آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

آوای دلنشین

اولین روز گرفتن پستونک

این عکس وقتیه که تو برای اولین بار پستونک گرفتی: الهههههههههههی قربونت بشم که اینقدر با پستونک بامزه میشی 22 آذر بود و تو یک ماه و 6 روزت بود دکترت گفته بود که بعد از چهل روزگی بهت پستونک بدیم اما اون شب تو خیلی بیتابی می کردی و بابایی گفت حالا 3-4 روز چه فرقی می کنه و تصمیم گرفتیم همون شب بهت بدیم. من رفتم پستونکتو آوردم و شستم اما هرکار کردیم نگرفتی بعد یکم زدم تو آب و نبات که باعث شد سریع بگیری و کلللللی هم خوشت اومده بود و جیکت هم در نمیومد میبینی تو عکس همونجووری کلت رو به بالا مونده و خشکت زده اینم عکس از دستو پای کوچمولوی تو: میبینی عزیزم چه انگشتای بلندی داری جوون میده واسه پیانو زدن اگه دوست داشته باشی حتماً ی...
24 آذر 1390

اولین روز تعویض- تشکر از زحمتهای مامان جوون زهرا و بابا جوون کاظم

سلام عزیز دل مامان الهی مامان قربونت بشه که اینقدر دختر خوب و آرومی هستی و مامان و مامان جوونو اذیت نمی کنی دیشب برای اولین بار خودم پوشکتو عوض کردم یعنی بعد از 8 روز!! خیلی حس خوبی بود خیلی بیشتر احساس مامان شدن کردن البته با همکاری بابایی که تند تند چیزایی که می خواستم میداد دستم مثل دستیارا تو اتاق عمل البته هی م غرغر می کرد که آی زود باش الان جیش میکنه ببندش ....آی زود باش لباس تنش کن الان سرما می خوره و ... خلاصه هی حولم میکرد اما عملیات با موفقیت انجام شد می خواستم کمی از زحمتهای مامان جوون زهرا برات بگم ( تو پرانتز بگم که خودش دوست داره اینجووری صداش کنی و تو هم حتماً همین کارو می کنی ) نمی دونی که مامان جوون با اون ک...
24 آبان 1390

اولین تکونای تو

سلام دخمل کوچوی من قربونت بشم که مثل مامان و بابات اینقدر شیطونی و آرومت نمیگیره یه چند روزی میشه که یه احساسی مثل ویبره موبایل سمت چپ زیر شکمم حس می کنم اولش همش میگفتم خدایا این چیه دیگه نگران شده بودم که نکنه بلایی سرم اومده   اما بعدش فهمیدم که این تکونای تووووووووواه واااااااای هنوزم باورم نمیشه یعنی این تویی که اینقدر تو شکم مامان وول وول می خوری؟؟؟ حالا از دیروز که مطمئن شدم این تکونای تواه دیگه تکون نمی خوری دلم واسه تکونات تنگ شده عزیزم یه حالی به مامان بده شیطون کوچولوی من دیگه شکمم حسابی بزرگ شده حال میکنم وقتی بهش نگاه می کنم  این نشون میده که تو داری بزرگ میشی عزیزم وااااای از اون روزی که لگد زدنت ر...
24 خرداد 1390

روز مادر

سلام کوچولوی خوشگل مامان امروز سه شنبه ٣ خردادماه ٩٠ و روز میلاد حضرت فاطمه (س) هست. امسال اولین سالیه که من مادر میشم  و کلی بهم تبریک گفتن، احساس خیلی عجیب و خوبی دارم  امیدوارم که بتونم مادر خوب و فداکاری برات باشم نوگل من بابا شهابم زحمت کشید و به این مناسبت برام یک عینک دودی VERSACE کادو گرفت که خییییییییییییلی خوشحال شدم و واقعا ازش ممنونم ...
3 خرداد 1390

اولین عکس سه نفری

عزیزم این عکسی که میذارم اولین عکس سه نفری ماست که تو شمال موقع تحویل سال گرفتیم  اون موقع من فقط یکی دو هفته بود که فهمیده بودم خدا تو رو به ما هدیه داده  الهی من قربونت بشم که اینقدر خوش عکسی   ...
27 فروردين 1390

اولین ضربان قلب تو

کوچولوی دوست داشتنی من، بعد از چندین هفته اضطراب و پریشونی و استرس به دلیل مشکلاتی که داشتم،  بالاخره پریروز یعنی روز 5شنبه 90/1/18 برای اولین بار صدای قلب کوچولوتو شنیدم و موقع سونوگرافی عکستم دیدم  واااااااای نمی دونی چه حس عجیبی داشتم تا صدای قلبت رو شنیدم اشک از چشمام جاری شد باورم نمیشد این صدای قلب نی نی کوچولوی خودمه که دارم میشنوم از اینکه تا اون موقع سالم مونده بودی و ضربان قلبتم منظم و مناسب بود خییییییییییلی خوشحال بودم.  بر طبق گفته خانم دکتر الان 7 هفته و 5 روزه که خدا تو رو به ما بخشیده وقتی از اتاق سونوگرافی اومدم بیرون مامان سریع اومد پیشم و گفت چی شد؟ من از خوشحالی بغض کرده بودم و نمی تونستم حرف بزنم همین...
21 فروردين 1390