خونه آواییه بابایی و پارک آب و آتش با دوستان
سلام عزیزم ببخشید که یکم این پستو با تاخیر میذارم این روزا واقعا سرم شلوغ بود نمیدونم چرا به هیچ کاریم نمیرسم و خیییییلی هم زود خسته میشم ولی تمام تلاشم اینه که هیچ بخشی از خاطراتت رو جا نندازم یه خورده هم درگیرم واسه کارای تولدت از حالا وقت آتلیه و لباس دوختن و طراحی کارات و ... خیلی کار زیاده و من همه این مراحلو با عشق برات انجام میدم و واقعا خودم دوست دارم دوست دارم وقتی بزرگ میشی و عکسای تولد بچگیاتو میبینی کیف کنی خوب بگذریم بریم سراغ خاطرات.
همونطور که گفتم 5شنبه تعطیلات عید فطر کل فامیل باباشهاب اینا خونه خانوم دعوت بودیم خیلی خوش گذشت و تو هم با بچه ها مشغول بودی و کلی وقت هم پیش آواییه بابایی بودی از یک هفته قبل همش ذوق می کردی و می گفتی می خوایم بریم آواییه بابایی و نرگس اما متاسفانه نرگس اینا نبودن اون هفته و مسافرت بودن و تو هم همش سراغشو می گرفتی و می گفتی نرگس نیست رفته مسافلت بچه که بودین خیلی با هم دعوا می کردین و همش سر برداشتن اسباب بازیا دعوا داشتین و من خیلی ناراحت بودم اما خوشبختانه الان هم بازیای خیلی خوبی برای هم هستید
5شنبه من که از سرکار اومدم سریع وسایلمونو برداشتیم و راه افتادیم تا رسیدیم شروع شد بازی تو حیاط و آب بازی و پر کردنه استخر و ...
حالا بریم آب بازی:
تو حموم هم که میریم وانتو آب می کنیم و بازی می کنی وقتی یکم خسته شدی اینجووری توش دراز می کشی و میگی حالا استلاحت کنیم:
روز جمعه زودتر راه افتادیم چون بعد از چند روز تعطیلی بود و ترسیدیم جاده ها شلوغ باشه راهنمایی و رانندگی اعلام کرده بود که جاده ها تو این تعطیلات از عید هم شلوغ تر شده بود اما خدا رو شکر جاده قم شلوغ نبود یا لااقل صبح شلوغ نبود و زود رسیدیم مامان جوون زنگ زد گفت ما باغیم حوصله داشتین ناهار بیاین اینجا مام از جاده یه راست رفتیم اونجا
اینجا خودتو قاطی بزرگا کردی و داری فوتبال بازی می کنی الههههی فدات شم که همش عاشق بازیها و شیطنت های پسرونه هستی از ماشین بازی و تفنگ بازی گرفته تا فوتبال
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این تقویم دیواری که برات درست کردم به دیوار محل کارم همینجووری هوس کردم ازش عکس بگیرم :
و اما روزی که با تعدادی از دوستامون رفتیم پارک آب و آتش:
تو و آرمیتا و ستایش:
اینجا هم آیسان به جمعتون اضافه شد:
دو دوست فابریک:
تا قبل از اینکه ببرمت فکر می کردم خیلی خوشت بیاد از پارک آب و آتش چون خیلی آب بازی و کلا آب رو دوست داری اما .... یادم نبود که تو دبی چقدر بدت اومده بود آب میریخت رو سرت ....تو پارک میرفتی وسط زمینه تا آب میومد بالا که بریزه روت درمیرفتی یعنی همه بچه ها خیسه خیس بودن و کیف می کردن تو اون گرما جنابعالی خشک خشک مونده بودی و من فقط حرص میخوردم من برنامه رو تو ساعت گرم گذاشتم گفتم شما بچه ها خیس میشید سرما نخوردید اما باعث شدی هم من از گرما بمیرم هم خودت دیگه آخراش به زور بردمت یکم خیس شی که گرمازده نشی
اینم کرم ضدآفتابت که سعی داری به زور تو جیبت جاش بدی یه لحظه هم که ازت غافل شدم نصف کرمو رو زمین خالی کردی که من اینجوری شدم چون خیلی گرون خریده بودمش
بعد از اونهمه ورجه وورجه میچسبه بخور بخور:
تو و آیسان و ستایش و نیکا و کوروش و لیانا
تو و لیانا:
اینم مامانا و بچه ها:
فدااااایه اون خنده هاتون:
دو تا ووروجکا سوار دوچرخه آریا شدین:
آسیا بچرخ میچرخم...:
از راست: نیکا - درینا- آوا - آرمیتا- ستایش:
بازم تو و آرمیتا:
بعد از اونجا هم چون تو آب و آتش تاب و سرسره نداشت بردیمتون یه پارک کوچیک نزدیکش و شما چهارتا کلی تاب و سرسره بازی کردید:
لیانا و تو و آرتا و آریا: