آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آوای دلنشین

شش ماهگی و اولین دندون

1391/2/21 20:02
نویسنده : مدیر
1,892 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوی مامان ماچبغل

با چند روز تأخیر شش ماهگیت مباااااااااااااااارک بغلهوراهوراهورا و از اون مهمتر دراومدن اولین دندون کوچولوت هم مباااااااااااااااااااارک هورررررراااااااااااااااا بزن دست قشنگرووووووووووووو شله شله تشویقتشویقتشویقتشویق تشویق دیروز تو شش ماه و چهار روزت بود که من برای اولین بار برات تخم مرغ درست کرده بودم و داشتم زرده اشو با دست بهت میدادم که یهو دستم خورد به لثه پایینت و دیدم یه کوچولو دندونت زده بیرون وااااااااااااای نمی دون یکه چه ذوقی زدم و جیغ کشیدم و به بابایی گفتم دندونش دراومده زبان خیلی لذت بخشه که آدم لحظه به لحظه بزرگ شدن دخترشو ببینه و همه این لحظات رو تجربه کنه خیال باطلفرشتهالبته یه چند روزی حواسم بود به لثه ات و احساس می کردم که یه خبرایی و همش منتظر بودم تا بالاخره دندون مرواریدیت لثه ات رو بشکافه و تو دهنت جوونه کنه نیشخند

خوب و اما دلیل تأخیر چند روزمو بگم که این چند روز درگیر واکسن زدنو بعدشم تب کردنت و اینا بودم بذار همه رو از اول برات تعریف کنم:

روز یکشنبه 17 اردیبهشت بعد از اینکه من از سرکار برگشتم مامان جوونی زحمت کشید و ما رو برد دکتر برای چکاپ که خیلی هم معطل شد و کللللللللی وقت تو ماشین نشست تو باید قدر مامان جوونو خیییییییییلی بدونی که از زمان به دنیا اومدنت واسه ما خیلی خیلی زحمت کشیده از همین جا دستاشو میبوسم ماچ خلاصه بعد از اینه رفتیم تو دکتر معاینه ات کرد و قد و وزنتو اینا رو اندازه گرفت و گفت همه چیز خوبه لبخند وزنت شده بود 7300 گرم، دور سرت 42.8 سانتی متر و قدت هم 69.5 سانتی متر آقای دکتر گفت ما شا ا... قدت خیلی بلنده رو منحنی رشد رو بالاترین قسمتش قرار داره چشمک تو سرو بلند بالای مامانی ماچماچماچبغل بعد در مورد اینکه کی باید جاتو جدا کنمو و اینا پرسیدم و به آقای دکتر گفتم که هنوز بغل خودم می خوابی و آقای دکترم کلی دعوا کرد و گفت الان که 6 ماهت شده و کلی واسه خودت بزرگ شدی به هیچ وجه نباید بغل من بخوابی گفت تو تخت خودت بغل ما بخوابی و هرچندوقت یک بار یکم فاصله ات رو از تختمون بیشتر تا اینکه تا 1 سالگی اتاقت کاملاً جدا بشه و ما هم از اون شب تو رو توی گهواره ات کنار تختمون می خوابونیم البته هروقت که گشنه ات میشه من بغلت می کنم و میارم بغل خودم می خوابونمت و شیرت میدم و یکم با هم حال می کنیم و کنار هم می خوابیم بعد دوباره میذارمت تو تختت چون من اصلاً دوست ندارم از این بچه هایی بشی که تا 3-4 سالگی تو اتاق پدر مادرشون می خوابن و دوست دارم که زودی برای خودت مستقل بشی و تو اتاق خودت بخوابی لبخند ناسلامتی ما خونمونو به خاطر تو عوض کردیم که تو برای خودت اتاق مجزا و بزرگ داشته باشی مژه بغل

فردای اون روز یعنی 18 اردیبهشت من مرخصی گرفتم و زود اومدم خونه تا با بابایی ببریمت واکسنای شش ماهگیت رو بزنیم این ماه هم دو تا واکسن تزریقی داشتی ناراحت نمیدونی که قبل از واکسن چقققققدر سرحال بودی رو تخت که گذاشته بودیمت همش دستو پا میزدی و پاهات رو گروپ گروپ می کوبوندی به تخت و کلللللللللی سر و صدا راه انداخته بودی اونجا اما الههههههههههی بگردم برات وقتی که واکسنو کرد تو پات نفست بند اومده بود از گریه آدم دلش برات کباب میشه نگران ان شا ا... هیچ وقت تو زندگی درد نکشی و درد و بلات بخوره تو سر مامانی قلب همون موقع خیلی گریه کردی اما خیلی زود آروم شدی و بعدشم که رفتیم خونه من سریع برات کمپرس سرد گذاشتم و خدا رو شکر دیگه درد نداشتی اما شب یه خورده تب کردی و دست و پات که به من می خورد گوله آتیش بود ناراحت خلاصه این جریان واکسن زدن شش ماهگیت.

یکم از کارای جدیدت بگم:

وقتی من از سرکار میام و تو داری با پرستارت بازی می کنی و میخندی تا منو میبینی یا صدامو میشنوی سریع شروع می کنی به غر زدن و خودتو واسه مامان لوس می کنی خنده بعدشم اگه سریع بهت توجه نکنم و نیام بغلت کنم میزنی زیر گریه زبان دیگه به پشت اصلا نمی خوابی و تا میذاریمت زمین سریع دمر میشی و بعدشم هی شروع می کنی به غرغر اما هنوز یاد نگرفتی چهاردست و پا راه بری چشم یاد گرفتی با روروئکت یکم دنده عقب و کناری بری اما هنوز یااد نگرفتی که به جلو حرکت کنی.

خیلی از خودت صداهای مختلف درمیاری و انگار می خوای حرف بزنی اما نمی تونی و به زبون خودت حرف میزنی و همش میگی دَ دَ دَ. موقعی که می خوایم بخوابونیمت شروع می کنی به آواز خوندن و همش از خودت صدا درمیاری که خییییییییییلی هم بامزه اس خنده دیگه شیشه شیرتو خودت دستت میگیری و آب یا شیر می خوری.

دیروز سی دی های بی بی اینشتین رو برات سفارش دادم و احتمالا امروز با پست برات میفرستن و می خوام از فردا برات بذارم تا ببینی.

می خواستم عکساتم توی همین پست بذارم اما چون طولانی شد دیگه عکساتو توی یک پست جدا میذارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان یکتا
21 اردیبهشت 91 8:51
تاج از فرق فلک برداشتن

جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین

ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن

شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است

لذت یک لحظه “مادر” داشتن !

روز مادر مبارک عزیزم


ممنون عزیزم

مامان ثمین
21 اردیبهشت 91 9:15
@}
مامان مریمی
21 اردیبهشت 91 10:41
بادا بادا مباادا ایشالا مبارک بادا هورااااااااااااااااااااا
گلاره
21 اردیبهشت 91 12:26
عزیزمممممم مرواریدت مبارکککک ایشاله همه دندونات رو بدون اینکه اذیت بشی در بیاره خاله
مامی مائده
21 اردیبهشت 91 12:58
شش ماهگیت مبارک عزیز دلمممممم. اولین مروارید خوشگلتم همینطور
مامان ترنم کوچولو
21 اردیبهشت 91 19:54
مبارکه مبارکه هم 6 ماهگی هم مرواریدت.
مریم مامان پندار
22 اردیبهشت 91 0:35
باز هم تبریک به خاطر دندون خوشگل کوچولوت 6ماهگی ات هم مبارک
یاسمن مامان رادین
24 اردیبهشت 91 10:10
آوا جوونم شش ماهگیت مبارک عزیزم. در اومدن دندون خوشگلت هم مبارک