون و خاله شقایق و لیانا جوون قرار داشتیم ببریمتون یه تئاتر عروسکی که تو پارک قیطریه برگزار میشد دفعه اول بود که می خواستم ببرمت تاتر نمی دونستم میشینی دوست داری یا نه خلاصه بعد از کار رفتیم خونه آماده شدیم و اومدیم پارک بقیه ماجرا به روایت تصویر: منتظریم تا دوستامون برسن و تو واسه خودت تو پارک می چرخی: این قاب دستت همون باب اسفنجیه که عمو روح ا... اینا برات کادو آوردن و تو پست قبلیم گفتم و خیلی دوسش داری : تو و بنیتا و لیانا در حال بدو بدو: بنیتا میخوره زمین و ببین تو چطوری داری...
13 شهريور 1393
2963 12 16 ادامه مطلب

27 ماهگی و اولین تجربه برف بازی

سلام دختر کوچولوی خووووووشگل خودم 27 ماهگیت مبااااااااارک عششششششق مامان به قول خودت: من شوما رو ححححییییییییییلی دوس دالم وقتی این جمله رو به من یا بابا شهاب میگی یعنی دلمون ققققققققنج میره برات تو این پست از شیرین زبونیات نمیگم چون باید یادداشت کنم چند روز تا یادم بمونه وقت دیشب خیییییییلی بامزه بود خونه مامان جوون اینا گفتی اِووووول (ایول) هممون از دست مرده بودیم از خنده خوب از این روزا بگم که تهران سراسر سپید پوش شده من عاااااااشق برفم چند روزه یه ریز داره تو تهران و البته بقیه شهرای ایران برف می باره مدرسه ها رو چند روزه تعطیل کردن و زحمت تو هم این روزا افتاه گردن مامان جوون و خاله شمیم و خاله شتیبا ...
16 بهمن 1392

اولین ها به روایت تصویر

دخترم این پست یه پست خییییییییییییییلی خاصه و کلللللللللللی وقتمو گرفته تا درستش کنم همه عکساتو از اول تا حالا و تمام پستای وبلاگتو زیر و رو کردم تا چیزی جا نمونه واسه خیلی از  اولین هات عکس نداشتم و نتونستم برات بذارم اما خوبیش اینه که همه چیز کامل و با تاریخ تو وبلاگت ثبت شده و این پست یک نگاه گذرا به اولین های زندگی توست البته فقط به روایت تصویر که همه در یک پست خلاصه شده و گذر زمان رو به خوبی نشون میده حالا که یک سال از زندگیت گذشته می خوایم یه فلش بک بزنیم به عقب و ببینیم این یک سال چطور گذشته:   اولین تست بارداری مثبت:   اولین عکس سه نفری در هفته های اول بارداری:   اولین عروسی که تو شکم م...
24 بهمن 1391
10838 0 43 ادامه مطلب

اولین قدم-سیزدهمین دندون

سلااااااااام عزیز دل مامان تو عشق منی و تنها دلیل من برای زندگی اول اینو بگم که خیییییییییلی ترسویی تو دختر هرچی باهات کار می کنیم که راه بیوفتی اما خیییییییییلی می ترسی قشنگ یاد گرفتی راه رفتنو حتی وقتی یک دستتو میگیریم باهامون راه میای وقتی ایستادی دستتو ول می کنم نمیوفتی زمین اینقدر مسلطی که خودت سریع میشینی بدون اینکه بیوفتی اما نمیدونم با ترست چیکار کنم اما دیروز که داشتم باهات کار می کردم وقتی دستتو ول کردم یه قدم اومدی و بعد خودتو پرت کردی تو بغل من واااااااااااااااای منم یه جییییییییییغ بلند کشیدم که بالاخره یه قدم برداشتی هووووووووووراااااااا اما خوب با این اوصاف ترسیدنت مطمئنم حالا حالاها راه نمیوفتی و اما اینکه د...
9 آذر 1391

اولین نقاشی

آوا جوونم چند روز پیش که خونه مامان جوون بودیم خاله سمیرا کمکت کرده بود تا اولین اثر هنری زندگیتو به جا بذاری من تا حالا ورق و مداد بهت نداده بودم نقاشی کنی و این اولین باری بود که نقاشی کشیدی اونم رو تخته خاله شمیم اینم عکساش: این دو تا دایره رو خاله سمیرا کشیده و بعد نوبت تواه:  و حالا نوبت توست که هنرنمایی کنی: مامان جوون نقاشیم خوشگله؟؟؟؟  اینم از اولین نقاشی زندگیت: ...
30 آبان 1391

اولین سینه خیز و پنجمین دندون

سلام ووروجک کوچولوی  مامان دیگه واقعاً شیطون شدی و یک لحظه یه جا بند نمیشی واااااااااااقعاً باید مامانو ببخشی که این چندروز وقت نکردم بیام وبلاگتو آپ کنم آخه حدود ده روز پیش یعنی اول دوم مرداد تو به طور کامل سینه خیز رفتن رو یاد گرفتی البته قبلشم یه خورده میرفتی اما از اون موقع دیگه هر جا می خوای میتونی بری و سرعتتم رفته بالا البته هنوز به طور کامل رو زانو نمیری فقط رو زانو بلند میشی اما نمیدونی چطوری باید بری جلو الان خودتو روی زمین میکشی دستتو میگیری به زمین و تند و تند خودتو میکشی جلو خیییییییییییلی بامزه میشی دیگه همش باید از زیر مبلا و صندلیا جمعت کنیم شیطون ووروجک اینم عکسای سینه خیز رفتنت: (به دلیل تحرک زیادت عکسا خ...
12 مرداد 1391

اولین مسافرت هوایی - وارنا (بلغارستان) - سفرنامه 1

سلام دختر کوچولوی خوب و مهربون مامان قبل از هرچیزی که در مورد این مسافرت بگم می خواستم ازت تشکر کنم به خاطر اوج همکاری که تو این سفر با من و بابایی کردیو ایییییییییییییینقدر دختر خوب و خانومی بودی امروز هم من هم بابایی دلمون نمیومد بعد از یک هفته که پیش تو بودیم دلمون نمیومد بیایم سر کار دلچسب ترین نکته این مسافرت این بود که تمام وقت پیش تو بودیم و تو همش کنارمون بودی به من که خییییییییییلی چسبید خوب این مسافرت اولین مسافرت هوایی تو بود که توی هشت ماهگی داشتی و توی این مسافرت متوجه شدم که چهارمین دندونتم که یکی از دندونای جلویی و بالاییته دراومده مبااااااااارکه دخترکم و اما خاطرات سفر به همراه عکس...
30 تير 1391