تولد بابایی
٢٥ خرداد ماه تولد بابایی بود اما خوب چون اون روز جشن و پایکوبی ملی برگزار بود با تأخیر تولد بابایی رو گرفتیم. یه تولد سه نفره خانوادگی اینم عکساش:
خانوم خانوما منتظر نشسته بابایی بیاد تولد بگیریم:
گیر داده بودی به فوت کردن تا بابایی بلند میشد اینجووری دستتو میزدی به مبل می گفتی بیشیندا (بشین اینجا) :
یعنی اون شب بیست بار بابایی شمع ها رو روشن کرد و با هم فوت کردید:
داری بابایی رو حول میدی میگی فوت فوت:
بعد فوت هم دست میزدی و می گفتی تبلدت مبالکه:
حالا دیگه وقت دادن کادو باباییه:
دکترت گفته بهتره روزی 10 دقیقه بدون کرم ضدآفتاب و لباس آفتاب بگیری برای جذب میتامین D واسه همین هر روز که من از سر کار میام 10 دقیقه میریم تو جزززززز افتاب دوچرخه سواری واسه آفتاب گرفتن منم که ذوب میشم با مانتو و ... :
یه سری از کلمات جدیدی که میگی و یادمه:
ماکارینا= ماکارونی
باباجی=باب اسفنجی
شُکُلات
بیگیلش=بگیرش
بیده من=بده من
سوسوله=سرسره (خیلی با کشش میگی سو....سُله)
پات=پارک
حاموش=خاموش
نکون=نکن
کینار=برو کنار (یه جایی که جات تنگه یا می خوای مارو بلند کنی هی میگی کینار کینار )
شتیبا=شکیبا (قبلاً به خاله شکیبا می گفتی شبا الان پیشرفت کردی میگی شتیبا)
نلو=نرو (اینقدر با پرستارت جوور شدی هر روز که می خواد بره میگی خاله نلو حیف که داره میره دیگه بعد که از در میره بیرون میگی خاله رفت )
اودابِس=خدافظ
اوبی=خوبی (دیگه تا تلفن خونه زنگ میزنه سریع میدوی باید حتماً خودت اول گوشی رو برداری وگرنه خونه رو میذاری رو سرت بعدشم هر کی باشه میگی سلام اوبی؟ )
عزیزم = عزیزم (اینو که دیگه نگوووووووووووووووو نمیدونم کی یادت داده چون پرستارت هم نمیدونست گفت شما یادش دادید گفتم نه همش میگی عزیزم وقتی چیزی بهت میدیم میگی میسی عزیزم)
حالا چند تا از کارا و شیرین زبونیاتو بگم:
همیشه وقتی میخوری زمین یا چیزیت میشه گریه می کنی سریع بغلت می کنم و بوست می کنم و بعد بهت میگم بوست کردم خوب شد تو هم سریییییییع آروم میشی یعنی معجزه میکنه خا تلقین این موضوع واقعاً فکر می کنی جایی که اوخ شده بوس کنم خوب میشه یه بار نمیدونم چی شد من یهو گفتم آخ بعد سریع اومدی بوسم کردی گفتی بوس اوب شد واااااااااااااای مردم از خنده از دستت که البته باعث شد منم خوب بشم زودی
یه روز که از دست تو موبایلو قایم کرده بودی هی میگفتی بوبایل کوووو ما هی میگفتیم نیست بعد یهو دستتو بردی پشتت آوردی گفتی ایناشش بعدشم شوع کردی به حالت تاچ باهاش کار کردن همونجووری انگشتتو کشیدی رو یه اسم و بعدشم گرفتی در گوشت گفتی الوووو خیییییلی باحال بود قوه تخیلت خییییلی بالاس
یه روز که من و بابایی از سرکار اومده بودیم و رو تخت دراز کشیده بودیم و تو هم پیشمون بودی و طبق معمول از سر و کولمون بالا میرفتی و هی میگفتی پاشووووو من اسنوپیتو که رو پاتختی بود برداشتم و بغلش کردم به اسنوپی میگی اسوپی بعد برداشتی پرتش کردی پایین تخت حسودیت شده بود بهش گفتم اسنوپیت کوووو گفتی اسوپی نیسش بعد که دیگه هی ازت پرسیدم کجاس گفتی پایینه
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ. ن. : یه سری حرف جدید که یادم اومد:
اوشیله= خوشگله
درو باز کون= درو باز کن
یابون= صابون
لیباس= لباس
جولاب= جوراب
کولا= کلاه
اینک= عینک
ایی= مسواک (به حالت دهن تو حالت مسواک زدن میگی احتمالاً خیلی به سختی فهمیدم منظورت از ایی مسواکه تا شبا میرم تو دستشویی مسواک بزنم بدو میای پشت سرم میگی ایی ایی)
دشویی= دستشویی
مَیَم= مریم (اسم پرستارته )
دیروز خونه مامان جوون اینا رو گرفتم گوشی رو دادم دستت یهو دیدم خودت داری میگی شمیم هس وااااااااای خیلی باحال بود دیگه قشنگ خودت تلفنی صحبت می کنی.