آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

آوای دلنشین

مهمونی خونه خاله یاسمن و پارک کورش

1393/2/13 11:50
نویسنده : مدیر
2,213 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی مامان ببخشید که به دلیل مشغله زیاد نمیرسم خیلی زود به زود بیام و وبلاگتو آپ کنم اما همه سعیم اینه که هیچ مطلبی رو از خاطرات زندگیت جانذارم و یه دفترخاطرات کامل از کودکیت برات به یادگار بذارم بوسمحبت

خوب دلیل تأخیر این دفعه هم برگزاری شوی لباس و بعدش وارد کردن محصولات جدید تو وبسایت فروشگاه و بعدشم گشت و گذارهای فصل بهار و هوای خوب و... خندونک

خوب برنامه اول دوره ماهیانه امون بود که اینبار 3 اردیبهشت ماه و خونه خاله یاسمن بود من صبحش با ماشین تصادف بدجووری کردم تو هم تو ماشین بودی و خدا رو صد هزااااار مرتبه شکر که اتفاقی برات نیافتاد ترسوفقط ماشین له و لورده شد خطا منتظر پلیس بودیم که یکی از مربیهای مهدت داشت از اونجا رد میشد چون نزدیکه مهد بود گفت آوا رو بده من ببرم و باهاش رفتی مهد. خلاصه بابا شهابه بیچاره اومد و ماشین رفت تعمیرگاه و مام تو یه روز بارونی موندیم بی ماشین با خاله گلاره هماهنگ کردیم و با اونو و بنیتا رفتیم مهمونی زیبا

از مهد که میای خیلی گشنه اته همیشه داری کیک و شیر میخوری: چشمک

این عکس با اینکه خیلی تاره ولی خیلی دوسش دارم با هانا ببین چطور از ته دل دارید میخندید بغل:

فداااایه اون اخمت بشم با اون لپای پُرتبغلقه قهه:

آوای متفکر:

تو این مهمونی یه اتفاق بد دیگه هم افتاد خطاترسو یهو یه همهمه افتاد بچه ها گفتن یکی تو اتاق گیر کرده کی بچه اش نیست من یهوووو دویدم گفتم آوا کوووو فهمیدیم شما رفتی تو یکی از اتاقا و در رو روی خودت قفل کردی بعدشم ترسیده بودی و زده بودی زیر گریه من از پشت در باهات حرف میزدم اول سعی کردم آرومت کنم در حالی که خودم از ترس داشتم سکته می کردم گفتم ببین مامان من اینجام نترس کلیدو در بیار از زیر در بده به من دستامو ببین از زیر در تو هم یکم به کلید ور می رفتی و دوباره میزدی زیر گریه که گیر کرده درنمیاد ترسو از اینورم بچه ها داشتم با سنجاقو اینا سعی می کردن درو باز کنن قفلشم از این پرچیا بود و با پیچ نبود که بشه راحت بازش کنیم دیگه کلی باهات صحبت کردیم از پشت در که کلیدو بپیچون تا در باز بشه دیگه اینقدر با کلید بازی بازی کردی تا در باز شد خسته دیگه کم مونده بود سکته کنما پریدی بغلمو و خیالم راحت شد بغل ظاهراً اون روز روز بدبیاری ما بود چشمک

بعد از مهمونی هم با یه سری از دوستامون رفتیم رستوران و خیییییلی هم خوش گذشت:

 

 

اینم یه روز که من سرکار شیفت باید وایمیستادم و بابا شهاب براش کار پیش اومد نتونست بیاد دنبالت منم مجبور شدم از مهد برت دارم بیارمت سرکار واااااااای که بیچارم کردی شب که داشتیم از اونجا میومدیم بیرون انگار تو کللللللل اتاق بمب ترکیده بود صبح نیروی خدماتیمون می گفت خانوم مروارید دیشب زلزله اومده اینجا؟ قه قهه:

 

اینم مال چند روزه پیشه که با چند تا از دوستامون رفتیم پارک کورش من تو رو از مهد برداشتم و رفتیم اونجا:

آوا و آرتامهر و آریامهر:

آوا و بنیتا:

بعدشم رفتیم رستوران والک سه راه ضرابخونه:

یه روز که از مهد اومده بودیم هی می گفتی شبته پوآ بذار نمیفهمیدم چی میگی اول فکر می کردم شبته یعنی شربته هی می گفتم شربت چی مامان اعصابت خورد میشد و حرفتو باز تکرار می کردی تا آخرش متوجه شدم میگی شبکه پویا بذار خنده

یه روز یه بسته آدم اوکالیپتوس از تو کیف من پیدا کردی پرسیدی شوکولاته گفت نه مامان آدامسه بعد هی اصرار کردی بخورم هر چی می گفتم مامان برای شما ضرر داره گوش نمیدادی تا یه تیکه کوچولو گذاشتم دهنت چون آدامس اوکالیپتوس تنده سریع در آوردی و هی می گفتی آداس نمی خوام و کللللللی بدت اومده بود خوبه تا چند وقت فکر نکنم هوس آدامس بکنی زبان قیافه ات خییییییییلی خنده دار شده بود قه قهه

دو تا اصطلاح دیگه رو که خیلی بامزه میگی دوست داشتم تو وبلاگت بنویسم که یادگاری بمونه:

از ماشین پیدایه شیم=پیاده شیم

نَسِلیدیم=نرسیدیم

به زودی با یه پست و یه عالمه عکس دیگه بر می گردیم خندونک

پسندها (4)

نظرات (61)

سوده (مامان پانیسا)
13 اردیبهشت 93 10:47
خدا رو شکر که تصادف به خیر گذشته و فقط صدمه مالی بوده اونم فدای یه تار موی آوا جان. بازم ماشالله به قوت و حوصله تو که با این شرایط مهمونی رو از دست ندادی آفرررررین این شیرین زبون رو از طرف من ببوس --------------------------------------------------------------------- هههههههههه همینو بگو رفتم مهمونی بعدش
سوده (مامان پانیسا)
13 اردیبهشت 93 10:48
راستی یه سوال چترهای آوا رو چطوری زدی؟ از کجا جدا کردی؟ خیلی خوب شده ----------------------------------------------------------------------- معمولا خودمون براش کوتاه می کنیم
آتیه مامان آوا
13 اردیبهشت 93 12:24
عزیزم همیشه به مهمون بازی و گردش آوا جون هم که مثل همیشه خوش تیپ و خوردنی چه جالب آوای منم وقتی همین سنی بود به پیاده میگفت پیدایه ----------------------------------------------------------------------- هههههههههه چه باحال
شب بو
13 اردیبهشت 93 13:27
چه وحشتناک پشت در موندن !!! ولی خدا رو شکر که به خیر گذشته تصادف هم ناراحت کننده بود اما همین که به خودتون آسیبی وارد نشد ، خدا رو شکر کلا همونطور که خودتم گفتی ، روز بد بیاری تون بوده انگاری اون روز ولی خوشحالم که کلییی بهتون خوش هم گذشته صفورا جوون زوود به زوود بیا لطفا --------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
سیمین
13 اردیبهشت 93 16:20
فائزه
13 اردیبهشت 93 16:27
سلام من با اینکه بچه ندارم و تو دوران عقد به سر میبرم و کاملا اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم.خیلی از آوا خوششم اومده و دوستش دارم و امیدوارم همیشه خوشحال و خندون باشه. ---------------------------------------------------------------------- مرررسی گلم
پریسا پ
13 اردیبهشت 93 23:13
سلام قربونش برم من شیرین عسللمممم چقدر ماه شده عزیزممم وای خدا چه روز بدییییی رو پشت سر گذاشتینننن خدا رو شکر که خودتون چیزیتون نشده وای ولیییی اونجا که اوا تو اتاق گیر کردهههههه به نظر من از تصادف هم بد تر بوددددددد من الانم وقتی خونه یکی دیگه برم دستشویی درو قفل نمیکنم چون فقط اگه یه ثانیه کلید گیر کنه من سکته میکنم حالا شما که بچه ات گیر کرده چی کشیدیییییییییی قربونت برم صفورا جون یه صدقه کنار بذار از طرف من اوا جونو محکم ببوسسس -------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
مامی نرگس
14 اردیبهشت 93 1:36
سلام خوبی دوستم کاملا درکت کردمچ ون ما هم ایام عیدی خونه خاله ام عید دیدنی رفته بودیم باران بغل علی بود سوییچ ماشینم دستش و بارانو تنها گذاشته بود تو ماشین و در ها قفل شده بود و هر کسی با یه چیزی مشغول در باز کردن بود که در اخر بعد از نیم ساعت باران با دکمه دزدیگیر خودش تونست باز کنه بابت تصادف خیلی نارحت شدم باز خدا رو شکر که برای خودتون اتفاقی نیوفتاده بوووووووووووووس ------------------------------------------------------------ واااای پس شما هم این بلا سرتون اومده
سمیرا مامان پرنیان
14 اردیبهشت 93 2:42
عزیزممممممممم آوای شیطون قربونت برم که ترسیدی وای صفورا جان درکت میکنم خیلی شیطونن عزیزم....ببوسش از طرف من --------------------------------------------------------------------- قربونت گلم
مامان الهام کوچولو
14 اردیبهشت 93 3:45
ماشالله چقد خانوم شدی عزیزم.وقتی اولین بار اومدم وبت یه نی نی کوشولو بودی. ----------------------------------------------------------------------------
رها
14 اردیبهشت 93 4:32
عزیزم چه ناز وبزرگ شدی!قضیه قفل گفتید یادم بچگی خودم افتادم! منم یه روز دقیقا همین اتفاق افتاد خیلی بد بود!اخرش کلید از پنجره به مادرم دادم تا در باز شد!یادش بخیرچقدر زود میگذره قدر تمام این لحظات بدونین! ------------------------------------------------------------------------ آخی عزیزم
مریم
14 اردیبهشت 93 8:41
سلام صفورا جون عزیز خدا رو شکر به خیر گذشته خیلی ناراحت شدم بمیرم که تو اتاق تنها مونده بود چقدر ترسیده ولی عزیزم چه باهوش که تونسته در وباز کنه وای قربون اون زبون شیرینش شبته پوآ بذار -------------------------------------------------------------------
سمیرا مامان آوا
14 اردیبهشت 93 10:07
سلام عزیززززززززززززم انرژی میگیرم وقتی میام عکسای جدیدت رو میبینم خوشگل خانم صفورا جون ,آوا بعد چه مدت با مهد کنار اومد ؟؟؟ آوای من 22ماههست ولی خیلی از مهد بدش اومده حتی حاضرنیست از خیابونی که مهدش رد بشیم شما که هردورو تجربه کردی مهد بهتره یا پرستاری که بیاد خونه؟؟ مرسی عزیزم اگه تونستی جوابم رو بده -------------------------------------------------------------------- آوا تقریبا یک هفته ده روزی طول کشید که عادت کنه اما الان مهدشو خیییییییلی دوست داره شاید مهدی که کذاشتی خیلی خوب نیست یا نمی تونن بچه رو جذب کنن نمی دونم والا اما بر اساس تجربیات من مهد خیییییییلی بهتر از پرستاه من جفتشو امتحان کردم
سمیرا مامان آوا
14 اردیبهشت 93 10:08
راستی چه استرسی به مامانت دادی شیطون بلا ,آدم با خوندنشم استرس میگیره
نيلوفر(مامان پرهام )
14 اردیبهشت 93 11:02
صفورا جوني خيلي ناراحت شدم به خاطر اتفاقي كه واسه آوا گلي افتاده بود ايشالا ديگه تو اين شرايط دلهره آور قرار نگيره به آوا جون نمياد اينقدر شيطون بلا باشه
محبوبه مامان الینا
15 اردیبهشت 93 7:53
وای خدا رحم کرده بچه دلش میترکید وگرنه تو اتاق --------------------------------------------------------------------
مینو
15 اردیبهشت 93 11:43
آوایییییی آخی جقد ترسیده که تو اتاق مونده خدا رو شکر که تونسته درو باز کنه ماشالا آوا خانوووم تو اون عکسه که اخم کرده، انگار رومیزی هم بلند کرده خیلی باحاله --------------------------------------------------------------- آره این رومیزی هام به دستش بود همش
مرضیه
15 اردیبهشت 93 12:21
به به به مامان آواجونی با یه عالمه مشغولیت واین همه فعال و پر انرِژی همیشه شاااااااااااااااد ببینیمتون
مامانی
15 اردیبهشت 93 21:40
واقعا چه روز بدی داشتی خداروشکر به خیر گذشت مثل همیشه عکساتون خوشکل بودن بوسسسسس ---------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
عشق مشکی یواش
16 اردیبهشت 93 6:44
چرا اینقدر دیر دیر میاید نمگید یکی دلش تنگ شما میشه ---------------------------------------------------------------------------
دوستدار آوا
16 اردیبهشت 93 23:17
عزیزم عجب کار خطرناکی کردی حسابی شیطون شدی آوا خانم.
عشق آسمونی ما
20 اردیبهشت 93 19:03
چرا رمزی شد یهو؟! میشه لطفا رمز؟
مريم
20 اردیبهشت 93 23:44
صفورا جون منم رمز ميخوام
مامان مریم
21 اردیبهشت 93 10:04
ای جونم . همیشه به گردش و شادی. ولی خیلی خدا بهتون رحم کرده که در اتاق زودی باز شده. حتما صدقه براش کنار بگذارید. خدا حفظش کنه.و از بلاها به دور باشه.
مامان مریم
21 اردیبهشت 93 10:21
سلام . راستی مبارک باشه از پوشک گرفتن گل دخترت. امیدوارم که راحت باشه و منم بتونم این کارو انجام بدم. راستی میشه که به منم رمز بدید؟ ممنون میشم.
مریم
21 اردیبهشت 93 11:16
وای صفورا جون عزیزم منم رمز میخوام
زهرا
21 اردیبهشت 93 12:56
صفورا جون منم رمز میخوام قبلا رمزوبلاگمو گذاشته بودم ولی سرنزدی یه بار دیگه خصوصی میزارم که رمز پست جدیدو اگه دوست داشتی بزاری فرشته کوچولو رو ببوس
doctor
21 اردیبهشت 93 13:10
نگین که شمام رمزدار کردین پستاتونو ------------------------------------------------------------------- وبلاگ یا ایمیل بدید رمزو بدم
نازی
21 اردیبهشت 93 13:54
منم رمز عزیزم
شهلا مامان امیرارسلان
21 اردیبهشت 93 14:22
واااای چه مهمونی قشنگی معلومه که حسابی خوش گذشته البته منهاي اون اتفاق وحشتناک قربونت برم آوا کوچولو اینقدر خوشگل میخندی فک کنم دهمین باره دارم نظر مینویسم همش هنگ میکنه
شهلا مامان امیرارسلان
21 اردیبهشت 93 14:23
به منم رمز میدی؟؟؟؟؟
مامان منصوره
21 اردیبهشت 93 14:25
سلام خوبی منم رمز میخوام اگه اشکال نداره تشکر
مامان هلیـــــــــــــــــا
21 اردیبهشت 93 14:54
صفورا جون ممنون بابت رمز چ جمع باصفایی عکسا خیلی خوب بود معلومه حسابی بهتون خوش گذشته ببخشید میشه به مامان بنیا جون بگید چرا وبلاگ نویسی رو تعطیل کرده اخه دلمون برا دخمل گلش خیـــــــــــــــــــــــــلی تنگ شده عکسا شونو که دیدم خیلی خوشحال شدم حیفه به خدا این همه برا وبلاگش زحمت کشیده بود ------------------------------------------------------------------------- اونم به خاطر خواننده های تنگ نظر وبلاگشو تعطیل کرده
نازی
21 اردیبهشت 93 18:04
سلام میشه رمز پست بالا رو به من هم بدید.
شادی
21 اردیبهشت 93 21:02
سلام خودتون گفتی هر کی رمز می خواد بگه منم رمز می خوامخخخخخ
مامان رها
21 اردیبهشت 93 22:08
سلام عزيزم خوبيد وب قشنگى داريد دلم ميخواد بيشتر با شما آشنا شم و باهاتون دوست شم اگه موافق باشيد با هم لينك كنيم خوش حال ميشم پيش ما هم بيايد موفق باشيد
مهسا مامان ماهان و ماکان
22 اردیبهشت 93 1:16
سلام عزیزم ایوووووووووووول داری با این حوصله این همه دردسر تازه بازم خودتوو به مهمونی رسونی ماشین فدایه سرتون همین که سالم هستین و بهتون خوش گذشته عالیه فدای این شیرین زبون بشم من ببوسش ما که نسلیدیم بلاخره شما ها رو از نزدیک ببینیم
عشق مشکی یواش
22 اردیبهشت 93 6:51
مسافر سپیده ام نشسته ام به راه تو کجاست مرز دیدنت سلام بر نگاه تو سلام چرا رمز گزاشتی شما منو نمیشناسید برا همین حق دارید به من رمز ندید ولی اگه بتونم مطالبتون رو بخونم خوشحال میشم
سمیه (آبجی حنانه و محمد سبحان)
22 اردیبهشت 93 8:00
سلام صفورای عزیز. خسته نباشی! منم که همیشه هستم ولی کم کامنت میذارم. حالا که رمزی کردی اومدم بگم اگه صلاح دونستی به منم رمز بده... پیشاپیش ممنونم می دوستمتون ن ن ن راستی همه ی پستای رمزیتو دیده ام به غیر از پست آتلیه ی باداری. اگه رمز اون پستم صلاح دونستی حتما برام بذار بازم ممنووووووووون
بآنوی هجدهم
22 اردیبهشت 93 12:24
از پوشک گرفتن دُخملی مباااااارک من رمز
دوست تازه
22 اردیبهشت 93 12:45
سلام صفورا جون گلم میشه منم درخواست رمز کنم!!! از خوانندهای خاموش وب آوا جونم!!! ایمیلم رو خصوصی میفرستم!!!
ayatay
22 اردیبهشت 93 14:35
salam safoora jan khanandeye khamusham mishe manam ramz dashte basham??????
رجا مامی رونیا
22 اردیبهشت 93 15:42
منم رمز میخوام خووووووو
مامان الهام کوچولو
22 اردیبهشت 93 16:45
سلام عزیززم. واسه پست جدید رمز میشه؟
سعیده مامان آنیسا
22 اردیبهشت 93 16:46
صفورا جون من اومدم پست بالایی تو دیدم اما نظر نزاشتم حالا که اومدم نظر بزارم دیدم رمزیه حالا لطف کن رمزو بده --------------------------------------------------------------------- عزیزم رمز وبلاگت رو سیو کرده بودم رو بروزر اما نظرات رو نم یتونم بذارم چون رمزو ندارم رمزتو بده رمزو بذارم وبلاگت
صبا
22 اردیبهشت 93 20:07
سلام صفورا جان من یکی از خواننده های خاموش هستم و همیشه شیطنت ها و ماجراهای آوا جون رو تعقیب میکنم امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید امروز دیگه روشن شدم . (البته از طریق وبلاگ آرمیتا جون شناختمتون و از دوستای مجازی آنا هستم .)خواستم بهتون بگم که آوا جون رو خیلی ها دوستش دارن خدا حفظش کنه. ---------------------------------------------------------------------- قربونت عزیزم ممنون
نازگُل
22 اردیبهشت 93 20:10
سلام میتونم رمزُ داشته باشم؟
نهال
22 اردیبهشت 93 20:30
سلام نازم وب قشنگی داری به وب ما هم سربزن و منو لینک کن اسم پسرام نامی و عرفان
**کلبه رنگارنگ**
22 اردیبهشت 93 22:44
سلام خوبید صفورا خانم امکان داره منم رمز داشته باشم؟؟ اگر امکان داره برام نظر میذارید؟؟ ممنون
مامان حورا (نیلوفر)
23 اردیبهشت 93 2:10
سلام صفورا جون .میتونم رمزتونو داشته باشم
عشق مشکی یواش
23 اردیبهشت 93 7:55
سلام نظرم رو زدید ولی جواب ندادین چرا خواستم برات پیام بزارم ولی نمیزارم دختر بد
عشق مشکی یواش
23 اردیبهشت 93 8:03
سلام ببخشید
✿مامان شقایق✿
23 اردیبهشت 93 9:09
سلام صفورای دوست داشتنی و اوای نازنینم ایشالا همیشه شاد باشید ایام بکامتون عزیزم من از خواننده های خاموش شما هستم همیشه هستم اما هیچوقت از خودم رد و نشونی نذاشتم فقط از مطالبتون لذت بردم اگر منو قابل دوستی میدونید لطفا به منم رمز بدید
farnoosh
23 اردیبهشت 93 11:16
سلام صفورا جون میشه رمز داشته باشم وبلاگتو همیشه دنبال می کنم عزیزم
مامان مینا منتظر
23 اردیبهشت 93 18:03
منم رمز صفورا جون
هستی
23 اردیبهشت 93 23:32
منم رمز لطفا
مامان مهدیه
24 اردیبهشت 93 0:30
عزیزم خیلی دختر نازی دارین با اجازتون لینکتون کردم خوشحال میشم بهمون سر بزنید
كتايون كلوپ دوستان قديمي
24 اردیبهشت 93 8:15
سلام اخه من ني ني ندارم كه وبلاگ داشته باشم ودرخواست رمز كنم چه جوري برام ميذاري رمزو --------------------------------------------------------------------------- ایمیل کردم
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
24 اردیبهشت 93 11:48
الهی عزیزم همیشه به مهمونی وخوش گذرونی باشیدددددددددددددددد
آوا
27 اردیبهشت 93 17:45
صفورا جون خودتم خوشگلی هااااااااااااااااااااااااااا ای ناقلا
آوا
27 اردیبهشت 93 17:50
میگما صفورا جونم تو عکسای خودتونو میزارید و یا همون خصوصی ها به بعضی ها رمز میدید ممکنه کسی عکساتونو برداره میدونی چیکار کن واسه وبت کد قفل کلیک راست بزار