سفرنامه بلغارستان 3
و اما بقیه مسافرت:
جوونم برات بگه من خودم روز اول دوم مسافرت مریض شدم یعنی سرما خوردم و بعد از یکی دو روز تو هم از من وا گرفتی الهی بگردم برات تا حالا اینجووری مریض نشده بودی همش عطسه می کردی و آب بینیت میومد چشماتم قرمز شده بود خیییییییییییییییلی مظلوم شده بودی آدم نگات میکرد دلش آب میشد برات اما بازم خیلی دختر خوب و خانومی بودی مثل همیشه شب اول فکر کنم یکم تب داشتی و من نصف شب بلند شدم و همش حوله میشستم میذاشتم رو پا و پیشونیت تا یکم تبت اومد پایین و خنک تر شدی اما چون بعد از گذشت یک روز حالت خوب نبود با یکی دیگه از نی نی های تورمون که مریض شده بود بردیمت دکتر ما تو golden sands بودیم اما اونجا متخصص کودکان نبود فقط دکتر عمومی بود که ویزیت می کرد برای همین ما بردیمت وارنا تا متخصص ببینتت خدا رو شکر خانوم دکتر گفت که چیز مهمی نیست و یک سرماخوردگی ساده است و بهت شربت و قطره برای چشم و بینی داد و بعد از خوردن شربت حالت خیلی بهتر شد
اینم از بقیه عکسا:
آوا و خاله شمیم:
همش عااااااااشق این بودی که دست و پاهاتو از کالسکه آویزون کنی و بری گشت و گذار مثل عکس پایین جیکتم در نمیومد وقتی با کالسکه می گردوندیمت:
هرچقدر بگم که تو چققققققققدر خانومی بازم کم گفتم اینقدر مظلوم بودی که همینجووری که تو کالسکه راه میبردیمت یهو میدیدیم که همونجووری خوابت برده اینم عکسش:
ادامه دارد...