آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آوای دلنشین

تولد 1000 روزگی

1393/5/22 11:48
نویسنده : مدیر
14,144 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی مامان که هر روز شیرین تر و دوست داشتی تر میشیبوس

توی روزهایی که مثل هم و روی روال تکرار شدنیش در حاله گذره تنها چیزی که زندگی ما رو هر روز متفاوت از روز قبل می کنه تو هستی هر روز با کارا و حرفای تازه سورپرایزمون می کنی و واقعا مثل یه پدیده تکرار نشدنی هستی که تجربه روز به روز زندگیت برامون سراسر از لذته بوسبغلمحبت

هر زمان از بدیهای روزگار از آدمای بد از زندگی پر از فراز و نشیب خسته شدی بدون که آغوش ما برات بازه و همیشه و در هر زمان پشتت خواهیم بود تا زمانی که خدا بهمون عمر بده

امروز یکم دلم گرفته از این دنیا از این آدمایی که به هم رحم ندارن از نظر تنگیها از کسایی که چشم دیدن خوشی بقیه رو ندارن از انسانهایی که هم نوعاشونو از زندگی محروم میکنن از اختلافات دینی و اعتقادی از عدم تحمل حرف مخالف از همه چیز (گاهی اینجووری میشم کلا نگران نباشچشمک)..... نگرانتم که نکنه کسی نگاه بد بهت بکنه دلتو بشکنه و بهت بدی بکنه غمناک

خدا خودش تو رو از همه اتفاقای بد و آدمهای بد دور نگه دارهبوس

جریان تولد 1000 روزگی تو که جریان مفصلی داره و البته خنده دار خنده

من کلا تصمیم داشتم که 1000 روزگیت یه جشن کوچولوی خانوادگی برات بگیرم اما دقیق حساب نکرده بودم که چندم میشه چند بار اومدم حساب کنم دیدم سخته باید ماهای 30 روزه و 31 روزه و 29 روزه و سال کبیسه و ... رو دقیق حساب کنم تنبلیم اومد تا اینکه...

در حقیقت 1000 روزگی تو  روز یکشنبه 12 مرداد ماه 93 میشد بر اساس محاسبات دقیق من... اما 19 مرداد که باز هم یکشنبه بود من یه نگاه به تقویم دیواریم انداختم گفتم خوب امروز یکشنبه اس و چندمه؟....آهان 12 امه!!!! بعد کلی تقویمای پارسالو آوردم و سال کبیسه که سال 91 بود رو حساب کردم و روزای ماه ها رو دقیق حساب کردمو دیدم ااااا دقیقا همین امروز 1000 روزگی تو میشه وااااای که چقدر ذوق زدم که دیرتر یادم نیوفتاده که بگذره و اینا چون این چند وقت تو مهد هم به خاطر انتقال کلاست تحت فشار عصبی هستی تصمیم گرفتم به این مناسبت کیک و اینا بگیرم و این روزو برات یه جشن کوچچولو بگیرم که هم یادگاری بمونه هم تو خوشحال بشی به مامان جوون و خاله سمیرا و اینام همه زنگ زدم و گفتم قرار شد بریم خونه مامان جوون اینا شب خلاصه تو روز که داشتم با دوستام صحبت می کردم فهمیدم من یک هفته عقبم و امروز 19 مرداده نه 12 مرداد قه قههقه قهه از یه طرف از گیجی خودم مرده بودم از خنده از طرف دیگه از اینکه یک هفته به تاخیر افتاده بود ناراحت شدم خلاصه اینکه چون به همه گفته بودم و تو هم روحیه ات خراب بود گفتم بابا روزش که مهم نیست مهم بچه اس که کیفشو بکنه و یادگاری هم براش میمونه این بود که برنامه رو کنسل نکردیم.

البته خاله سمیرا شب زنگ زد گفت ماشین عمو حسین تو راه خراب شده و ما نمیرسیم بیایم غمگین جاشون خیلی خالی بود بریم سراغ عکسا:

در حال فوت کردن شمع ها:

 

انگشت زنی شروع میشه:

داری کادوهاتو باز می کنی این کادوی منو و  باباشهاب:

کادوی مامان جوون و بابا جوون:

کادوی خاله شکیبا اینا:

خیییییلی خوشت اومده بود از این کادو و کلی کیف کردی:

هر چند برنامه اصلا در حد کادو نبود مام همینجوری خودمون یه چیز کوچولو واست گرفته بودیم که خوشحال بشی اما دستشون درد نکنه همگی که زحمت کشیدن.

امروز تولد دعوتیم دیروز تو حموم بهت میگم آوا فردا می خوایم بریم تولد میگی بریم تولد ما انگشت بزنیم به کیک شما عس بگیرید منو میگی تعجبقه قههقه قهه

یه روز برگشتی میگی: مامان میشه تنهام بذارین  تعجب

من میمیرم واسه عاشگتم گفتنت خنده

وقتی یه چیزی رو خیلی می خوای میگی خوایش می کنم لطفا این چند وقت که دوست نداری بری مهد و همش بهونه میگیری یه روز بهم گفتی خوایش می کنم منم بیام سله کار

در مورد مهدت بگم که به دلیل انتقال به کلاس بالاتر و به دلیل وابستگی زیادی که به مربی قبلیت داری خیلی داری مقاومت می کنی الهی فدات شم که مثل مامانت اینقدر حساس و وابسته ای خلاصه اینکه با اینکه قبلا به ذوق مهد می خوابیدی و صبح ها با علاقه بسیار زیاد می رفتی اما الان اصلا دوست نداری بری مهد غمگینخطا البته مدیر مهدتون سهیلا جوون میگه طبیعیه داری نسبت به تغییر شرایط مقاومت نشون میدی اما دیگه فکر کنم مقاومتت زیاده از حد شده چون میبینی بچه ها کوچیک تر میمونن پیش مریم جوون توام برگشتی به کارای بچگونه میگی مامان منم می خوام تو شیشه شیر بخورم یا مامان پوشک می خوام حتی چندین بار شلوارتو خیس کردی میگم چرا مامان شلوارتو خیس کردی میگی آخه نی نی کوچولوها خیس می کنن شلوارشون تعجب باورم نمیشه که اینقدر با هوش بالا این کارا رو از روی عمد انجام میدی همش تو خونه میگی من نی نی کوچولوام و میای بغلم و می خوای از سینم مثلا شیر بخوری و خلاصه کارات واقعا عجیب شده این روزا و خیلی هم بهونه گیر شدی تو خونه حالا 5شنبه وقت گرفتم با مشاور مهد صحبت کنم ببینیم چیکار باید بکنیم حتی جایزه گرفتم دادم مربی جدیدت بهت بده که گفتن انگار خیلی تاثیر خوبی داشته و باید بازم اینکارو تکرار کنم

بقیه شیرین زبونیاتو میذارم پست بعدی

پسندها (14)

نظرات (30)

دختربهاری
22 مرداد 93 14:28
سلام عزیزم 1000روزگیت مبارک باشه گلم ایشالا1000سالگیتو جشن بگیرین و شاد باشین به منم یه سربزن...
مامانی هیما
22 مرداد 93 14:49
1000 روزگیت مبارک دخمل ناز
lili
22 مرداد 93 15:37
اخی..خدا کنه سختش نشه تعویضه کلاس..شیرین خانومه..خدا نگهش داره
مامانی
22 مرداد 93 15:40
آوا جان عزیز دلم تولد ۱۰۰۰ روزگیت مبارک من عاشق شیرین زبونیاتم همش لحظه شماری میکنم که دختر منم اینجوری حرف بزنه البته الان کلماتی میگه ولی نه در حد جمله خوشحال میشم به وب آرتینا جونم سر بزنید اگه اومدید نظر یادتون نره لطفا.
مامان ریحانه
22 مرداد 93 16:27
سلام 1000 روزگیت مبارک عزیزم انشالله 1000000000000000000000000000000000 ... روزگیتو جشن بگیری عزیزم واقعا محاسبه کردنش سخته اما دختر من که خیلی خوشحال شده بود وقتی میگفت مامان کیک هزال لوزگی برام خریدی مشخصه از عکسها که آوا جون هم خیلی کیف کرده
كتايون ني ني سايت
22 مرداد 93 16:28
الهي هزار ساله بشي خاله جون
مامان ماني جون
22 مرداد 93 17:41
الهي 10000 روزگيت(و البته بيشتر از اينا)رو جشن بگيري و سايه مامان و باباي مهربونت بالاي سرت باشه خصوصي
محبوبه مامان الینا
22 مرداد 93 18:03
1000روزگی خانمی مبارک حتی با تاخیرش الینا هم همینطور شده و مدام ادای نی نی کوچولوها رو درمیاره اشکال نداره دوستم این نیز بگذرد...
مامان سوده
22 مرداد 93 18:24
انشاالله هزار ساله بشی عزیزم...
آتیه مامان آوا
22 مرداد 93 19:27
1000 روزگیت مبارک دخترک ناز انشاله که با مهد کودکت هم زودتر کنار بیای تا خیال مامان مهربونت راحت بشه
مامان فتانه
22 مرداد 93 23:51
عزیزم ۱۰۰۰ روزگیت مبارک چه الکی الکی عجب کادوهایی گرفتیا
حدیث
23 مرداد 93 0:46
سلام وای چه جالب اخه شما چقد باحالین کیف کردم تولدت 1000 روزه گی اوا جونی مبارک عاشقتونم خیلی خوش ذوقین
یاس
23 مرداد 93 1:08
1000 روزگیت مبارک آواکوچولو.آدم کارمند بانک باشه و از تقویم یه هفته عقب خاله شکیبا چقدر کوچولو موچولو افتاده تو عکس،شایدم آقا داماد خیلی قد بلنده،به هم میان،به پای هم پیر شن
عطیه
23 مرداد 93 1:13
تولدت مبااااارک عزیزم
ava
23 مرداد 93 7:39
آوای گلم تولد 1000 روزگیت مبارک باشه ایشاله 1000 ساله بشی
مريم
23 مرداد 93 10:25
عزيز دلم تولد 1000 روزگيت مبارك عاشق اين حرفت شدم مامان ميشه تنهام بذارين
مامان مهدیه
23 مرداد 93 10:58
1000روزگیت مبارک .چه داستان جالبی
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
23 مرداد 93 10:59
١٠٠٠ساله بشي عزيزم چقدراين تاج واين رنگ لباس بهت ميادآواجونمصفوراناراحت نباش عزيزم اين كاراروآرميتاهم يه مدت وقتي ازچيزي ناراحت بودانجام ميدادوهمش ميگفت ني ني ام انگارمحبت وتوجه بيشترميخوان ، ايشالل كه دوباره به مهدعلاقه مندميشه. عاشگتم كوچولوخانم
مامان اوا
23 مرداد 93 11:40
تو لد هزار روزیگت مبارک عزیزم
لیلا
23 مرداد 93 12:55
1000 روزگی آوا جونی مبارک
مریم
23 مرداد 93 14:40
سلام عزیزم ایشالاه تولد 100000 روزگیش ....
sheyda
23 مرداد 93 16:39
تولد ۱۰۰۰ روز هزار روزگیت مبارک عزیز خاله...به امید ۱۰۰۰ سالگیت عزیزم...مامانی بازم تولد ۳ سالگیش پیشاپیش مبارک...با آرزوی خوشی و سلامتی همیشگی...
عشق مشکی یواش
23 مرداد 93 16:43
سلام خوبید 1000 روزگیت مبارک آوا جون مامان بد اگه نمیخوای رمز بدی بگو درک میکنم چرا جواب نظرو رو نمیدی
مامان خدیجه
25 مرداد 93 8:30
تولد 1000 روزگیت مبارک باشه همیشه شادشاد باشی
دوستدار آوا
25 مرداد 93 14:28
تولد 1000 روزگیت خانوم کوچولو
عمه ِ آتنا
25 مرداد 93 16:48
1000روزگیت مبارک آوا جونم روز بروز داری نازتر میشی ماشاالله
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
25 مرداد 93 22:25
وآآآآآآی میخـواستـمـــ بـراتــ ایـن پستـــ نظـر بـدمــــ ولـی تنبلیـمـــــــــ میـومــد 1000 روزگیــتـــ مبـارکــ آوا جـونـمــــــــــــــ جــای سمیـرا جـون خـالـی بـودهـ وآآآآی میخـواستـمــ بگمــ شکیبــآ چـه عجبــ دستــ از نـامـزد بـازیـش بـرداشتـه اومـدهـ پیشتــون حیفــ کـه دارهـ میـرهـ خیلـــــــــــی خیلـــــی نـاراحتــ شـدمـــــــــــــــ -------------------------------------------------------------------- منون عزیزم
مامي مينا
28 مرداد 93 12:50
عزيزم اميدوارم هزارساله بشي خوشگلم
ملیسا
28 مرداد 93 16:00
مبارک 1000 روزگی خانوم خوشگله باشه ..... مامان خانوم با سلیقه کلاهش خیلی جالب بود
صفورا
29 مرداد 93 17:00
سلام 100 روزگیت مبارک نفسم