پانزده ماهگی و ماجراهای مریضی و پرستار
عشششششششششششق مامان 15 ماهگیت مبارک
پانزدهمین ماه از زندگی زیبای تو هم سپری شد و انگار زمان تو این مدت مثل برق و باد سپری شد گاهی می خوام زمانو نگه دارم و بهش التماس کنم که کمی صبر کن و این روزهای زیبارو از ما نگیر بذار بیشتر و بیشتر از بزرگ شدن پاره تنمون لذت ببریم بذار لحظه لحظه این دوران رو با تمام وجود حس کنیم و خدا رو شاکر باشیم واسه چنین نعمت بدون وصفی که به ما عطا کرده
نمیدونی چقدر تعجب می کنم وقتی میبینم به این زودی بزرگ شدی و واسه خودت خانمی شدی روزا که از سر کار میام تا صدای پامو میشنوی یا صدای باز شدن درو از هرکجای خونه که هستی و مشغول بازی سریع با اون دوتا پای کوچولوت و با اون گشاد گشاد راه رفتن و دستایی که به سمت جلو برای حفظ تعادلت می گیری تند تند میای دم در و دو تا دستتو میاری بالا و میگی بَ بَ یعنی بغلم کن و بعدشم شروع می کنی به لوس کردن خودت واسه مامان و ناز کردن من و بوس کردن و اشاره با انگشتت به وسایل خونه که این چیه و اون چیه و میدونی که مامان دلش برات غششششششششششش میره با این کارات
با اینکه تمام سعیمو کردم که لحظه لحظه روند بزرگ شدنت رو با خاطرات و فیلم و عکس ثبت کنم اما هنوز حسرت می خورم که نمی تونم این زمانو اونجووری که باید ثبت و ضبط کنم کاش یه فیلم بود تا لحظه لحظه زندگیتو ثبت کنه تا هر وقت دلمون واسه این روزاتنگ شد نیگاش کنیم و لذت ببریم وقتایی که داری خراب کاری می کنی و تا من سر میرسم و بلند میگم آواااااااااااا داری چیکار می کنی سریع یه خنده ای می کنی و میگی saaaaaaaa (یعنی سلام) و میدونی با این کارت من سریع خنده ام میگیره و دیگه نمی تونم دعوات کنم یا وقتایی که خوابی و تا چشمتو باز می کنی حتی تو تاریکی شب دو تا دست کوچولوتو میذاری رو چشماتو بعد برمیداری و میگی daaaaaa (یعنی دالی) یا زمانهایی که می خوای قایم بشی میری میچسبی به دیوار و سرتو میچسبونی به دیوار که مثلا قایم شدی و بعد یواشکی سرتو بلند می کنی و میگی daaaaa آره درسته همه این لحظات شیرینو دوست دارم ثبت کنم و نگه دارم اما افسوس که جز ذهنم و خاطراتم نمی تونم جایی ثبتشون کنم
یه چیز جالب دیگه برات بگم که چند شبه عادت کردی وقتی می خوای بخوابی اینقدر ورجه وورجه می کنی و از من و بابایی بالا میری (چند شبه باز به خاطر مریضیت پیش خودمون می خوابی) و پیتکو پیتکو می کنی تا بالاخره خوابت ببره و دو شبه عادت کردی میای رو من می خوابی منم بغلت می کنم و هی آروم می زنم پشتت و برات شعر می خونم تا خوابت ببره خیییییییییییییییییلی لذت بخشه و حس خوبی داره
و اما از مریضیت بگم از روز تولد که مریض بودی دو سه روز حالت خوب شد و باز دوباره مریض شدی و ایییییییینقدر اوضاع سینه ات خراب بود و اینقدر سرفه می کردی تا بالا بیاری خیییییییییییلی دلم برات میسوخت آرزو می کنم همیشه من به جای تو مریض بشم و هیچ وقت مریضیتو نبینم دختر گلم
بد شانسی هم همیشه مریضیهات میخوره به 5شنبه جمعه که دکتر خودت نیست 5 شنبه شب دیدیم حالت خیلی بده بردیمت کلینیک پگاه که کلینیک تخصصیه کودکانه و شبانه روزیه و دکتراش هم متخصصن آقای دکتر گفت خدا رو شکر چرک و عفونت نداری و یکم شربت و اینا واسه سرفه ات داد و فرداش خدا رو شکر خیلی بهتر شدی اما هنوز که هنوزه وضع سینه ات خرابه و خس خس میکنه
و اما جریان طولانیه پرستار گرفتن وای وای بهش فکر می کنم حالم بد میشه اصلا به صورت ناجووری از این قشر بدم اومده اینقدر که پرتوقع و حرف گوش نکن هستن
بالاخره بعد از هزارتا پرستار که مصاحبه شدن و چند تایی که آزمایشی اومدن یک نفرو خوشم اومد و خیلی خانوم خوبی بود دو روزم اومد تا اینکه یهو اس ام اس زد که بچه ام مریض شده و بستری شده بیمارستان فرداشم گفت بچه ام عمل داره و تا 1 ماه نمی تونم بیام بازم مجبور شدم یکی دیگه رو بگیرم اصلا انگار این مسئله پرستار گرفتن ما معضلی شده بود برای خودش و طلسم افتاده بود هر کی رو که من خوشم میومد یه اتفاقی میوفتاد و بهم میخورد دیگه واقعا داشتم مجبور میشدم استعفا بدم و بشینم خونه تا لحظه آخر یه پرستار اومد که خیلی از خودش و از کارش خوشم اومد و بالاخره باهاش قرارداد بستم اما اینقدر این چند وقت اذیت شدم که کلا زده شدم از پرستار گرفتن و هنوزم اونجووری که من می خوام کامل و بدون عیب نیست اما خوب روی هم رفته خوبه و تو هم خیلی زود بهش عادت کردی و باهاش جوور شدی و این خودش خییییییییییییلی مهمه. شاید هوا که یکم خوب شد تصمیم گرفتم ببرمت مهد فکر می کنم اونجا بیشتر چیز یاد میگیری و هم بازی هم پیدا می کنی و اجتماعی میشی
و اما کلمات جدیدی که میگی:
یه لیست از کلمات جدیدی که میگی رو یادداشت کرده بودم بس که به خاطر مشغله زیاد آلزایمر دارمو همه چیز یادم میره اما ورقرو گم کردم
حالا فقط چیزایی که یادمه رو میگم:
اُوو=آوا (تا عکس خودتو میبینی میگی اوو)
شَوَر=جعفر (بس که این آهنگ گودبای پارتی جعفرو دوست داری و گوش دادی تا موبایل منو میبینی میگی شور یعنی اون آهنگو برام بذار )
بَ=بغل
مو=موز
با=باز
سَ=سلام
دااااا=دالی
اَبَر=الله اکبر (تا سجاده رو پهن می کنم میای حالت سجده می کنی و میگی ابر چون ما هی بهت میگفتیم الله اکبر کن یعنی سجده برو )
چش چش=تا ورق و مداد میبینی میگی یعنی چشم چشم دو ابرو بکشیم
دو و سه پنج رو هم میگی اما نمیدونم یک رو چرا نمیگی
سبز=سبز
حم=حموم (تا در حمومو باز میبینی و چشم ما رو دور وسط حموم گیرت میاریم و تو هم سریع میگی saaaa که دعوات نکنیم )
تَم=تموم
دووووه=داغه
دس=دست (تا شیر آب میبینی آستینتو میدی بالا و میگی دس دس دس .... تا ببریمو دستتو بشوری جدیدا که مایع دستشویی هم خودت به دستت میزنی )
بوبا=موبایل (تا صدای اس ام اس حتی رو میبره میاد یا صدای زنگ موبایل میگی "چی؟ بوبا" ما اول فکر کردیم میگی چی بابا اما بعد فهمیدیم می خوای بگی موبایل )
تا میرسیم به کوچه مامان جوون اینا میگی شَمی (خاله شمیم) پیشرفت کردی و به جای شَم میگی شَمی
از همه بیشتر شیشه گفتنتو دوست دارم نصف شبا که ازخواب پا میشی یا هر وقت خوابت میاد میری سرتو میذاری رو متکا و شروع میکنی میگی شیشه شیشه شیشه .... اینقدر میگی تا شیشه شیرتو بدیم دستت
شاید بعضیاشو تو پستای قبل نوشته باشم یادم نیست
اینقدر شیطون شدی که دیگه نمی تونم عکس درست حسابی ازت بگیرم فقط همینا بود:
دو دقیقه اول با قاشق می خوری بعدش قاشقو میندازی اون ور و دست به کار میشی:
یه روز اومد تو اتاقت و یهو دیدم رفتی تو کمدت نشستی سریع دوربینو آوردمو:
اینجام داری شیشه شیر عروسکتو میخوری ببینی مال اون خوشمزه تره یا ماله تو :
این عکسم مال روز جمعه اس که دوستای نی نی سایتیمون قرار داشتن و ما قم بودیم و تا رسیدیم بیشتریا رفته بودن فقط خاله گلاره و بنیتا جوون خاله سارا و آرتین جوون و خاله راضیه و ماهان جوون مونده بودن که همگی با هم رفتیم رستوران و کلللللللللللی هم بهمون خوش گذشت و شمام کلللللی پرخوری کردی:
خاله گلاره داره عکس میگیره و بنیتا جوون و آرتین جوون هم تو عکس نیستن.