آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آوای دلنشین

متفرقه های 36 تا 37 ماهگی

1393/9/4 11:19
نویسنده : مدیر
3,365 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی مامان بوس

این چند وقته خیلی تنبل شدم واسه آپ کردنه وبلاگت یکم به خاطر مریضی تو و بعدشم مریضی سخت خودم بود که دو هفته و بیشتر پدرمو درآورد دو سری آنتی بیوتیک خوردم تا خوب شدم بدبو دیگه ببخشید عشقم اما عوضش با یه پست پربار اومدم.

عکسای اول ماله یه روزیه که بی هوا زنگ زدیم آنا جوون و آرمیتا جوون که باهم بریم شهربازی و با وجود اینکه آنا جوون از صبح آرمیتا رو برده بود پارک و تازه رسیده بود خونه نه نگفت به ما محبت و کلی با هم کیف کردید.

شهربازی دنیای نور:

بعد شهربازی هم رفتیم پارک روبازه کنار پارکینگ دنیای نور یکمم اونجا آتیش سوزوندین:

بعدشم پارک روبروی اونجا خندونکچشمک:

اینم دو تا عکس یهوویی از یه روز صبح که آماده شده بودی بریم مهد سرحال با چشای پفی خنده:

این توپ رو بابا جوون برات خریده بود یه روز وقتی پرتش می کنی روشن میشه

اینم وقتی که من دارم تلاش می کنم واسه لاتاری ازت عکس بگیرم آرومت نمی گرفت که خنده:

حدود یک ماهه پیش که رفته بودیم مغازه بابای آرمیتا من موبایل بخرم و آنا جوون و آرمیتا جوونم زحمت کشیدن اومدن که ما رو ببینن و دوباره شما دو تا کلی بدو بدو و بازی کردید:

بابای آرمیتا داره براتون بازی میذاره که یکم سرگرم بشید و آرومتون بگیره زبان:

یه روز که با عمو لوحلا (روح ا...) که نمیدونم چرا اینقدر دوسش داری خندونک و خاله آزاده یا به قول تو آزاد (چون عمو روح ا... آزاد صداش می کنه تو هم یاد گرفته بودی قه قهه) رفته بودیم باغ درکه:

یه روز خنک پاییزی بود بعد از کلی ترافیک که رسیدیم باغ من یهو یادم افتاد کلیدو نیاوردم چون فکر می کردم دایی مهدی اونجاس اما نبود خدا رحم کرد یه منتقل برقی همراهمون بود زدیم به برق یکم جلوش گرم شدیم تا کلیدو دایی با پیک فرستاد خلاصه اینم خاطره ایی بود واسه خودش خنده

کلید که رسید رفتیم تو کلبه:

با پشه بند مهراد کلی سرگرم بودی:

یه روز که من شیفت بودم و خاله گلاره تو و بنیتا رو برده بود خونشون و دارید با هم خوراکی می خورید بغلمحبت:

خونه عمه صدیق با کلاه آقا جوون:

خونه آواییه بابایی قم - تو و نرگس که اینقدر شیطونی کردید کنار هم غش کردید با اون چرخای بالای سرتون خنده

خدا رو شکر خیلی هم بازی های خوبی شدید و کلی هر بار میریم قم خوش میگذره بهت و با نرگس خوش می گذرونید و وقتی هم می خوایم برگردیم بیچاره نرگس خیلی ناراحت میشه غمگین

نماز جماعت با آواییه بابایی:

اینم وقتی که به خاطر سرفه هات  و آلرژیت برده بودیمت دکتر بیدارمغز ساعت 5 رسیدیم مطب دکتر تازه رسیده بود و هنوز کسی نرفته بود تو اما ما توی لیست نفر 22 ام بودیم سکوتسکوت

خلاصه رفتیم آزمایشگاه تو آزمایش ادرار باید میدادی هرکار کردم نتونستم ازت نمونه ادرار کافی بگیرم رفتیم آبمیوه ای آبمیوه خوردیم دوباره برگشتیم آزمایش دادیم و بعدشم رفتیم کله پاچه ای شام خوردیم و برگشتیم مطب بازم نوبتمون نشده بود دلخور خلاصه شب ساعت 10 رسیدیم خونه بدبو

اتاق انتظار مطب:

از مهد اومدی بیرون دویدی کنار این مداد رنگیا وایسادی و گفتی ازم عس بگیر : خنده

اینم دسته گل جنابعالی لوله دستمالو گذاشتی سر لوله بخور.... یعنی تو خونه به هممممممممممه چیز کار داری دو دقیقه حواسم بهت نباشه یه خرابکاری کردی یعنی می تونم بگم کل وسایل خونه اسباب بازی جنابعالیه قهر:

و اما نقاشی های تو که با زمان ما فرق داره خیلی دوست داری که تو موبایل و به صورت دیجیتال نقاشی بکشی هیییییی روزگار عصر تکنولوژیه دیگه زبان:

این متنو جایی تو فیس بوک دیدم خوشم اومد میذارم و تقدیم می کنم به همه مامانایی که مثل من یه فرشته کوچولو تو خونشون دارن:

مادامی که این اطفال در کنارت هستند تا می توانی دوستشان بدار و به ایشان خدمت کن

شفقت فراوان خود را از انها دریغ نکن، مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتارهای کودکانه انها بدون قدردانی بماند

این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند

این دستان نرم کوچکی که دردست تو آشیانه دارد در حالیکه در افتاب قدم می زنی همیشه با تو نخواهد بود، همین گونه این پآهای کوچکی که در کنارت می دود و باصدای مشتاقی که بدون وقفه و باهیجان هزاران سوال از تو می کند تا ابد نیستند

این صورتهای قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند، یابازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند دایمی نیستند

قلب خودت را بر ایشان ارزانی بدار، روزهایشان را از شادی پر کن، در خوشی و شادمانی معصومانه شان شریک باش

که طفولیت جز روزی بیش نیست آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت...

 

من که سعی می کنم خیلی قدر تک تک لحظه های این دوران رو بدونم تا بعدا حسرتشو نخورم متنظر

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چند تا از تیکه کلامای بامزه اتم برات بذارم چیزایی که فعلاً یادمه:

وقتی می خوای بگی خیلی خوابم میاد میگی: خیلی خوابم برد خنده

به امید بیدال (دیدار)

تفک = پفک

بزازیم = بسازیم

تیکه کلام معروفت "یادته " هست بعد به کل زمانه گذشته میگی دیشب ...یادته دیشب .... قه قهه

انگلیسی خیلی بلغور می کنی جسته گریخته این مکالمه رو فقط کامل میفهمم زبان

هلو ...هاواریو... آیم فاین فنتیو

واریز دیس؟

وان- تو- فی -فور ..... تا تن بلدی

چند تا شعر انگلیسی میخونی که من متوجه نمیشم اما حتما باید ازت فیلم بگیرم خیلی بامزه میخونی متنظربغل

 

نظرات (30)

مامان ریحانه
4 آذر 93 14:02
سلام عکسها مث همیشه خیلی خوشگله مخصوصا اون عکس نماز جماعت ان شالله همیشه خوش باشید
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
4 آذر 93 14:40
عزيزم خيلي پست قشنگي بودقربون نمازخوندنت فسقليمطلبي كه گذاشتي عالي بوداشك اوردبه چشمام..
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
4 آذر 93 14:45
سلـامــ صفـورآآآ جـــون چـه پستــ پـر بـاری خیلـی وقتـ بـود از دو رفیـق فـابـریـکــ عکـس نگـذاشتـه بـودی گـوشـی نـو مبــارکــــــ{اون گـوشیتــ کـه آوا انـداختــ تـو آبــ داغـون شــد )} بـه بـه صفـورآآآآآی کـدبـانـو چـه کبـابـی بـه سیـخ میکنــیکـار مـردونـه بـودهـ هـآآآآ آخـی عکـس نمـاز خـونـدن آواااا چقـدر قشنگـــه خـدا رو شکــر صفـوآآآآ جـون کـه خـودتــُ آوا خـوبــ شـدی راستــی پـالتـو خـودتـــ و اون پـالتـو آوا کـه کنـار مـدادرنگیـآآآآ عکـس گـرفتــه خیلـی خـوشگــله فـداتــــ مـواظبــ خـودتـون بـاشیـد فعلــا"
رویا
4 آذر 93 16:35
سلام مامانی آوا ... چقد متن قشنگی بود
مریم مامان مرسانا
4 آذر 93 16:56
متن آخرتون خیلی جالب بود. اشکمو درآورد. واقعا حقیقته، این دوران خیلی زود میگذره باید قدرشو دونست خدا دختر نازتونم حفظ کنه، از دیدن عکساش لذت میبرم
مامان فتانه
4 آذر 93 21:18
عزیزم خوش باشین همیشه.چه عکسای نازی
مامان مهرناز
4 آذر 93 23:20
چه همه عکسای خوشکل خوش بحالت این همه پارک رفتی تو یه روز مرسی مامانش قربون شیرین زبونیات گلم
مریم
5 آذر 93 9:06
سلام عزیزم دلم براتون تنگ شده بود فکر ما هم باشید زود زود بیایند ولی با این پست جبران دیر آمدگیتون شد چه عکس های قشنگی این شالله همیشه به شادی آوا جون ببوس
بهاره مامان الینا
5 آذر 93 11:03
آوا جون همیشه به گردش سلام صفوراجون خصوصی داری
بهناز خانومی
5 آذر 93 11:40
دوستتتون دارم زیادد بوسسس آوای خوشگل و دوست داشتنی من صفورای عزیزم روی ماه مهربونت و میبوسم
الای
5 آذر 93 18:48
سلام دوست خوبم ممنون میشم اگه بگید لباس تولد آوا دوست داشتنی رو از کجا تهیه کردید ------------------------------------------------------------------------ 09196208595 این شماره خیاطمه
کلبه رنگارنگ
5 آذر 93 22:39
سلام صفورا جون. اشاله که بهتر شدی؟ چ پست خوبی بود. نقاشی و متن هم جالب بود.....
زینب
6 آذر 93 7:29
هزار ماشااله صفورا جون دختر خیلی نازی دارین خدا براتون حفظش کنه وهمه لحظات زندگیتون به شادی وخوشی باشه .
مامان مهدیس
6 آذر 93 15:56
عزیزم ایشاا... همیشه به گشتن باشی نازی خاله عاشق این خلاقیت بچه ها هستم دوستت دارن هوارتا
مامان حبه قند
7 آذر 93 2:11
آوا جونی خاله اینهمه خراب کاری نکن مامانی خسته شد.خیلی با نمک بود نماز خوندنش
الهام
7 آذر 93 11:49
چقدر دخت نازمون شیرین انگلیسی حرف میزنه... متنتون هم خیلی قشنگ بود،مطمئنم که شما تونستید بهترین لحظه ها رو واسه فرشته کوچیکتون رقم بزنید...
mozhgan
7 آذر 93 17:45
مامان بهی
8 آذر 93 8:04
سلام خدا نگه داره اين بچه هاي شيطون را
لیلا
8 آذر 93 18:03
وقتی میام وب شما و عکسای آوا جووونی رو میبینم کلی انرژی می گیرم خدا حفظش کنه
سمیرا مامان پرنیان
8 آذر 93 20:46
قربونش تیکه کلاماش باحال بودن...خدا حفظش کنه
مامی وانیا
8 آذر 93 23:36
مرسی صفورا جون چشمات قشنگ دیده پالتو رو عزیزم تازگیا فعالیتت کم شده ها دیر به دیر آپ میکنی من میخونم همیشه ولی با گوشی نمیتونم نظر بزارم فکر کنم فقط من و تو موندیم که اپ میکنیم
مامان بهی
9 آذر 93 10:09
سلام صفورا جان من كل وبلاگ اوا جونا خوندم خدا واست نگهش داره ماشاالله دختر شيرين و نازي دارين
♥♥♥ایدا♥♥♥
9 آذر 93 14:18
سلام واسه کار های تولدم می خوام باهاتون چت کنم درخواستمو قبول کنید
مامان سوده
10 آذر 93 3:31
سلام مامانی گل...چه تفاهمی تو نقاشی دارن پسر من و دختر شما...امیر مهدی همیشه همینطور نقاشی میکشه البته به قول خودش غولهای بن تن رو میکشه...فدای اوایی بشم من با زبان انگلیسی صحبت کردنش.لطفا خصوصیتونو چک کنین.
مامانی هیما
10 آذر 93 10:03
چه نقاشی های قشنگی کشیدی نقاش کوچولو
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
11 آذر 93 12:58
اِ صفـورا جـونـمــ کجـایــی؟ خـــــــــوبــــــــــــی؟
مامان ثمین سادات
15 آذر 93 9:51
سام عزیزم خوبید وای چه پست عالی وزیبایی برا دخمل ناز نازی گذاشتید همیشه شاد باشید متن عالی بودممنون
مامان حدیث
15 آذر 93 17:34
سلام طلا چقدر اوا تو این عکساش با لباس سورمه ایش خوردنی شده خدا حفظش کنه براتون پاییز امسال یکم بدجنسی کرد، بیشتر مواظب خودتون باشین
افسون
17 آذر 93 2:05
سلام عزیزم . خدا رو شکر که حالت بهتر شده . ایشالله همیشه سالم و تندرست باشین . ماشالله به آوا جون . خدا حفظش کنه . چقدر ناز شده قربونش برم . ببوسش دخمل ناز رو .
زینب
18 آذر 93 9:20
سلام پست جدید نمیزاری دلم تنگ شد براتون