آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آوای دلنشین

اولین جلسه کارگاه مادر و کودک

1392/1/31 13:57
نویسنده : مدیر
2,577 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر ناز مامانقلب

امروز می خوام از تجربه جدید که با هم کسب کردیم برات بگم.

مدتها بود که تو این فکر بودم برای اینکه استعدادها و خلاقیت هات بیشتر رشد پیدا کنه و بازی ها و چیزهای جدید یاد بگیری ببرمت کارگاه مادر و کوردک که بیشتر وقتت رو با همسن های خودت بگذرونی. اما متاسفانه تا حالا جایی رو پیدا نکرده بودم که کلاسهاشون عصر تشکیل بشه و به چند جا سپرده بودم که اگه کلاس عصر گذاشتن حتماً بهم زنگ بزنن تا اینکه چند روز پیش از خانه کودک آینده که نزدیکه تقریبا به خونمون زنگ زدن و گفتن که ساعت 5 تا 6 روزهای شنبه و 4 شنبه کارگاه گذاشتن برای 1-2 سال منم سریع گفتم که برامون جا رزرو کنن هورانیشخند

خلاصه اینکه روز 4 شنبه اولین جلسه این کارگاه بود خییییییییییلی جالب بود نی نی ها همه تعجب کرده بودن یهو اینهمه بچه هم سن یه جا !!! البته تو که عادت داشتی چشمک فقط یکمی محیط برات جدید بوود و گاهی میومدی روی پای مامان میشستی زبان بعد آهنگ گذاشتن همه با هم دور چرخیدیم خوندیم و دست زدیم و شادی کردیم چند تا بازی جدید یاد گرفتید و خاله سحر براتون یه کتاب نشون داد که حیوونای مختلف بودن و صداهاشونو بهتون آموزش میداد از خود راضی آخرشم همه نی نی ها خوراکیهایی که آورده بودنو با هم تقسیم کردن و تعارف کردن رو یاد گرفتن نیشخند

خلاصه اینکه خییییییییییلی خوب بود و خوش گذشت جلسه اول فقط برای آشنایی بود و کاردستی درست نکردیم اما از جلسه بعد که امروز باشه کاردستی هم درست می کنیملبخند.

جلسه اول نشد که ازتون عکس بگیرم اما سعی می کنم امروز حتما عکسم بگیرم.

خلاصه بعد از کلاس هم با خاله سولماز مامان پرهام  کوچولو که خونشون نزدیک اونجا بود و خاله گلاره مامان بنیتا جوون رفتیم پارک قیطریه و اونجا هم کللللللللللی بازی و شیطونی کردید و تو برای اولین بار بلال خوردی و بعدشم دوتایی مثل جنازه برگشتیم خونه خندهزبان

اینم چند تا از عکسای پارک:

عکس تو پرهام جوون اون خانوم کوچولو قرمزه هم بنیتا جوونه اون پشته:

اینم عکس اولین بلالی که خوردی:

 

البته فکر نکنی همشو تنهایی خوردی ها نصفشم من خوردم زبان.

 

اینم عکسای چند روز قبلش که با خاله شمیم رفتیم پارک روبروی خونشون:

اینجا با خاله شمیم ژستای یه جوور میگرفتید:

اینم یه ژست دیگه:

تو این الکلنگ ها منم روبروتون نشسته بودم و ازتون عکس می گرفتم:

وزن من در مقابل تو و خاله شمیم نیشخند

اینجا هم عمو حسین چادرنماز سرت کرده زبان :

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

یاسی مامان سید حسن
31 فروردین 92 15:02
سلام
خوبی صفورا جووووووووون نی نی گلت خوبه؟؟؟؟؟؟خاله ی نازش چطور؟؟؟؟؟؟
انشاالله همیشه خوب باشید
الهی من قربون اوا ی نماز خونم برمممممممممممممممممممم
لحظه لحظتون شاد
شاد باشید و شاد زندگی کنید(انشاالله)


ممنون عزیزم
مامان ایسان
1 اردیبهشت 92 8:25

خیلی کاره خوبی کردی من هنوز تو این منطقه پیدا نکردم که ایسان ببرم
کی بشه دوباره بیام تهران ما هم از همه چی دور شدیم به خدا
خیلی خوبه که خاله شمیم همه جا با اوا حونم هست و هم بازیش میشی دسته این خواهر خوب درد نکنه
بازم به اسم اوا کلی بازی کردیا خانمی چقد خوبه اینجوری به هوایه بچه ها کسی بهمون چپ چپ نگاه نمیکنه
خیلی کیف میده


ههههههههههه آره جای شما و آیسان جوونم کللللللی خالی بود
سمیرامامان پرنیان
1 اردیبهشت 92 9:53
امیدوارم که خوش گذشته باشه نازگل خانوم چقدر با چادر نماز بامزه شدی عزیزم


مرسی گلم
مامان نخودی
1 اردیبهشت 92 10:24
ووااااااااااااای چقد آوا و خاله شمیم شبیه همن اونجا که ژست های شبیه هم گرفتن انگار شمیم رو کوچولو کردن شده آوا
بوووس واسه هردوتاشون


ههههه آره همه میگن
مامان ترنم کوچولو
1 اردیبهشت 92 11:23
سلام آوا جونم
من ترنم هستم خوشحال میشم با منم دوست بشی
پیش منم بیا
راستی وبلاگت خیلی قشنگه ها


منم خوشبختم اما آدرس وبلاگت اشتباهه
مامان ترنم کوچولو
1 اردیبهشت 92 12:25

خوش به حالتون


جای شما خالی دوست خوبم
مامان آروین (مریم)
1 اردیبهشت 92 16:35
بوس برای آوا جون خوشگل و ناز و دوست داشتنی و فعال و خلاق و نمازخوان


ممنون گلم
بهار(مامانی شهراد)
1 اردیبهشت 92 18:26
سلام عزیزمماشالا فرزند زیبایی دارینخوشحال میشم باهم دوست بشیمپیش ما هم بیاین


حتما عزیزم
سارا مامان صدرا
2 اردیبهشت 92 0:50
صفورا جان سلام خوش به حالت که تونستی این کارگاه را بری من که نمی تونم چون توی شهرمون نداره ولی ظاهرا خانه کودک اردیبهشت پنج شنبه ها گذاشته لطفا تجربیاتت را بگو که اگر ارزش داره من پنج شنبه ها صدرا رابیارم تهران برای کارگاه سپاسگذارم


نمیدونم از کجا می خوای بیای تهران و چقدر ارزش داره اما من خیلی راضیم بچه ها چیزای جدید و تجربیات جدید کسب می کننن
مامان آروین (مریم)
2 اردیبهشت 92 7:53
سلام صفوراجوون یه پیام خصوصی براتون گذاشتم
محبوبه مامان الینا
2 اردیبهشت 92 7:54
جیگر این آوا خوشگله
واااااااااای عکس آخر خیلی بامزه ست خاله قزی


هههههه مرسی
جوجه نارنجی ما
2 اردیبهشت 92 16:00
سلام صفورا جون خوشحالم که بهتون خوش گذشته.میشه در مورد این کارگاه و هزینه و آدرسش توضیح بدین ؟شما راضی بودی؟


جاش تو بزرگراه ارتشه جلسه ای 10 تومن من خیلی راضیم عزیزم
مریم
30 بهمن 92 14:34
سلام صفورا جون من همیشه به وبلاگ شما سر میزنم واقعا خوبه که شما هم میرسین بیرون از خونه کار کنین هم به اوا جون برسین.دختر من 1سال و سه ماهشه میخواستم ببرمش کارگاه مادر و کودک متاسفانه اصلا بچه ی اجتماعی نیست.ولی میترسم اگه ببرمش با توجه به مریضی و سرماخوردگیهای بچه ها اونم مریض بشه و دیگه مدام کارم دکتر رفتن باشه.میخواستم نظر شمارا بدونم که خودمو دخترم بریم یا نه.ممنون میشم اگه راهنماییم کنی. ---------------------------------------------------------------- سلام عزیزم ببخشید که جوابم یکم دیر شد خیلی خوبه کارگاه حتما ببرش من که خیلی راضی بودم آوا بازی های اونجا رو خیلی دوست داشت الانم مهدو خیلی دوست داره من اصلا موافق نیستم بچه رو آدم جایی نبره که مریض نشه می شناسم کسایی رو که بچه هاشون از تو خونه تکون نمیخورن اما بازم خیلی مریض میشن دلیل این مریضیا هوای بده وگرنه آوا سه ماهه اول که رفت مهد که تو تابستون بودو و هوا آلوده نبود اصلا مریض نشد در حالی که همه میگن بچه میره مهد اولاش خیلی مریض میشه