متفرقه های 36 تا 37 ماهگی
سلام دختر کوچولوی مامان
این چند وقته خیلی تنبل شدم واسه آپ کردنه وبلاگت یکم به خاطر مریضی تو و بعدشم مریضی سخت خودم بود که دو هفته و بیشتر پدرمو درآورد دو سری آنتی بیوتیک خوردم تا خوب شدم دیگه ببخشید عشقم اما عوضش با یه پست پربار اومدم.
عکسای اول ماله یه روزیه که بی هوا زنگ زدیم آنا جوون و آرمیتا جوون که باهم بریم شهربازی و با وجود اینکه آنا جوون از صبح آرمیتا رو برده بود پارک و تازه رسیده بود خونه نه نگفت به ما و کلی با هم کیف کردید.
شهربازی دنیای نور:
بعد شهربازی هم رفتیم پارک روبازه کنار پارکینگ دنیای نور یکمم اونجا آتیش سوزوندین:
بعدشم پارک روبروی اونجا :
اینم دو تا عکس یهوویی از یه روز صبح که آماده شده بودی بریم مهد سرحال با چشای پفی :
این توپ رو بابا جوون برات خریده بود یه روز وقتی پرتش می کنی روشن میشه
اینم وقتی که من دارم تلاش می کنم واسه لاتاری ازت عکس بگیرم آرومت نمی گرفت که :
حدود یک ماهه پیش که رفته بودیم مغازه بابای آرمیتا من موبایل بخرم و آنا جوون و آرمیتا جوونم زحمت کشیدن اومدن که ما رو ببینن و دوباره شما دو تا کلی بدو بدو و بازی کردید:
بابای آرمیتا داره براتون بازی میذاره که یکم سرگرم بشید و آرومتون بگیره :
یه روز که با عمو لوحلا (روح ا...) که نمیدونم چرا اینقدر دوسش داری و خاله آزاده یا به قول تو آزاد (چون عمو روح ا... آزاد صداش می کنه تو هم یاد گرفته بودی ) رفته بودیم باغ درکه:
یه روز خنک پاییزی بود بعد از کلی ترافیک که رسیدیم باغ من یهو یادم افتاد کلیدو نیاوردم چون فکر می کردم دایی مهدی اونجاس اما نبود خدا رحم کرد یه منتقل برقی همراهمون بود زدیم به برق یکم جلوش گرم شدیم تا کلیدو دایی با پیک فرستاد خلاصه اینم خاطره ایی بود واسه خودش
کلید که رسید رفتیم تو کلبه:
با پشه بند مهراد کلی سرگرم بودی:
یه روز که من شیفت بودم و خاله گلاره تو و بنیتا رو برده بود خونشون و دارید با هم خوراکی می خورید :
خونه عمه صدیق با کلاه آقا جوون:
خونه آواییه بابایی قم - تو و نرگس که اینقدر شیطونی کردید کنار هم غش کردید با اون چرخای بالای سرتون
خدا رو شکر خیلی هم بازی های خوبی شدید و کلی هر بار میریم قم خوش میگذره بهت و با نرگس خوش می گذرونید و وقتی هم می خوایم برگردیم بیچاره نرگس خیلی ناراحت میشه
نماز جماعت با آواییه بابایی:
اینم وقتی که به خاطر سرفه هات و آلرژیت برده بودیمت دکتر بیدارمغز ساعت 5 رسیدیم مطب دکتر تازه رسیده بود و هنوز کسی نرفته بود تو اما ما توی لیست نفر 22 ام بودیم
خلاصه رفتیم آزمایشگاه تو آزمایش ادرار باید میدادی هرکار کردم نتونستم ازت نمونه ادرار کافی بگیرم رفتیم آبمیوه ای آبمیوه خوردیم دوباره برگشتیم آزمایش دادیم و بعدشم رفتیم کله پاچه ای شام خوردیم و برگشتیم مطب بازم نوبتمون نشده بود خلاصه شب ساعت 10 رسیدیم خونه
اتاق انتظار مطب:
از مهد اومدی بیرون دویدی کنار این مداد رنگیا وایسادی و گفتی ازم عس بگیر :
اینم دسته گل جنابعالی لوله دستمالو گذاشتی سر لوله بخور.... یعنی تو خونه به هممممممممممه چیز کار داری دو دقیقه حواسم بهت نباشه یه خرابکاری کردی یعنی می تونم بگم کل وسایل خونه اسباب بازی جنابعالیه :
و اما نقاشی های تو که با زمان ما فرق داره خیلی دوست داری که تو موبایل و به صورت دیجیتال نقاشی بکشی هیییییی روزگار عصر تکنولوژیه دیگه :
این متنو جایی تو فیس بوک دیدم خوشم اومد میذارم و تقدیم می کنم به همه مامانایی که مثل من یه فرشته کوچولو تو خونشون دارن:
مادامی که این اطفال در کنارت هستند تا می توانی دوستشان بدار و به ایشان خدمت کن
شفقت فراوان خود را از انها دریغ نکن، مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتارهای کودکانه انها بدون قدردانی بماند
این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند
این دستان نرم کوچکی که دردست تو آشیانه دارد در حالیکه در افتاب قدم می زنی همیشه با تو نخواهد بود، همین گونه این پآهای کوچکی که در کنارت می دود و باصدای مشتاقی که بدون وقفه و باهیجان هزاران سوال از تو می کند تا ابد نیستند
این صورتهای قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند، یابازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند دایمی نیستند
قلب خودت را بر ایشان ارزانی بدار، روزهایشان را از شادی پر کن، در خوشی و شادمانی معصومانه شان شریک باش
که طفولیت جز روزی بیش نیست آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت...
من که سعی می کنم خیلی قدر تک تک لحظه های این دوران رو بدونم تا بعدا حسرتشو نخورم
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چند تا از تیکه کلامای بامزه اتم برات بذارم چیزایی که فعلاً یادمه:
وقتی می خوای بگی خیلی خوابم میاد میگی: خیلی خوابم برد
به امید بیدال (دیدار)
تفک = پفک
بزازیم = بسازیم
تیکه کلام معروفت "یادته " هست بعد به کل زمانه گذشته میگی دیشب ...یادته دیشب ....
انگلیسی خیلی بلغور می کنی جسته گریخته این مکالمه رو فقط کامل میفهمم
هلو ...هاواریو... آیم فاین فنتیو
واریز دیس؟
وان- تو- فی -فور ..... تا تن بلدی
چند تا شعر انگلیسی میخونی که من متوجه نمیشم اما حتما باید ازت فیلم بگیرم خیلی بامزه میخونی