روضه حضرت زهرا - اولین کتاب
دیروز خونه مامان جوون قم روضه حضرت زهرا بود و ما هم رفته بودیم بعد از روضه تو کللللللی واسه همه دلبری کردی هرکی باهات حرف میزد بهش می خندیدی و مثل همیشه خیلی خوش اخلاق بودی و همه ازت تعریف می کردن
اینم عکس های قبل از روضه
آوا در حال سخنرانی و نوحه خونی:
خاله شمیم زحمت کشیده بود و قبل از تولدت یک سری از کتابای شعر می می نی رو برات خریده بود منم گاهی اوقات میشینم و برات این کتاب شعرا رو می خونم چون رنگ رنگیه تو هم دوست داری و میشینی نگاه می کنی و همش می خوای باهاشون بازی کنی.
دیشب که داشتم وبلاگتو آپدیت می کردم یکی از این کتابا رو داده بودم دستت که بازی کنی تو هم حسسسسسابی سرگرم شده بودی و هیچی نمی گفتی یهو برگشتم دیدم که کتابتو 3 تیکه کردی و اینقدر کرده بودی تو دهنت که یه تیکه هاییشو کنده بودی و شایدم خورده بودی آخه عزیز دل مامان کتاب برای خوندنه نه برای خوردن
اینم عکس اولین کتابی که پاره پوره کردی: