گشت و گذار با دوستای خوب وبلاگیمون و اولین خوردن با نی
دیروز با چندتا از دوستای خوب وبلاگیمون تو پاساژ دنیای نور قرار داشتیم که شما ووروجکا رو ببریم زمین بازی اونجا تا حسابی بهتون خوش بگذره.
تو راه که داشتیم میرفتیم تو توی ماشین خوابت برد نزدیکای پاساژ من یهو چشمم افتاد به ماشین کناری و آرمیتا جوونو دیدم که سرشو از ماشین آورده بیرونو داره شیطونی می کنه سریع بوق زدم و آناهیتا جوونم منو دید و دست تکون داد بعد تو پاساژ نرگس جوون مامان باران قلمبه و متین کوچولو و مامانشو دیدیم و کللللی سورپرایز شدیم چون نمیدونستیم که اونا هم میان
این اولین باری بود که بعد از راه افتادنت اومده بودی پاساژ یک کیفی کرده بودی که نگو راه افتاده بودی و ویترین مغازه ها رو نگاه می کردی کللللللللللللللللی هم از این فواره ها خوشت اومده بود و محو تماشاش شده بودی:
و بعد همگی رفتیم زمین بازی اینم عکسای دیروز:
آوا و آرمیتا جوون در حال اختلاط:
عکس قشنگ آوا با خاله آناهیتا:
مامان جوون اینووری سوار سرسره نمیشن که!!!! :
مامانا و نی نی ها:
آوا و باران قلمبه:
آوا و آرمیتا:
اینجا داشتی غرق میشدی ههههههه :
یکی از درگیری های من اونجا کش سر تو بود همش درش می آوردی و منم دست بردار نبودم و دوباره برات میبستمش من لجبازم و تو از من لجبازتر :
آوا و باران قلمبه:
و امااااااااا دیروز که پیش دوستامون بودیم تو برای اولین بار یاد گرفتی که با نی آبمیوه بخوری خاله جوونا گفتن یکم آبمیوه رو فشار بده تا بره تو دهنش بعد خودش میمکه و تو هم دقیقا همینکارو کردی و کلی هم خوشت اومده بود با نی بخوری و البته این اولین باری بود که آبمیوه صنعتی میخوردی چون تو این سن برات خوب نیست این چیزا: