آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه سن داره

آوای دلنشین

انتخاب دکتر آوا خانوم

1390/8/23 3:59
نویسنده : مدیر
1,676 بازدید
اشتراک گذاری

روز شنبه قرار بود که برای چک کردن زردیت و کلاً سلامتیت ببریمت پیش دکتر. من و بابایی تصمیم گرفتیم که دیگه دکتر همیشگیتو انتخاب کنیم و یکبارکی ببریمت پیش اون. بعد از شور و مشورت تصمیم گرفتیم دکتر افتاده رو که دکتر میعاد هم هست و ازش راضی هم هستن به عنوان دکترت انتخاب کنیم.

روز شنبه 21 آبان ما برای اولین بار شما رو بردیم دکتر. دکتره خیلی بداخلاق بود اما منشیش میگفت مریضه و امروز قش کرده و از این حرفا امیدوارم روزهای دیگه بهتر باشه!!!چشم

معاینه ات کرد و گفت خدا رو شکر خیلی سالمی من گفتم که تو همش خوابی و کم شیر می خوری اما آقای دکتر گفت اگر به اندازه کافی شیر نمی خورد الان اینجووری سرحال نبود و به باباش زل نمیزد خنده

بعد هم بابایی یه لحظه کریرت رو گذاشت رو تخت معاینه که دکتره تا دو ساعت داشت دعواش می کرد که اینجا باید همیشه تمیز باشه و اینا  قهقهه بیچاره بابایی مونده بود چی بگه  زبان

برای زردی هم گفت که دیر آوردینش و هوا تاریکه معلوم نمیشه و فردا آزمایش برات نوشت و گفت جوابشو پشت تلفن بگید تا بگم چیکار کنید.

خلاصه فرداش یعنی روز یکشنبه رفتیم بیمارستان دی برای انجام این آزمایش و گرفتن گواهی تولد برای شناسنامه. از دست کوچولوت خون گرفتن من که دلشو نداشتم حتی نگاه کنم اما تو خواب بودی و جیکت در نیومد الهی قربونت برم که اینقدر خانومی  قلبماچ جواب آزمایش رو که گرفتیم زردیت 14.7 بود که آقای دکتر گفت نیاز نیست بری بیمارستان اما شیر باید زیاد بخوری اما توی فسقلی که همش خوابی چشم و موقع خواب هم هرکارت می کنیم دهنتو قفل می کنی و شیر نمی خوری و بیدار هم نمیشی تا دلت نخواد ای بدجنس چشمک امیدوارم برات مشکلی پیش نیاد نگران

بعدشم رفتیم مرکز بهداشت قائم برای انجام آزمایشات غربالگری برای شناسنامه وقتی رسیدین خانومه داشت در رو می بست که خدا رو شکر کلیدش گیر کرده بود با کلی التماس راضیش کردیم که آزمایشتو انجام بده الهییییییییی بگردم برات که موقعی که داشت از کف پات خون می گرفت تو بیدار بودی و خودتو کشتی اینقدر گریه کردی من و بابایی که دلمون برات کباب شده بود  گریه

راستی یادم رفت بهت بگم که از رویان زنگ زدن و گفتن چون سلولهای نمونه خون گرفته شده کم بوده قراردادمونو باید بریم فسخ کنیم چون ظاهراً موقع خون گیری جفت پاره شده بوده و خون کم بوده من و بابایی خیلی ناراحت شدیم ناراحت. از خدا می خوام که تو رو همیشه سالم نگه داره و ان شا ا... که هیچ وقت به این چیزا نیاز پیدا نکنی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان ثمين
23 آبان 90 12:10
قرآن به جز از وصف علي آيه ندارد / ايمان به جز از حب علي پايه ندارد گفتم بروم سايه لطفش بنشينم / گفتا که علي نور بود سايه ندارد عيد غدير مبارک
مامان ثمين
23 آبان 90 12:11
سلام.مباركت باشه ني نيت خيلي خيلي نازه خدا حفظش كنه.
مامان مریمی
23 آبان 90 13:59
عزیز دلمهههههههههههههههههه ایشالا هیچوقت نری دکتر خاله جونم
نهير
23 آبان 90 19:05
صفورا جون ماشاا... به دختر نانازت خيلي ماه خدا حفظش كنه
مامان اشکان
23 آبان 90 21:13
سلام صفورا جان مبارک باشه دخملت ماشالله خیلی نازه خدا برات حفظش کنه عیدت هم مبارک
eli
24 آبان 90 13:30
نی نی فوق العاده است صفورا جان...
خیلی واست خوشحالم...
خدایی خوشگله...اسفند یادت نره
چرا بالا نوشته 3 ماهشه؟!


تاریخ کامپیوترت درست نیست احتمالا
مامان مانی جون
24 آبان 90 17:50
مبارکهههههههههههه من فکر میکردم امروز دنیا میای عزیزم واسه همین امروز اومدم ببینم چه خبره اما مثه اینکه شما همه رو غافلگیر کردی الهی سلامت باشی گلم
elena
24 آبان 90 22:00
safoora joon
artin man ham zardish 13.4 bood
bacham kheili gerye kard
doki goft bayad shir ziad bokhore
amma hamash khabe
manam hamash mitarsam ke nakonekam shir mikore


کاریش نمیشه کرد ان شا ا... درست میشن الان آوا یکم بهتر شده