ده ماهگی و هفتمین و هشتمین دندون
عزیزم دهمین ماهگرد زندگیت مباااااااااااااارک
باورم نمیشه تا چشم رو هم گذاشتیم 10 ماه گذشت از روزی که خدا بهترین هدیه زندگیمونو بهمون داد.
تو با اومدن تمام زندگی ما رو دگرگون کردی و به زندگیمون شادی و نشاط دادی.
نمیدونی که روزا به چه ذوقی کارم رو تعطیل میکنم و به خونه میام تا پیش تو باشم. نمیدونی که با هر خنده ات تماااااااااااااااام خوشی های عالم رو هب من و بابایی تقدیم می کنی. همیشه تو زندگی برات بهترین ها رو آروز می کنم و امیدوارم لبت همیشه خندون باشه عسلک من
خوب و اما از اتفاقات جدید بگم. چند روز پیش یهو چشمم به دندونات افتاد و دیدم که بلللللللللللللللله دندون هفتم و هشتمت هم زده بیرون یکی بالا و یکی پایین یعنی الان 4 تا دندون بالا داری و 4 تا هم پایین. بیخود نبود که این چند وقت اییییییییییینقدر اذیت شدی چون می خواستی دو تا دندون با هم دربیاری
دیگه واقعاً نمیتونم بگم که چقققققققققققدر شیرین شدی تا کسی بگه دد شروع می کنی به بای بای کردن فقط کافیه کسی جلوت لباس بپوشه کاری نداری چقدر غریبه باشه سریع میری بهش آویزون میشی که بری دد تا میگیم بوس بفرست دستتومیذاری رو دهنت که بوس بفرستی عزییییییییییییییزم من عاشق این کارتم شدیداً قرتی هستی مثل مامانت در هر حالتی حتی شیر خوردن که باشی به محض اینکه آهنگی چیزی از جایی بشنوی سریع شروع می کنی بدنتو تکون دادن و نانای می کنی
سرسری و دست دستی می کنی.
دیگه تو کالسکه و صندلی غذات بند نمیشی همش بلند میشی وایمیستی و می خوای بپری بیرون
وااااااااااای دیشب همش نق نق می کردی و بیدار میشدی نذاشتی من یه خواب درست بکنم دیگه اینقدر بهم فشار اومده بود که به بابایی گفتم بیا تو یکم نگهش دار و اومدم که بخوابم اما یهو شروع کردی به ماما ماما گفتن وااااااااااااااای نمیدونی چه حس خوبی بود تمام خستگیم یادم رفت خوشحالم که تو بیشتر مامانی هستی
این ماه سر وقت نرفتیم واسه چکاپ ماهیانه چون وسط ماه واسه رفلاکس معده خفیفی که داشتی بردمت دکتر و دکتر دعوا داد و گفت دو سه هفته دیگه بیاریدش همون موقع که وزنت کرد گفت وزن گیریت بهتر شده و منحنی رشدت رو به بالا بود خدا رو شکر
و اما اینم از عکسای 10 ماهگی: