آخرین پست سال 1391
این آخر سالی درگیری هام خیییییییییلی زیاد بود و همه کارام به هم گوریده بود اما یه وقت فکر نکنی به فکر تو نبودم هااااا روز جمعه ای که دیدم هوا خوب و آفتابی بود تصمیم گرفتم ببرمت پارک اول قرار بود بابایی هم باهامون بیاد اما بعدا کار براش پیش اومد و مجبور شد بره سرکار منم مجبور شدم تنهایی ببرمت
البته وسط راه زنگ زدم هانیه و گفتم ما داریم میریم پارک واگه می تونی میعاد و بیار که یه خورده بعدش میعاد جوون با آقا محمدرضا اومدن پیشمون
دست میعاد جوون درد نکنه با این هدیه ای که بهت داد خییییییییییلی حال کرده بودی با سه چرخه ات راه میبردمت کیییییییییف کرده بودی حتی وقتی بردمت زمین بازی دوست داشتی زودی بیای و دوباره با چرخت دور پارکو بچرخیم
اینم عکسای زمین بازی:
هرچی میگم مامان جوون از این وری نباید بری بالا گوش نمیدی که :
این دختره هم اسمش آوا بود و کلللللی از چرخ توخوشش اومده بود:
در حال بازی با میعاد جوون:
همینجووری سرتو مینداختی زیر و تو پارک میدوویدی ما هم به دنبالت
کلی میعاد جوون رات برد و تو هم حسسسسسسسسسسابی ذوق کرده بود:
اینم از عکسای اون روز که خاله ها اومده بودن خونمون:
عکس تو و پندار جوون که داره بهت ابراز محبت می کنه :
اینم تو و بنیتا و پندار و امیرمهدی:
سال 91 هم داره نفس های آخرشو می کشه این سال ساله خییییییلی خوبی برای ما بود چون تو بودی و روز به روز زندگیمونو شادتر و شیرین تر کردی امیدوارم سال جدید سال خوبی برای ما و همه خانواده های گل ایرونی و همه مردم جهان باشه... امیدوارم مریضی ها کمتر و کمتر بشه....امیدوارم جنگها و بدی ها و خیانت ها و دروغ ها از بین بره.... امیدوارم دهکده جهانی پر بشه از صلح و صفا و دوستی ....
خدایا سال جدید بدیها رو از همه نی نی ها دور کن....الهی آمیییییییییییین
از همینجا من و آوا سال جدید رو به همه دوستان گلمون تبریک میگیم و سال خوبی رو برای همتووووووووون آرزو می کنیم