آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آوای دلنشین

مستقل شدن دوباره

1391/8/10 21:17
نویسنده : مدیر
1,420 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی مامان قلب

اومدم بهت بگم که بالاخره باز هم با وجود عدم رضایت قلبی من و بابایی دوباره تو اتاق خودت تنهایی می خوابی تشویق خوب راستش برای ما خیلی سخت بود که ازت جدا بشیم اما یه روز یکی از دوستام میگفت که اگه بچه ها بزرگ بشن و بعد اتاقشونو جدا کنید فکر می کنن که کار بدی کردن که اینکارو باهاشون می کنی و من یهو دلم ههههههههههررری ریخت پایین گفتم نکنه خدایی نکرده تو اینجووری بشی استرسنگران

این بود که بالاخره تصمیم گرفتیم دوباره سرجای خودت بخوابونیمت دو شب اول من و بابایی هم تو اتاقت و پایین تختت خوابیدیم ترسیدیم بترسی یا اذیت بشی اما تو مثل یک فرشته راحت تا صبح خوابیدی و فقط یکی دوبار پا میشدی شیر میخوردی واسه همین بعد از دو شب توی اتاق خودمون خوابیدیم و تو دوباره برای خودت مستقل شدی ماچ

هر شب منم باهات میام تو تختت می خوابم تا خوابت ببره و بعد میرم سرجام می خوابم دیشب منم خوابم برده بود و تا ساعت 1 شب تو تخت تو بودم زبان

و اما از صبح بگم که از ساعت 6 صبح بلند شدی نشستی به بازی کردن من اومدم تو تختت و کنارت خوابیدم بلکه خوابت ببره اما انگار نه انگار اییییییینقدر بامزه شده بودی که نگووووو شیشه شیرتو هی می گرفتی یکم می خوردی یکم میدادی من بخورم خنده

جدیداً بازی دنبال دنبالی رو یاد گرفتی چهار دست و پا میای دنبالمون تا ما فرار کنیم بعد خودت فرار می کنی تا ما بیایم دنبالت خیلی این بازی رو با مامان جوون میکنی نیشخند

بعدشم که صبح ها تا چشمتو باز می کنی می گی چیه تااااااااااااا وقت یم یخوابی هی میپرسی چیه و با انگشت کوچولوت بهش اشاره میدی بعدشم وقتی ما بهت میگیم این فلانه تو هم به زبون خودت تکرار می کنی اما عکسو دیگه تقریبا یاد گرفتی بگی همش به قابای عکست که به دیوار زدیم اشاره می کنی و میگی چیه وقتی میگیم عکسه تو هم میگی اَته خیییییییییییییلی خوردنی هستیاااااا ماچبغلقلب

بعدشم تا من میرم حموم یا دستشویی میای پشت در هی تق و تق میزنی به در و داد میزنی ماااماااا

وااااای باید داد زدنه با عصبانیتتو ببینی خییییییییییییلی عاااااااااااالیه خنده

هر وقت می خوای کاری بکنی که خودت نمی تونی دست من یا بابایی رو می گیری میبری به سمتش مثلا داری با موبایلم بازی می کنی بعد که قفل میشه دست منو می گیری میبری سمت موبایل یعنی قفلشو باز کن البته الان یادگرفتی خودت قفلشو باز کنی یا مثلا رو تخت یه چیزی هست که می خوای برداری اما دستت نمیرسه دست منو می گیری میبری سمتش یعنی اونو بده از خود راضی

یاد گرفتی الو می کنی هرچی دستت میرسه از گوشی تلفن و موبایل تا کنترل تلویزیون میذاری دم گوشت و میگی اده  زبان بعدشم تند تند با زبون خودت شروع می کنی حرف زدن خنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان بهراد
10 آبان 91 16:16
ای جان خیلی خوبه که به این سن تنها می خوابه....
باران اردیبهشت
10 آبان 91 18:24
مامانی خوب کاری کردی جداش کردی .همون جور که گفتی بزرگ که بشن خودشون بیشتر اذیت میشن تازه دل ما هم کباب میشه که اونا نخوان جدا شن اما مجبور بشن . کنجکاوی ها آوا رو دوست دارم مدل بانمکیه. این داد زدن هم که ویژگی بچه های امروزه هههههه بیچاره مامان و بابا ها گیر نسل قلدری افتادیم ها ههههههههه دختره من همش داره داد میزنه تازه عصبانی که میشه به زبون خودش دعوا هم میکنه باهامون
حدیث
10 آبان 91 20:47
عزییییزمی می تونم عصبانیتت و تصور کنم ولی نمی کنم. چون اونوقت می خوووورمتتتتت
پيچك خانوم
10 آبان 91 22:37
سلام مامان صفورا.من از وبلاگ آرميتا اومدم اينجا.تقريبا همه ي آرشيو آوا جان رو خوندم.خوشحال ميشم رمز عكساتونم داشته باشم.اگه دوست داشتيد و قابل دونستيد.بوس براي آوا
مامی مائده
11 آبان 91 0:02
چه کارای بامزه ای انجام میده این خوشگل خانم صفورا جون کاش چندتا عکسم ازش میذاشتی دلمون تنگ شده واسش
امیر علی پسر اژدها سوار
11 آبان 91 7:31
خدارو شکر خانومی دیگه بزرگ شد مامانی همه به افتخارش
یاسمن مامان رادین
11 آبان 91 10:31
عزیزمـــــی آوا جونــــم. خیلی خوبه که جدا میخوابه
سمیه (خواهر حنانه و سبحان)
13 آبان 91 13:05
سلام مامان آوا جون حالتون خوبه؟ به ما هم سر بزنید خالهههههههه بیاید عکسامونو ببینید خوشحال میشیم از طرف حنانه و محمدسبحان منتظر شماییم خاله جون و آوا جون
الی مامی غزل و آوا
14 آبان 91 0:26
سلام صفورا جون جونم این دخترت خوردنیه ماشالله پس چند وقته دیگه آوای من باید این کارها رو بکنه بوس بوس