تولد یک سالگی
یکسال گذشت از قشنگ ترین روز زندگیم از روزی که خداوند بزرگ و مهربون تو رو به ما هدیه داد و از همون روز من احساس می کنم خوش بخت ترین آدم روی زمینم وقتی تو مشکلات زندگی غرق میشم با فکر کردن به وجود نازنین تو مقاومتم و امیدم به زندگی بیشتر و بیشتر میشه
آره درسته دقیقاً یکسال پیش بود که تو ساعت 17:39 آوای دلنشین ما پاشو گذاشت تو این دنیا وقتی به اون روزا فکر می کنم ذهنم پر میشه از خاطرات خوبی که هیچ وقت فراموششون نمی کنم وقتی که کیسه آبم پاره شده بود و روی تخت بیمارستان درد می کشیدم فقط با فکر اینکه به زودی در آغوش می کشیدمت آروم میشدم عجب روزایی بود و حالا با گذشت یکسال عشقم نسبت تو روز به روز بیشتر شده و خدا رو شکر می کنم که عشق به این بزرگی یعنی عشق مادری رو به من هدیه کرده
و از تو ممنونم برای اینکه اومدی و برای اینکه هستی برای اینکه همه امید زندگیمی ازت ممنونم دخترم
اینم چند تا از عکسای اون روزا برای یادآوری خاطرات خوب گذشته
این دو تا عکس برای لحظه به دنیا اومدنته و قبل از اینکه بشورنت اینا رو از روی فیلم گرفتم و تا حالا تو وبلاگت نذاشته بودم
اینم عکس بعد از شستشو:
اینم وقتی که تیپ زدی:
میبینی که چه زود بزرگ شدی و حالا دیگه برای خودت خانومی شدی:
و اما از جشن تولدت بگم
همونطوری که میدونی مامانی از ماه ها پیش برای برگزاری یه جشن مفصل به مناسبت یکسالگی تو برنامه ریزی می کرد من همه کاراشم کرده بودم و مهمونا رو هم دعوت کرده بودم اما خوب دست بی رحم روزگار دقیقاً تو روزهایی که باید خوشحال ترین آدم روی زمین میشدم به خاطر یکساله شدن دخترم، غم عالم رو به دلم نشوند و آقاجوونمو ازم گرفت و این بود که جشن تولدت تو هم فعلاً کنسل شد.
اما چون جشن تولد یکسالگی برای همه خاطره میشه و عکساش یادگاری میمونه واسه همین تصمیم گرفتم که بعد از محرم و صفر جشن تولدتو با تاخیر برات بگیرم که تو هم خاطره بدی از اولین تولد زندگیت نداشته باشی
اینم از روند بزرگ شدنت: