آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آوای دلنشین

فضولی های کودکانه...

1391/6/16 8:20
نویسنده : مدیر
1,579 بازدید
اشتراک گذاری

 اینم از ماجراهای فضولی های تو:

 

خوووووب بذار ببینم مامان چی قایم کرده اینجا:

ببینم طعمش چجووریه....ممممممم:

اااااا این سبدرو ببین دست بکنم ببینم چی گیرم میاد بخورم:

باز و بسته کردن این دره چقدر حاااااال میده:

ااااااااااا اون تو چقدر چیز میز برای فضولی هست:

ااااا مامان مچمو گرفتی؟؟؟:

آخه من نمیفهمم سطل آشغال جاش اون پشته دیگه دست من بهش نمیرسه خالیش کنم؟!!!:

اینم از ماجرای یک شب در پارک با خاله شمیم و بابایی و مامانی:

 به زودی با عکسای 10 ماهگی بر می گردیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

الهام
16 شهریور 91 8:30
وااااااااااااااااااااااااااااای از دست این کشوهای آشپزخونه حتما مثل کیارش دستهای کوچولوش چند بارم مونده لاش


وااااای آره بیچاره اما عبرت نمیگیره که
ارزو
16 شهریور 91 10:43
ههههههه ماپده از فضولی که نگو ولی به قول رواشناسها کنجکاوی دیگه نگی فضول
baroon
16 شهریور 91 10:53
الهی فدات شم.. ببین چه جوری واستاده سر کابینتا..
مامان پارمیس
16 شهریور 91 14:26
آره والا. منم به همین درد گرفتارم ولی خیلی خوبه. الان تو تین سن خیلی کنجکاون و بازیگوش. بب.س این عروسک خوشگلو
مامان بهراد
17 شهریور 91 1:23
واااااااااااااااااای عاشقتم خاله ............... فضولی نه !!!!کنجکاوییییییییییییییییو............. صفرا جووووووووون عکساااااااااا عالی شده
حدیث
17 شهریور 91 12:56
قربون اون چشای کنجکاوت ماشالاه بزرگ شدی آوا خانممممم خیلی دوست دارم طلا
سحرمامان آمیتیس
17 شهریور 91 17:10
سلام صفوراجون خوبی؟ماشالله خیلی نازشده آوا قربونش بشم دست هاش نمونه لای کابینت وکشو؟کی میشه آمیتیس هم فضولی کنه صفورا جون خوشحال میشم باهاتون درارتباط باشم من که عاشق آواشدم.
مامان ایسان
17 شهریور 91 18:28
عاشق این خراب کاری هاشونم که هر چی بگیم نکن بازم کار خودشونو می کنن
مامی مائده
18 شهریور 91 16:11
واسه خودشون یه پا گروه تجسسن این فسقلیها
برای آوا
18 شهریور 91 16:12
به به!چه بزرگ شده این خانوم گل! میبینی آوا جون زندگی به همین سرعت می گذره تا می تونی شیطنت کن فضولی کن کنجکاوی کن بدو بدو کن داد بزن شادی کن وتو یه جمله بچگی کن آخه تو این مملکت "دختر"که باشی قبل از هر چیزی هی بهت میگن "زشته وعیبه"این جوری نشستن دویدن راه رفتن حرف زدن بازی کردن و....................زشته عیبه! پس تا می تونی بچگی کن که زمان خیلی تند تر از تو می دوه وجلو میره
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 شهریور 91 11:40
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگمون اومدی ازآشناییت خیلی خوشحال شدم ماشالهههه به این آوای دلنشینتون خیلییی نازه خداحفظش کنه این جیگروبراتون. فکرکنم مثل من آبانی باشه این دخمل طلا . نمیدونم چرااینهمه استرس داره تولدبچه منکه مردم تاتموم شدانشاله تولدشماهم به خوبی برگزاربشه اگه کاری بوددرخدمتم عزیزم راستی منم باافتخارلینکتون کردم
الناز(مامان بنیا
19 شهریور 91 14:43
وای دورت بگردم وای میستی
مریم مامان پندار
19 شهریور 91 17:52
ممنون که برای پندار پیام تبریک گذاشتی عزیزم سالم و سرحال باشی
یاسمن مامان رادین
19 شهریور 91 19:04
اولا فضولی نه و کنجکاویهای کودکانه دوما قربوونت برم که اینقدر خوشگل روپاهای کوچوولوت ایستادی عزیزم. همیشه به گردش و شادی
رها1390
21 شهریور 91 13:05
واااااااااااااای عزیز دلم آوای خوشگل من شیطونی هایت هم قشنگ است
اسممو نمیگم چون دعوام میکنی
29 شهریور 91 13:59
وااااااااااااااااااااااااای داخل کشوها چقدر به هم رخته هست میتونین از توش وسایلی که لازم دارین پیدا کنید فکر کنم 1 ساعت طول بکشه


ههههههههههه کجاشو دیدی این تازه بهترین کشوها بوده تو عکس دیگه خونه ای که توش پرستار وسایلو جا به جا کنه بهتر از این نمیشه منم که خودم وقت نمی کنم مرتب کنم