شش ماهگی و اولین دندون
سلام فرشته کوچولوی مامان
با چند روز تأخیر شش ماهگیت مباااااااااااااااارک و از اون مهمتر دراومدن اولین دندون کوچولوت هم مباااااااااااااااااااارک هورررررراااااااااااااااا بزن دست قشنگرووووووووووووو شله شله دیروز تو شش ماه و چهار روزت بود که من برای اولین بار برات تخم مرغ درست کرده بودم و داشتم زرده اشو با دست بهت میدادم که یهو دستم خورد به لثه پایینت و دیدم یه کوچولو دندونت زده بیرون وااااااااااااای نمی دون یکه چه ذوقی زدم و جیغ کشیدم و به بابایی گفتم دندونش دراومده خیلی لذت بخشه که آدم لحظه به لحظه بزرگ شدن دخترشو ببینه و همه این لحظات رو تجربه کنه البته یه چند روزی حواسم بود به لثه ات و احساس می کردم که یه خبرایی و همش منتظر بودم تا بالاخره دندون مرواریدیت لثه ات رو بشکافه و تو دهنت جوونه کنه
خوب و اما دلیل تأخیر چند روزمو بگم که این چند روز درگیر واکسن زدنو بعدشم تب کردنت و اینا بودم بذار همه رو از اول برات تعریف کنم:
روز یکشنبه 17 اردیبهشت بعد از اینکه من از سرکار برگشتم مامان جوونی زحمت کشید و ما رو برد دکتر برای چکاپ که خیلی هم معطل شد و کللللللللی وقت تو ماشین نشست تو باید قدر مامان جوونو خیییییییییلی بدونی که از زمان به دنیا اومدنت واسه ما خیلی خیلی زحمت کشیده از همین جا دستاشو میبوسم خلاصه بعد از اینه رفتیم تو دکتر معاینه ات کرد و قد و وزنتو اینا رو اندازه گرفت و گفت همه چیز خوبه وزنت شده بود 7300 گرم، دور سرت 42.8 سانتی متر و قدت هم 69.5 سانتی متر آقای دکتر گفت ما شا ا... قدت خیلی بلنده رو منحنی رشد رو بالاترین قسمتش قرار داره تو سرو بلند بالای مامانی بعد در مورد اینکه کی باید جاتو جدا کنمو و اینا پرسیدم و به آقای دکتر گفتم که هنوز بغل خودم می خوابی و آقای دکترم کلی دعوا کرد و گفت الان که 6 ماهت شده و کلی واسه خودت بزرگ شدی به هیچ وجه نباید بغل من بخوابی گفت تو تخت خودت بغل ما بخوابی و هرچندوقت یک بار یکم فاصله ات رو از تختمون بیشتر تا اینکه تا 1 سالگی اتاقت کاملاً جدا بشه و ما هم از اون شب تو رو توی گهواره ات کنار تختمون می خوابونیم البته هروقت که گشنه ات میشه من بغلت می کنم و میارم بغل خودم می خوابونمت و شیرت میدم و یکم با هم حال می کنیم و کنار هم می خوابیم بعد دوباره میذارمت تو تختت چون من اصلاً دوست ندارم از این بچه هایی بشی که تا 3-4 سالگی تو اتاق پدر مادرشون می خوابن و دوست دارم که زودی برای خودت مستقل بشی و تو اتاق خودت بخوابی ناسلامتی ما خونمونو به خاطر تو عوض کردیم که تو برای خودت اتاق مجزا و بزرگ داشته باشی
فردای اون روز یعنی 18 اردیبهشت من مرخصی گرفتم و زود اومدم خونه تا با بابایی ببریمت واکسنای شش ماهگیت رو بزنیم این ماه هم دو تا واکسن تزریقی داشتی نمیدونی که قبل از واکسن چقققققدر سرحال بودی رو تخت که گذاشته بودیمت همش دستو پا میزدی و پاهات رو گروپ گروپ می کوبوندی به تخت و کلللللللللی سر و صدا راه انداخته بودی اونجا اما الههههههههههی بگردم برات وقتی که واکسنو کرد تو پات نفست بند اومده بود از گریه آدم دلش برات کباب میشه ان شا ا... هیچ وقت تو زندگی درد نکشی و درد و بلات بخوره تو سر مامانی همون موقع خیلی گریه کردی اما خیلی زود آروم شدی و بعدشم که رفتیم خونه من سریع برات کمپرس سرد گذاشتم و خدا رو شکر دیگه درد نداشتی اما شب یه خورده تب کردی و دست و پات که به من می خورد گوله آتیش بود خلاصه این جریان واکسن زدن شش ماهگیت.
یکم از کارای جدیدت بگم:
وقتی من از سرکار میام و تو داری با پرستارت بازی می کنی و میخندی تا منو میبینی یا صدامو میشنوی سریع شروع می کنی به غر زدن و خودتو واسه مامان لوس می کنی بعدشم اگه سریع بهت توجه نکنم و نیام بغلت کنم میزنی زیر گریه دیگه به پشت اصلا نمی خوابی و تا میذاریمت زمین سریع دمر میشی و بعدشم هی شروع می کنی به غرغر اما هنوز یاد نگرفتی چهاردست و پا راه بری یاد گرفتی با روروئکت یکم دنده عقب و کناری بری اما هنوز یااد نگرفتی که به جلو حرکت کنی.
خیلی از خودت صداهای مختلف درمیاری و انگار می خوای حرف بزنی اما نمی تونی و به زبون خودت حرف میزنی و همش میگی دَ دَ دَ. موقعی که می خوایم بخوابونیمت شروع می کنی به آواز خوندن و همش از خودت صدا درمیاری که خییییییییییلی هم بامزه اس دیگه شیشه شیرتو خودت دستت میگیری و آب یا شیر می خوری.
دیروز سی دی های بی بی اینشتین رو برات سفارش دادم و احتمالا امروز با پست برات میفرستن و می خوام از فردا برات بذارم تا ببینی.
می خواستم عکساتم توی همین پست بذارم اما چون طولانی شد دیگه عکساتو توی یک پست جدا میذارم.