هشت ماهگی و سومین دندون
دختر گلم با چند روز تأخیر هشت ماهگیت مبااااااااااااااااارک
به خدا شرمنده اتم که نتونستم زودتر بیام و برات بنویسم آخه هفته دیگه داریم میریم مسافرت و من چون یک هفته مرخصی گرفتم این روزا خییییییییییییییلی کارم هم تو خونه و هم سرکار زیاده حتماً تو هم مامانو درک می کنی و میبخشی
البته یکمش به خاطر این بود که این چند روز بدجووری حالم گرفته اس میدونی چرا؟؟؟؟ چون تو این ماه اصلاً وزن نگرفتی
3 روز پیش برای چکاپ بردمت دکتر وزنت شده بود 7800 گرم، قدت ..... و دورسرت ..... سانتی متر.
دکتر گفت اصلاً این ماه وزن نگرفتی و باید آز ادرار بدی
من همون روز بردمت آزمایشگاه سر ظفر اما دو ساعت اونجا معطل شدیم و تو هم کللللللللللللی گریه کردی و پدر منو درآوردی اما ادرار نکردی آخر سرم آزمایشگاه تعطیل شد و ما خسته و کوفته و نا امید و نگران برگشتیم خونه وقتی رسیدم خونه داغونه داغون بودم و نگران تو که چرا وزن نگرفتی.
اما خدا رو شکر جواب آزمایش ادرارت نشون داد که هیچیت نیست و آقای دکترم گفت نباید نگران باشیم.
از کارای جدیدت بگم:
سینه خیز فقط بلد شدی دنده عقب بری!!!
چند شب پیش که دیدم خیلی داری بی تابی می کنی دکترت گفته بود با دست تمیز لثه هاشو بمال اومدم این کارو بکنم که یهو دستم خورد به دندون بالات و فهمیدم که بلههههههههه دندون سومت هم زده بیرون که یکی از دندونای بالاییت میشه مباااااااااااااارکه خانوم خوشگله
دیگه اینکه تازه بعد از 8 ماه یادت افتاده غریبی کنی!!! البته نه همیشه اما به بعضیا یهو غریبی می کنی از جمله آقای دکتر افتاده این بار که بردمت گفت بغل خودت باشه معاینه اش کنم اما بازم چنان بغضی کرده بودی که نگو
آهان راستی یادم رفت بگم دومین کلمه ای هم که گفتی بابا بود که کللللللللللللللللی بابایی رو به خاطرش ذوق مرگ کردی البته این قضیه مال یک هفته- ده روز پیشه اما وقت نکردم بیام بنویسم تو وبلاگت
دیگه اینکه عاااااااااشق ددر شدی و من هروقت میام سرکار و میای بغلم اینقدر خودتو می کشی سمت در که من مجبور میشم ببرم یه چرخی تو حیاط بزنمت و بعد برگردم خونه
واااااای که چققققققققدر سی دی های بی بی اینشتین رو دوست داری و مخصوصاً اون عروسک دستیا و بع بعی رو خیییییییییلی دوست داری و کلللللللللی هر دفعه میاد ذوق میزنی
عاااااااااااشق خوردن بند و نخ و این جوور چیزایی و البته بازی کردن با چیزای نایلونی رو هم خییییییلی دوست داری
کلاً اینکه خییییییییییییییلی شیرین و دوست داشتنی شدی و روز به روز عشق وصف ناپذیر ما نسبت بهت داره زیاد و زیادتر میشه
اینم عکسای ٨ ماهگی:
این عکسا رو بعد از کوتاه کردن موهات گرفتم خداییشم خوب کوتاه کردماااا
این عکسا رو تو عروسی صابر ازت گرفتم:
تو این عکسا داشتی گریه می کردی اما بازم وقتی باهات بازی می کردم وسط گریه ات میخندیدی خیییییلی قیافه ات تو این حالت بین گریه و خنده باحال میشه
وقتایی که دستتو میگیری به لبه تختت و بلند میشی:
بعدشم شروع میکنی به خوردن لبه تختت!!!
کوچکترین آشغالی که رو زمین میبینی با انگشت اشاره و شصتت می خوای برداری و ببینی چیه و شایدم بعدش بخوریش