تولد گروهی 2 سالگی
سلام دخترک شیرین زبون مامان وای وای وای چی بگم از شیرین زبونیات که هر چی بگم کم گفتم هر روز با جملات تازه و حرفای قلمبه سلمبه ما رو سورپرایز می کنی
اینجا فقط می تونی گلچینی از حرفاتو بذارم هرچند که تا زمانی که لحن گفتنت همراهش نباشه لطفی نداره اما چه میشه کرد وبلاگه دیگه
چند روزه پیش من و تو با هم رفته بودیم حموم بعد دادمت به بابا که خشکت کنه و لباس تنت کنه بعد که خودمو شستم و اومدم بیرون حوله دورم بود اومدم تو اتاق و داشتم تو و بابایی رو نگاه می کردم که یهو یه نگاه به من کردی و گفتی: مامان آب بازی باحالی کردیم، خوب بود یعنی من تا چند لحظه هنگ بودم و باورم نمیشد که این جمله رو تو گفتی عزییییییییییییییییزم
از دیشب هوا خیلی سرد شده داشتیم میرفتیم خونه مامان جوون اینا تا از ماشین پیاده شدیم گفتی: وااااای چقد سَدِه
صبح که بیدار شدی بغل من بودی از دم میزتوالت رد شدیم شروع کردیم از اینا ماحام دیده (می خوام دیگه) از اینا ماحام میگم چی مامان؟ میگی دماغ بعد نیگاه کردم دیدم گوش پاک کن می خوای چون گاهی باهاش دماغتو تمیز می کنم
رو تخت ما داشتی بازی می کردی و بابایی هم همینجووری چرت میزد و خواب و بیدار بود بهت میگم آوا بابا رو بیدار کن بگو دیر شده (آخه خیلی وقتا خودت صبح ها به بابایی می گی بابا پاشو دیله همه منتظلن ) میگی نه بذال بحوابه
تا از آسانسور پیاده میشیم تو پارکینگ میگی پارتیند
بعضی وقتا که میسوزه و دارم بهت پماد میزنم میگی کُماد بده من
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
خوب بریم سراغ تولد گروهی
جمعه 19 مهرماه 92 توی خانه بازی تماشا تو شهرک غرب یه تولد گروهی به مناسبت دو سالگیه نی نی های گل آبان گرفتیم البته تعجب نکن که چرا تو مهر گرفتیم چون امسال نصف آبان افتاده تو ماه محرم واسه همین ازدحام تولدهای خصوصی توی آبان زیاد بود مجبور بودیم برای اینکه همه بتونن بیان تو مهر بگیریم.
تولد خیلی خوبی بود و کلی بهمون در کنار دوستای گلمون خوش گذشت بقیه ماجرا به روایت تصویر:
در ابتدای ورود در حال بازی:
فدات شم که با کیفت بازی می کنی
تو و آرتامهر خوش تیپ آدم دلش می خواد بخورتش با اون تیپش :
جمع باباهای مهربون:
و اما عمو موسیقی
هر کار می کردم نمی رفتی وسط برقصی که :
و بالاخره مامانا و نی نی ها:
عکس تو و هانا جوون و رهام جوون:
مامانای قدیمی کلوب:
از راست: سارا مامان بنیتا، الناز مامان بنیا، سهیلا مامان آرتامهر و آریامهر، گلاره مامان بنیتا و من
بازم مامانا اینجا من و تو تازه وارد شده بودیم و پریدیم تو عکس :
و اما کیییییییییک که انقدر زیاد بودید و شیطون نشد یه عکس درست از کیک بگیریم:
و در نهایت بلایی که سر کیک اومد:
و عکس پدر و دختر که خیییییلی دوسش دارم:
بابایی بهت میگه آوا منو فِنقُل کن و تو اینجووریش میکنی :
و در نهایت عکس خانواده سه نفری ما که عکاس مجلس که دوست مریم جوون مامان هیراد بوده گرفته: