آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آوای دلنشین

اتمام تایم شیردهی :((((

1392/8/21 11:03
نویسنده : مدیر
2,417 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام دختر ناز مامان باز اومدم تا از این روزهامون و خاطرات تلخ و شیرینش برات بگمبغل

البته این روزها خیلی روزهای خوبی برای من لااقل نبوده ناراحت

یک ساعت تایم شیردهیم از ١٤ آبان تموم شد و ساعت کاری صبحم شد ٧:٣٠ درنتیجه ماکزیمم ٧ الی ٧:١٥ باید تو رو بذارم مهد گریه

حالا اینکه تو رو باید یکساعت زودتر بیدار کنم و جیگرم آتیش میگیره به کنار اینکه توی اون ساعت توی مهدتون یکی دوتا مربی هستن که تو هم اصلا باهاشون جوور نیستی و پیششون نمیمونی مربی خودت فکر کنم حدودای 8 میاد گریهگریهگریه روز اول خدا رو شکر با یه دختر خانوم خوشگل به اسم لونا که چند سال ازت بزرگتر بود مشغول بازی شدی و من اومدم سرکار اما روز دوم اصلاً از من جدا نمیشدی و هرچقدر وایسادم فایده نداشت مربی بی مسئولیتی هم که اونجا بود اصلاً سعی نکرد حواستو پرت کنه تا من بتونم بیام سرکار واسه همینم آخرش مجبور شدم با حالت گریه بذارمت و بیام و تازه 30 دقیقه هم دیر رسیدم اومد سرکار اما خییییییییلی عذاب وجدان داشتم و ناراحت بودم که اونجووری گذاشته بودمت و اومده بودم واسه همین رفتم پیش مامان نیکو جوون همکارم که دخترش با و هم مهده البته از تو چند سالی بزرگتره آی نشستم دو ساعت پیشش گریه و دردل کردم نم یتونستم جلوی اشکامو بگیرم و حالم واقعا بد بود کلی باهام صحبت کرد و بهم دلداری داد و گفت مشکلتو با مهد درمیون بذار خلاصه دلم طاقت نیوورد  و آخرش ساعت 9 صبح مرخصی ساعتی گرفتم و اومدم مهدت تا ببینم اوضاعت چطوره وقتی دیدمت که اونقدر با انرژی داری بازی می کنی و خوشحالی کللللللللی آروم شدم اوه و با مدیر مهدت سهیلا جوونم صحبت کردم گفت با اون مربی صحبت می کنه که صبح ها تحویلت بگیره هر چند که روز بعد هم همون آش و همون کاسه بود و تا 7:40 من مهد موندم اما اصلا تلاش نمی کرد تو رو جذب کنه و آخرش خودم یه جووری سرتو گرم کردم تا تونستم بیام بیرون نگرانناراحت

نامه زدم به سرمایه انسانی بانک و مشکلمو باهاشون در میون گذاشتم خدا رو شکر قبول کردن که بابت تأخیرهای صبحم توبیخی و درج در پرونده نکنن فقط به ازای ساعات تأخیریم از حقوقم کم میشه که فدای یه تار موی تو دختر قشششششششششششنگ ماماننیشخندبغلماچقلب

خوب حالا بریم سراغ یه سری عکسای جا مونده تا بعداً یکم از شیرین زبونیات بگم:

 

صبح روز بعد از تولدت دوش گرفتی و داری Peppa Pig میبینی و صبحونه ات (تخم مرغ و به قول خودت تُگه مُگ قهقهه) جلوته:

  تولد هانا جوون روز بعد از تولد تو بود که رفتیم:

 

روی زمین نشستن و ژله خوردن اونم با دست آخ:

تو و بنیتا جوون:

تولد بازی:

 

مراسم انگشت کردن تو کیک نیشخند:

و در انتها چیزی که از آوا خانم به جا مونده قهقهه:

یه روز که از مهد اومدی و باز هم داری Peppa pig میبینی:

در حال خوردن عصرونه (لپو داری که نیشخند):

تو و میعاد چند روز بعد از تولدت در حال آتیش سوزوندن:

فدات شم که اینجا داری دستکشای جدیدتو نشونم میدی ماچبغل:

اینجام خونه مامان جوون ایناس که فاطمه جوون و عمه زهره زحمت کشیده بودن و برات کادوی تولد آورده بودن اون کادو قرمزه که اسمت هم روش نوشته شده اثر هنرمندانه فاطمه جوونه ماچ:

عاااااااشق این دستبندا شده بودی که فاطمه جوون خودش برات درست کرده و فیته دستت هم بود تا چند روز همشون تو دستت بود و نمیذاشتی درش بیاریم خنده

 --------------------------------------------------------------------------------------------

و اما شیرین زبونیات:

به آقا ابراهیم نگهبان مهده کودکتون میگی آگا اییاهیم

اون روز واسم تعریف می کردی که عمو بهلام (بهرام) که عمو موسیقیه مهده اومده بود می گفتی نا نا گداشت نیشخند

به چنگال میگی تَنگال

شعر حسنی  رو خییییییییلی باحال بیشترشو یاد گرفتی، چند شب پیش داشتم سعی می کردم شعر خوندنتو ضبط کنم همینجوور داشتیم با هم می خوندیم از گُد گُد گدا گد گد گدا بلو حونتون تولو به حدا دوده ی لیزه میزه ..... تا اینجاش که من گفتم باباش میگه : تو سریع گفتی بَسَنی بحره باباش بسنی بحره منو میگی قهقهه چون همیشه به بابا میگی برات بستنی بخره تا اسم بابا میاد یاد بستنی میوفتی زبان

البته خییییییییلی بلبل زبون شدی و مثل طوطی همه حرفای ما رو حتی اونایی که معنیشو نمیفهمی تکرار می کنی اما الان یادم نمیاد که برات بنویسم متفکر

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن. :اینا رو بعداً یادم اومد:

وقتی یه چیزی رو می خوای و بهت نمیدیم با یه حالتی میگی ماخوام دیده (دیگه) آدم می خواد قورتت بده بغل کلاً عااااااااشق دیده گفتنتم یا وقتی غذا نمی خوای میگی ناخام دیده (نمی خوام دیگه)

شبا یا نصف شبا بیدار میشی خودت بین منو و بابا تقسیم کار می کنی : مامان لو پا (بذارم رو پات تکونم بده) بابا شیشه مام که گوش به فرمان جنابعالی هستیم نیشخند

برای روضه ها که رفته بودیم قم با زهرا جوون (دختر پسرخاله بابایی) خیلی جوور شده بودی و باهاش بازی می کردی بعد تا نرگس میومد پیشتون می گفتی یکی اینو بگیله مارو میگی تعجب در مقابل نرگس که 6 ماه ازت کوچیکتره خیلی احساس بزرگی می کنی یه موقعی که مامانش پیشش نبود و داشت گریه می کرد بهش گفتی گریه نکن مامانت الان میاد بعد وقتی مامانش اومد گفتی دیدی مامانت اومد درسته این حرفهای قلمبه سلمبه رو یه بچه دوساله میزنه بغلماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

رها
21 آبان 92 19:02
الهی خدابرات نگهداره دخمل شیرین زبونت ماشالله خیلی شیرین زبون وناز شده!!!!مخصوصا حرف زدنش
نیر
22 آبان 92 0:34
من قربون خودتو شیرین زبونیهات عزیزم گلم خوشگلم نازم ملوسم عسلم خوشحالم مشکلت حل شد
جیران بخشنده
22 آبان 92 10:07
من عااااشق عکسات و اون حرف زدن نازت شدم صفورا جون لطفا یه ویدیو از صحبت کردن آوا جونم بذارین
آتیه مامان آوا
22 آبان 92 11:42
عزیزم جیگرم برات کباب شد چه قدر بده که آدم بچشو در حال گریه یک جا بذاره و بره که هیچ آشنایی هم نداره ولی خدا رو شکر که مشکلت حل شد چقدر توی اون عکس که سرش رو روی میز گذاشته کارتون میبینه مظلوم افتاده خوشگل خانوم
مریم(مامان آرینا)
22 آبان 92 15:14
مبارکت باشه همه کادوهات عزیزم خصوصی
خانمی
24 آبان 92 10:36
...خیلی ناراحت شدم واسه ساعت کاریت..
جوجه نارنجی ما
24 آبان 92 23:49
وایییییییییییییییییی که چقدر اون لحظه جدایی سخته واسه همین ها شوشو ما نمیزاره فعلا برم سر کار
مامان آروین (مریم)
25 آبان 92 8:43
ای وای چه بد که باید یک ساعت زودتر از خونه بری بیرون ، منم دلم برای اینجور بچه ها خیلی میسوزه که تو اوج خواب باید بیدار و آماده بشن الهی قربونش برم که همه کارهاش بامزه اند ، با چه تیپی رفته تولد اما آخررررش بوس برای هر دوتون
مامان آروین (مریم)
25 آبان 92 8:49
خصوصی
مامان ایسان
25 آبان 92 9:27
اتیش پاره قیافه بعد از تولدت منو کشته فکر کنم در حد ایسان اتیش سوزوندی این شکلی شدی اخ اون لپتو قربون انگاری از میز استقال شده توسط دخملیمون انگاری شما هم مشکل ما رو دارید با تکیه گاه صندلی از تو عکسها این طور به نظر میاد که خوب جا نمیخوره همش میوفتی اره اگه اینطوریه مثل ما درست جا نزدید اول پشتی رو بزنید جا بعد پایش رو اینشکلی کیپ میشه از جاشم دیگه در نمیاد ست خوشگلت مبارک باشه عزیزم شیرین زبونم -------------------------------------------------------------- ههههههههه آره اشتباه جا زده بودیم مررررسی از راهنماییت
الناز مامان بنیا
25 آبان 92 13:44
از دست این مهدکودکها ازدست ما مادرها این کار اه اه اه اه
رها
25 آبان 92 14:49
الهی چه خوردنی حرف میزنی شیرین زبون
اليناگلينا
25 آبان 92 15:08
اميدوارم هر چه زودتر اين سختي كه دوره اي هم هست را پشت سر بگذاري
سمیرا مامان پرنیان
25 آبان 92 16:14
قربونت برمممممممممممممممممممم من دخملی شیرین زبون
اولین سایت تخصصی قالب کودک شـما..مادام
26 آبان 92 5:10
دلمون براتون تنگیده بود ------------------------- ممنون عزیزم
مامان ديانا
26 آبان 92 8:45
آخي ... غصه خوردم گريه كردي آوا جوون در آينده حتماً قدر مامان گلش و مي دونه كه انقدر دوسش داره
محبوبه مامان الینا
26 آبان 92 9:18
صفورا جون مگه شما قانون پاس مهد ندارین؟ اگر هم ندارین چرا از حقوقتون کسر میشه؟ خب مرخصی ساعتی لحاظ کنن.نمیشه مگه؟! عاشق این شیرین زبونیهای بچه هام ------------------------------ چرا مرخصی می تونم بگیرم اما همینجووریشم همیشه مرخصی کم میارم ههههههه قانون پاس مهد هم نداریم
سهیلا مامان ارتا
26 آبان 92 23:53
عزیزم چه خانوم میشینی تی وی میبینی و عصرونه میخوری یکم هم به این ارتا مهر یاد بده اخه
افسانه مامان پارمین
27 آبان 92 7:59
عزیزم ، هر روز خوردنی تر میشه عروسک . ماشالله آوا جونم خیلی بامزه تر شده . عاشق اینطور حرف زدن بچه ها هستم . خدا برات حفظش کنه صفورا جونم
سمیه (آبجی حنانه و سبحان)
28 آبان 92 3:33
سلام صفورا جون خسته نباشی مادر پرتلاش... خوبی دوست خوبم؟؟؟ آوایی چطوره؟؟؟ صرفا اومده بودم حالتونو بپرسمممممممممم آوا رو ببوس
نفیسه
28 آبان 92 10:49
با اجازه لینکتون کردم -------------------------------------- باعث افتخاره عزیزم
اشپزباشی
28 آبان 92 11:06
سلام.داشتم سیسمونی اوا جون میدیدم.خیلی ناز بود .شما گهواره roba خریدین؟؟از کجا ؟تا الان شما از چه مارک پوشک استفاده میکنید؟و برای هر ماه به نظرتون متوسط چقدر میخواد؟ببخشید خیلی سوال شد ---------------------------------------------------- گهواره آوا رو مامانم از مغازه ماکسی کوزی تو بهار خریده پوشکم آوا به بیشتر پوشکا حساسیت داد من یه مدت زیادی از مولفیکس استفاده کردم اما آوا آخرش به اونم حساسیت داد بعدشم اوی بیبی گرفتم که خوب بود آوا روزی 5-6 تا براش عوض می کردم
الهام مامان کیارش
28 آبان 92 13:51
قربون این شیرین زبونی هات آوا جووووووووووون بووووووووووووس
اشپزباشی
28 آبان 92 13:53
ممنون از لطفتون.اگه اشکالی نداره میشه بازم ازتون راهنمایی بگیرم؟؟؟؟ --------------------------------------------------------- نه عزیزم چه اشکالی
آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 آبان 92 16:04
صفوراجون ایشالا که شرایط جدیدروراحت بگذرونیدوبهش عادت کنیدعزیییزم بااون حرفهای نازت دلم براتون تنگ شده میبوسمتون
اشپزباشی
28 آبان 92 17:46
با سلام و تشکر از لطفتون.میخوام لباس زیر بگیرم .به نظر شما چه مارکی بهتره؟و از هر سایزی چند تا؟نی نی من فروروردینیه.به نظرتون چه مدلی بیشتر استفاده میشه(منظورم انواع مختلفیه که هر طرحی داره.استین کوتاه یا......)؟؟ -------------------------------------------------------------------- بادی زیر دکمه دار من هم مادرکر استفاده کردم هم کارترز جنس جفتشون خوبه اما مادرکر یقه هاش بعد از یه مدت گشاد میشه البته کارترز هم قلابیش زیاده حواست باشه زیردکمه دار خیلی لازم میشه حتی تو فصل گرما هم کاربرد داره واسه شب که بچه کمرش نیوفته بیرون
یاسمن مامان رادین
9 آذر 92 13:45
قربوونت برم....... عین مامانش از زبووون غنی ماشالا
عاطفه مامان الای
9 آذر 92 22:53
سلام عزیزم صفورا جون خوبی؟ دخملت هم خیلی ناز شده چه بزرگ شده صفورا جون تو فیس بوک ادت کردم با نام ayta ata اگه خواستی ادم کن من هردوتا پیچت رو اد کردم هم مال خودت رو هم مال دخترتو رو