آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آوای دلنشین

دلنوشته

سلام دختر کوچولوی مامان که الان دیگه واسه خودت خانومی شدی چقدر زمان زود میگذره و چقدر شما بچه ها زود بزرگ میشید به قدری سریع که آدم همش حسرت لحظه های از دست رفته رو میخوره بارم فرصتی دست داد تا برات بنویسم برای خود خودت تا بزرگ شدی بخونی و بدونی از احساسات درونی که همیشه سعی می کنم با زبون قابل فهمت بهت نشون بدم و وقتی هم بزرگ شدی می خوام که بخونی و بدونی که چی در درونم گذشت و چه حسی داشتم از مادر بودن برای تو 3 سال و شش ماهه که تو اومدی تو زندگیمون و حقا که فضای خونه رو پر از وجودت کردی.... همیشه وقتی می گفت بچه که بیاد دیگه پدر و مادر باید خودشونو وقف بچه کنن دلم می گرفت و دوست نداشتم اصلا خواسته های خودمو و و...
5 خرداد 1394
4488 23 41 ادامه مطلب

فروردین 94

به دلیل ذیغ وقت سریع میرم سراغ خاطرات فروردین ماه به روایت تصویر یه روز توی مهدکودک: این تیشرتو ما برای بنیتا جون از ترکیه سوغاتی آوردیم بعد شدید مثل دوقلوها کلی همه تو پارک می پرسیدن دو قلوان و وقتی می گفتیم نه اما هم سنن کلی تعجب می کردن : پارک قیطریه: استخر خونه مامان جوون که یه روز با بنیتا جون و خاله گلاره رفتیم: یه قرار دیگه با دوستامون تو باغ درکه که من هیچی نرسیدم عکس بگیرم اینارم دوستامون گرفتن: سالگرد ازدواج خاله سمیرا و عمو حسین که تو باغ یه مهمونی خودمونی گرفتن: یکی از دوستاشون خدا رو شکر یه دختر خانوم داشتن ...
24 ارديبهشت 1394
4430 11 22 ادامه مطلب

سفرنامه آنتالیا 2

و اما ادامه خاطرات سفر به روایت تصویر: خاله و خواهرزاده: اینجا با لباس پلوخوری اومدیم لب ساحل  چون قبلش با عکاس هتل قراره عکاسی داشتیم : چه ستاره شنی قشنگی درست کردی : اینم یه نما از قسمت های مختلف رستوران که واقعا غذاهای متنوع و خوشمزه ای داشت: مام دیگه گفتیم اینهمه زحمت کشیدن تو خوردن کم نذاشتیما : اصلا تنهایی حاضر نبودی بمونی تو این استخر بچه ها : الههههههی من فدای اون بیلیارد بازی کردنت بشم اصلا نذاشتی اون شب ما یه بازی درست بکنیم : اینم بولینگ بازی کردنت : بازم خاله و خواهرزاده: چاله کندیم و بعدش تو رفتی ...
13 ارديبهشت 1394
5447 11 27 ادامه مطلب

سفرنامه آنتالیا 1

سلام عسلک مامان به قول خودت عااااااشقتم جدیدا خیلی مهربون شدی و همش میای میچسبی بهم و میگی مامان خیلی دوست دارم و بوسم می کنی و این یه دنیاااااااااا برام ارزش داره و واااااقعا شیرینه خوب بریم سراغ سفرنامه آنتالیا و خاطرات اون که فکر نکنم توی یک پست جا بشه و مجبورم حداقل عکسارو دو تیکه کنم. همونطور که تو پست قبلم گفتم قرار بود اولش پروازمون 1شنبه باشه اما کنسل شد و افتاد شنبه ما هم بعد از دماوند تا نصف شب حول حولی کارامونو کردیم و چمدونامونو بستیم و آماده سفر شدیم چون اون بار با پرواز غیر مستقیم رفتیم و واقعا مسیرش طولانی بود اینبار دیگه با اطلس جت گرفتیم که مستقیم به خود آنتالیا میرفت و خیلی راحت تر بود هرچند یه ت...
3 ارديبهشت 1394