اولین روزی که مامانو شناختی
نمی دونم تا قبل از اون روز هم منو می شناختی یا نه اما اون روز به عنوان یه روزه به یاد موندنی تو ذهن من موندگار شد
یک ماه و 13 روزت بود من رفته بودم حموم یه دوش بگیرم و تو هم خواب بودی و پیش بابایی بودی یهویی بیدار شدی و شروع کردی به گریه وقتی گشنته دیگه هیچ جوره ساکت نمیشی من سریع خودمو شستم و اومدم بیرون. تو بغل بابایی بودی و یه ریز داشتی گریه می کردی تا من از حموم اومدم بیرون و چشمت افتاد به من یه خنده ای به همراه ناله ملتمسانه ای کردی که من هیچ وقت قیافه ات تو اون لحظه یادم نمیره خییییییییییییلی شیرین بود میدونستی که من مامانتم و بهت شیر میدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی