اولین شب یلدا
سلام دخترکوچولوی مامان
امسال اولین شب یلدایی بود که خدا تو رو به ما هدیه داده بود. عزیزم شب یلدات مبااااااارک البته باید ببخشی که چند روز دیر برات پست گذاشتم اما بهم حق بده نمی دونی که این چند روز چه بر ما گذشت.
شب یلدا همه خونه مامانی من دعوت بودیم اما نمی دونی که تو چقققققدر گریه کردی همش بغل اینو و اون بودی اما آروم نمیشدی کلاً یه 3-4 روزی بود که خییییییییییلی بدجوور گریه می کردی حتی بعضی وقتا شده که تا 12-13 ساعت پشت سرهم بیدار بودی و گریه می کردی نمی دونی که گریه هات چقدر دل آدم رو کباب می کنه من اومدم خونه مامان جوون اینا دیگه نمی تونستم تنهایی آرومت کنم اینجا هم سه- چهار نفری از پست بر نمیومدیم
اما از دیروز صبح یه قطره ای رو بهت دادم که خیییییییلی آرومت کرده الهی بگردم برات که این چند روز از دل درد چی کشیدی عزیزم اما خدا رو شکر دیشب خیلی خوب خوابیدی و برخلاف اون چند روز خیلی هم خوب شیر خوردی امروزم ساعت 6 تا 8 صبح سالم و سرحال کلی با هم اختلاط کردیم و کلی با مامان خندیدی عزیزم کلی باهات حال کردم تازه دارم لذت مادر شدنو میچشم واااای نمی دونی که شب یلدا خونه مامانی چقدر گریه کردم پا به پای تو آخه مدتها بود که یک ساعتم پشت سرهم نخوابیده بودی و نذاشته بودی که منم استراحت کنم اما اشکال نداره گلم بالاخره وقتی آدم می خواد یه پرنسس کوچولو و دوست داشتنی تو خونش داشته باشه باید سختیاشم بکشه دیگه نه؟