تولد 1000 روزگی
سلام دختر کوچولوی مامان که هر روز شیرین تر و دوست داشتی تر میشی
توی روزهایی که مثل هم و روی روال تکرار شدنیش در حاله گذره تنها چیزی که زندگی ما رو هر روز متفاوت از روز قبل می کنه تو هستی هر روز با کارا و حرفای تازه سورپرایزمون می کنی و واقعا مثل یه پدیده تکرار نشدنی هستی که تجربه روز به روز زندگیت برامون سراسر از لذته
هر زمان از بدیهای روزگار از آدمای بد از زندگی پر از فراز و نشیب خسته شدی بدون که آغوش ما برات بازه و همیشه و در هر زمان پشتت خواهیم بود تا زمانی که خدا بهمون عمر بده
امروز یکم دلم گرفته از این دنیا از این آدمایی که به هم رحم ندارن از نظر تنگیها از کسایی که چشم دیدن خوشی بقیه رو ندارن از انسانهایی که هم نوعاشونو از زندگی محروم میکنن از اختلافات دینی و اعتقادی از عدم تحمل حرف مخالف از همه چیز (گاهی اینجووری میشم کلا نگران نباش)..... نگرانتم که نکنه کسی نگاه بد بهت بکنه دلتو بشکنه و بهت بدی بکنه
خدا خودش تو رو از همه اتفاقای بد و آدمهای بد دور نگه داره
جریان تولد 1000 روزگی تو که جریان مفصلی داره و البته خنده دار
من کلا تصمیم داشتم که 1000 روزگیت یه جشن کوچولوی خانوادگی برات بگیرم اما دقیق حساب نکرده بودم که چندم میشه چند بار اومدم حساب کنم دیدم سخته باید ماهای 30 روزه و 31 روزه و 29 روزه و سال کبیسه و ... رو دقیق حساب کنم تنبلیم اومد تا اینکه...
در حقیقت 1000 روزگی تو روز یکشنبه 12 مرداد ماه 93 میشد بر اساس محاسبات دقیق من... اما 19 مرداد که باز هم یکشنبه بود من یه نگاه به تقویم دیواریم انداختم گفتم خوب امروز یکشنبه اس و چندمه؟....آهان 12 امه!!!! بعد کلی تقویمای پارسالو آوردم و سال کبیسه که سال 91 بود رو حساب کردم و روزای ماه ها رو دقیق حساب کردمو دیدم ااااا دقیقا همین امروز 1000 روزگی تو میشه وااااای که چقدر ذوق زدم که دیرتر یادم نیوفتاده که بگذره و اینا چون این چند وقت تو مهد هم به خاطر انتقال کلاست تحت فشار عصبی هستی تصمیم گرفتم به این مناسبت کیک و اینا بگیرم و این روزو برات یه جشن کوچچولو بگیرم که هم یادگاری بمونه هم تو خوشحال بشی به مامان جوون و خاله سمیرا و اینام همه زنگ زدم و گفتم قرار شد بریم خونه مامان جوون اینا شب خلاصه تو روز که داشتم با دوستام صحبت می کردم فهمیدم من یک هفته عقبم و امروز 19 مرداده نه 12 مرداد از یه طرف از گیجی خودم مرده بودم از خنده از طرف دیگه از اینکه یک هفته به تاخیر افتاده بود ناراحت شدم خلاصه اینکه چون به همه گفته بودم و تو هم روحیه ات خراب بود گفتم بابا روزش که مهم نیست مهم بچه اس که کیفشو بکنه و یادگاری هم براش میمونه این بود که برنامه رو کنسل نکردیم.
البته خاله سمیرا شب زنگ زد گفت ماشین عمو حسین تو راه خراب شده و ما نمیرسیم بیایم جاشون خیلی خالی بود بریم سراغ عکسا:
در حال فوت کردن شمع ها:
انگشت زنی شروع میشه:
داری کادوهاتو باز می کنی این کادوی منو و باباشهاب:
کادوی مامان جوون و بابا جوون:
کادوی خاله شکیبا اینا:
خیییییلی خوشت اومده بود از این کادو و کلی کیف کردی:
هر چند برنامه اصلا در حد کادو نبود مام همینجوری خودمون یه چیز کوچولو واست گرفته بودیم که خوشحال بشی اما دستشون درد نکنه همگی که زحمت کشیدن.
امروز تولد دعوتیم دیروز تو حموم بهت میگم آوا فردا می خوایم بریم تولد میگی بریم تولد ما انگشت بزنیم به کیک شما عس بگیرید منو میگی
یه روز برگشتی میگی: مامان میشه تنهام بذارین
من میمیرم واسه عاشگتم گفتنت
وقتی یه چیزی رو خیلی می خوای میگی خوایش می کنم لطفا این چند وقت که دوست نداری بری مهد و همش بهونه میگیری یه روز بهم گفتی خوایش می کنم منم بیام سله کار
در مورد مهدت بگم که به دلیل انتقال به کلاس بالاتر و به دلیل وابستگی زیادی که به مربی قبلیت داری خیلی داری مقاومت می کنی الهی فدات شم که مثل مامانت اینقدر حساس و وابسته ای خلاصه اینکه با اینکه قبلا به ذوق مهد می خوابیدی و صبح ها با علاقه بسیار زیاد می رفتی اما الان اصلا دوست نداری بری مهد البته مدیر مهدتون سهیلا جوون میگه طبیعیه داری نسبت به تغییر شرایط مقاومت نشون میدی اما دیگه فکر کنم مقاومتت زیاده از حد شده چون میبینی بچه ها کوچیک تر میمونن پیش مریم جوون توام برگشتی به کارای بچگونه میگی مامان منم می خوام تو شیشه شیر بخورم یا مامان پوشک می خوام حتی چندین بار شلوارتو خیس کردی میگم چرا مامان شلوارتو خیس کردی میگی آخه نی نی کوچولوها خیس می کنن شلوارشون باورم نمیشه که اینقدر با هوش بالا این کارا رو از روی عمد انجام میدی همش تو خونه میگی من نی نی کوچولوام و میای بغلم و می خوای از سینم مثلا شیر بخوری و خلاصه کارات واقعا عجیب شده این روزا و خیلی هم بهونه گیر شدی تو خونه حالا 5شنبه وقت گرفتم با مشاور مهد صحبت کنم ببینیم چیکار باید بکنیم حتی جایزه گرفتم دادم مربی جدیدت بهت بده که گفتن انگار خیلی تاثیر خوبی داشته و باید بازم اینکارو تکرار کنم
بقیه شیرین زبونیاتو میذارم پست بعدی