آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

آوای دلنشین

آخرین جلسه ترم اول کارگاه مادر و کودک

1392/3/2 22:29
نویسنده : مدیر
3,123 بازدید
اشتراک گذاری

اول روز سه شنبه رو بگم که وقتی از سرکار اومدم با وجود اینکه خیییییییییلی خسته بودم اما چون وقت نشده بود اون هفته ببرمت پارک بردمت پارک قیطریه زنگ زدیم به خاله شیما و صدرا جوونم اومدن پیشمون و کللللللللللی با هم بدو بدو و بازی کردید.

اینم چند تا عکس از اون روز:

یه بلال برات گرفتم تنهایی هممممممشو تنهایی!!!! خوردی و تا تهشو در نیاوردی ول کن ماجرا نبودیزبان

وقتی داری سعی می کنی تنهایی بری بالا از پله های سرسره:

 

و اما جلسه آخر کلاس:

با پشتکار تمام مشغول درست کردن آخرین کاردستی این ترم:

اینم از نتیجه کار دست آوا و مامان آوا:

عااااااااشق این صندلی های کلاسی و همش میگی صَنَلی صَنَلی بغل :

اشاره می کنی میگی بیشیندا (بشینم اینجا) چشمک :

و اما جشن فارغ التحصیلی با کلاه های فارغ التحصیلی نیشخند :

همه محو خاله سحر شدین که داره براتون کتاب قصه میخونه البته این جلسه کتاب میوه ها بود:

اینم عکس تو پسری خاله سحر:

خوب این ترم که تموم شد اما چون ممکنه من از وسط خرداد بذارمت مهد شاید ترم بعد رو نیایم دیگه حالا ببینیم چی پیش بیاد دوست دارم ادامه بدم کلاسا رو چون تو هم خیلی علاقه نشون میدی اما اول باید ببینم تکلیف مهد چی میشه چشم.

 

و اما یکم از شیرین زبونیات بگم:

چند روز پیش میوه برات شسته بودم داشتی میخوردی افتاد زمین منم برداشتم شستم برات و یه گازم زدم بعد که دادم دستت یه نیگا بهش کردی و گفتی همشو خودی منو میگی اول اینجووری شده بودم تعجب!!!! بعدشم اینجووری قهقهه و آخرم اینجووری بغلماچ

عاااااشق آهنگ چشام تو رو میبینه ارمیا هستی تا موبایل خاله شکیبا، خاله شمیم یا بابایی رو میگیری میگی چشام میمینه بذال یعنی این آهنگو برام بذارید خنده

شبا که می خوای بخوابی شیشه اتو میگیری دستت میای دست منو میگیری میکشی هی میگی پاشو (البته بین ش و س میگی ) زبان بعد میبری دم اتاقا (اتاق خواب من و بابایی و اتاق تو روبروی همه) میگی توتاق (=تو اتاق) بعد تا میام برم سمت اتاقت میکشی اشاره میدی به اتاق ما میگی توتاق توتاق یعنی تو اتاق ما بخوابی خنده آخه باز چند وقتیه رو تخت ما می خوابی و دلم نمیاد دوباره جدات کنم اما از طرفی واقعا برام مهمه که یاد بگیری تو اتاق خودت بخوابی ناراحت حتی گاهی به منم راضی نمیشی و میری دست بابا رم میگیری میکشی میگی پاسوووو بعد مجبوریم همه بریم رو تخت بخوابیم که حاج خانوم خوابش ببره تازه بعد از کلی ورجه وورجه و شیطنت بغل

چند روز پیش دیدم تو اتاقت هی میگی حَقَل حقل هی میگفتم خدایا چی میگه بعدم گفتی بازی بازی بعد دیم رفتی بازی حلقه های هوشتو آوردی فهمیدم به حلقه میگی حَقَل زبان

جدیدا خیلی علاقه مند به کارتون شدی و زیاد نگاه می کنی اما به پرستارت گفتم دیگه نذاره زیاد بشینی پای تلویزیون چون ضرر داره اما هر وقت می خوای میگی کاتون کاتون ماچ

بازی قایم موشک رو خیلی دوست داری و بهش میگی قایم مُشک نیشخند

دوچرخه سواری هم که نگو عااااااشقشی کافیه چشمت به دوچرخه ات بیوفتی (البته سه چرخه زبان ) همش میگی دوچخه دوچخه و ول نمیکنی!!! متفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مینو
2 خرداد 92 12:01
وای خدا چقد قشنگ در حال چسب زدنه
آفرین آوا خانم گل، منتظر شیرینی فارغ التحصیلیت هستیما
میوه هاشو نخور خوب مامانش خیلی شیرینه خدا حفظش کنه


ممنون عزیزم
صبا مامان نیوشا
2 خرداد 92 12:29
ماشالا هزار ماشالا. خیلی بزرگ شدی عزیز دل خاله.
ایشالا یه روز جشن فارغ التحصیلی تو بهترین دانشگاهتو عکسشو بزاری ببینم.
افرین به این مامان خوش ذوق و سلیقه. بوسسسسسسسس


قربونت عزیزم
مامی مائده
2 خرداد 92 14:02
ای جووونم عاشقتم به خدااااا کاردستیت خیلییییییییییی قشنگ شده بود خاله جون ر فدای اون شیرین زبونیات


مرسی خاله
شب بو
2 خرداد 92 19:33
ای جانم آوا گلی با شیرین زبونی هاش
صفورا جانم قصد جسارت ندارم عزیزم ، هر چند سخته اما سعی کن عادت بدی توی اتاق خودش بخوابه آوا جان ! خودم خیلی سختی کشیدم اما موفق شدم واسه نگارینم این کار رو انجام بدم ! خدا رو شکر توی روند تربیتی و رشد آوا جان کم کاری که نمیکنی ، هیچ ! حتی خیلی هم زیاد مایه میذاری ! من خودم با اینکه شرایط مشابه شما رو داشتم و دارم اما برای فرزندم شاید بتونم بگم نصف شما مایه گذاشتم !!! اما خدا رو شکر میکنم که خدا نعمتی بهم عطا کرده که نگرانی و دغدغه بابت آینده ش ندارم
خاطرات شما و آوا رو که میخونم ، تصور میکنم دختر گل شما هم مثل دخمل خودم میشه
فقط راستش رو بخوای بقدری برام مهمه که آوا جان کاملا خانوم و مستقل باشه که در امور تربیتی شما دخالت میکنم
بازم عذر خواهی میکنم اگر باعث ناراحتیت شدم عزیزم اما فکر کردم شاید صحیح باشه
اگر دلخور شدی لطفا حتما بهم بگو صفورا جان
خوشحال میشم بتونم از نزدیک ببینمتون


نه عزیزم چرا ناراحت بشم من خیلی هم خوشحال میشم دوستام نظر بدن بهم البته آوا خیلی وقته اتاقش جدا شده فکر کنم 6 ماهگی بود و تو تخت و اتاق خودش می خوابید اما نمیدونم چرا یه مدته دوست داره پیش ما بخوابه منم دلم نمیاد جداش کنم
یاسمن مامان رادین
2 خرداد 92 21:30
قربوون بلال خوردنت.نوش جوونت عزیزم.

فارغ التحصیلیت هم مبارک عزیزم.
ایشالا جشن فارغ التحصیلی از بهترین مدارج علمی


مرسی خاله یاسی
sohi
3 خرداد 92 0:55
الاهی من این دخمری رو بگردم اینقدر شیرین شده
آوا جون میبوسمت
مامان صفورا بهت تبریک میگم دخمره نازی داری
ماشاا... خیلی باهوشه خدا حفطش کنه


ممنون عزیزم
ازاده مامان هانا
3 خرداد 92 1:15
صفورا جونمممممممم ممنونم بابت امروز خیلی خسته شدی خیلی خوش گذشت ببخشید نتونستم بمونم کمکت کنن. حالا من عاشق اوام باید چی کار کنم؟؟ با اون حرف زدنش مامان شهاب


قربونت عزیزم شما زحمت کشیدین که اومدین
آتنا مامان روشا یدونه
3 خرداد 92 12:29
ولادت امام علی و روز پدربر همه بابای مهربون مبارک باشه
مامان فتانه
3 خرداد 92 12:46
روز پدر مبارک
مامان فتانه
3 خرداد 92 13:06
چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود پدرم روزت مبارک
نیر
3 خرداد 92 16:17
فارغ التحصیل شدنت مبارک گلممممممممممممم
صفورا جونم میتونم بگم دیگه یواش یواش دخترت داره برا خودش تحصیل کرده میشه هاااااااا خیلی هم خوشگلتر از یک هفته پیش شده چرااااااااااا؟
ماشالله ماشالله هزاز ماشالله


قربونت عزیزم
ههههه جراحی پلاستیک کرده
مامان سارا
3 خرداد 92 16:31
ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است
جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است
زوجي براي فاطمه حق آفريده است
اين زادروز همسر زهراي اطهر است

ولادت حضرت علی(ع) مبارک



ممنون
مامان آروین(مریم)
5 خرداد 92 6:54
آواجونی عزیزم کاردستیت خیلی قشنگه
ایشالاه فارغ التحصیلیت بعد از گرفتن phd ....


مرسی خاله مریم عزیز
هلیا دخمل خوشگل
13 خرداد 92 17:56
واییییییییییی دلم بلال خواست


:p