آخرین جلسه ترم اول کارگاه مادر و کودک
اول روز سه شنبه رو بگم که وقتی از سرکار اومدم با وجود اینکه خیییییییییلی خسته بودم اما چون وقت نشده بود اون هفته ببرمت پارک بردمت پارک قیطریه زنگ زدیم به خاله شیما و صدرا جوونم اومدن پیشمون و کللللللللللی با هم بدو بدو و بازی کردید.
اینم چند تا عکس از اون روز:
یه بلال برات گرفتم تنهایی هممممممشو تنهایی!!!! خوردی و تا تهشو در نیاوردی ول کن ماجرا نبودی
وقتی داری سعی می کنی تنهایی بری بالا از پله های سرسره:
و اما جلسه آخر کلاس:
با پشتکار تمام مشغول درست کردن آخرین کاردستی این ترم:
اینم از نتیجه کار دست آوا و مامان آوا:
عااااااااشق این صندلی های کلاسی و همش میگی صَنَلی صَنَلی :
اشاره می کنی میگی بیشیندا (بشینم اینجا) :
و اما جشن فارغ التحصیلی با کلاه های فارغ التحصیلی :
همه محو خاله سحر شدین که داره براتون کتاب قصه میخونه البته این جلسه کتاب میوه ها بود:
اینم عکس تو پسری خاله سحر:
خوب این ترم که تموم شد اما چون ممکنه من از وسط خرداد بذارمت مهد شاید ترم بعد رو نیایم دیگه حالا ببینیم چی پیش بیاد دوست دارم ادامه بدم کلاسا رو چون تو هم خیلی علاقه نشون میدی اما اول باید ببینم تکلیف مهد چی میشه .
و اما یکم از شیرین زبونیات بگم:
چند روز پیش میوه برات شسته بودم داشتی میخوردی افتاد زمین منم برداشتم شستم برات و یه گازم زدم بعد که دادم دستت یه نیگا بهش کردی و گفتی همشو خودی منو میگی اول اینجووری شده بودم !!!! بعدشم اینجووری و آخرم اینجووری
عاااااشق آهنگ چشام تو رو میبینه ارمیا هستی تا موبایل خاله شکیبا، خاله شمیم یا بابایی رو میگیری میگی چشام میمینه بذال یعنی این آهنگو برام بذارید
شبا که می خوای بخوابی شیشه اتو میگیری دستت میای دست منو میگیری میکشی هی میگی پاشو (البته بین ش و س میگی ) بعد میبری دم اتاقا (اتاق خواب من و بابایی و اتاق تو روبروی همه) میگی توتاق (=تو اتاق) بعد تا میام برم سمت اتاقت میکشی اشاره میدی به اتاق ما میگی توتاق توتاق یعنی تو اتاق ما بخوابی آخه باز چند وقتیه رو تخت ما می خوابی و دلم نمیاد دوباره جدات کنم اما از طرفی واقعا برام مهمه که یاد بگیری تو اتاق خودت بخوابی حتی گاهی به منم راضی نمیشی و میری دست بابا رم میگیری میکشی میگی پاسوووو بعد مجبوریم همه بریم رو تخت بخوابیم که حاج خانوم خوابش ببره تازه بعد از کلی ورجه وورجه و شیطنت
چند روز پیش دیدم تو اتاقت هی میگی حَقَل حقل هی میگفتم خدایا چی میگه بعدم گفتی بازی بازی بعد دیم رفتی بازی حلقه های هوشتو آوردی فهمیدم به حلقه میگی حَقَل
جدیدا خیلی علاقه مند به کارتون شدی و زیاد نگاه می کنی اما به پرستارت گفتم دیگه نذاره زیاد بشینی پای تلویزیون چون ضرر داره اما هر وقت می خوای میگی کاتون کاتون
بازی قایم موشک رو خیلی دوست داری و بهش میگی قایم مُشک
دوچرخه سواری هم که نگو عااااااشقشی کافیه چشمت به دوچرخه ات بیوفتی (البته سه چرخه ) همش میگی دوچخه دوچخه و ول نمیکنی!!!