آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

آوای دلنشین

عکسهای تابستانه مهدکودک- استخر خونه مامان جوون - سرپل درکه و رفتن خاله شکیبا

1393/5/25 9:36
نویسنده : مدیر
5,495 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام من اومدم با کلی عکسای خوشگل موشگل

خوب اول بگم جریان این عکسا رو توی هر فضلی عکاس میارن مهدتون که ازتون عکس بگیرن تم تابستون امسال کنار دریا و ساحل بود اما بگم که باز چه بلایی سر ما اومد بدبو روی در و دیوار مهد زده بودن که رد سنی شما دوشنبه وقته عکاسیتونه بعد چند روز قبلش یه برگه دادن دست تو و دم رفتن مریم جوون به من گفت برنامه عکاسی دست آواس منم تشکر کردم و اومدیم تو ماشین تو برگه رو بهم ندادی منم اصرار نکردم گفتم خوب برنامه رو که زدن به دیوار هیچی روز 1شنبه من اومدم مهد دنبالت مریم جوون گفت بهمون نگفتین که می خواستین آوا عکس بگیره یا نه گفتم چرا می خوام اما مگه دوشنبه نیست گفت نه همین امروز بوده مریم جوون گفت ما با همین تاپ تنش ازش عکس گرفتیم گفتم واااای نه دوست داشتم با مایو و اینا بگیره گفت اشکال نداره فردا براش بذارید مایو ایناشو میگیم فردا هم ازش بگیرن بعد خودتون انتخاب کنید کدوما چاپ بشه خلاصه فردا من تجهیزاتو کامل برات گذاشتم اما..... از اونجایی که من سر هر چیز باید حرص بخورم جنابعالی تو روز اول اینقدر خوب همکاری کرده بودی و هر ژستی که بهت گفته بود عکاس گرفته بودی و با خنده و اینا اما روز دوم هممممه عکسات با گریه بود هیچی حوصله عکس نداشتی و تابلو بود که چه گریه ای کردی واسه همین همه عکسای اون روزت خراب شده بود و من مجبور شدم از همون روز اولیه سفارش بدم گریهگریه دو تای اول مال روز اوله و سومی ماله روز دوم شاکی

 عکسای پایین ماله جمعه هفته پیشه که من صبحش با خاله شمیم رفته بودیم استخر روباز که آفتاب بگیریم و تو رو با خودم نبرده بودم اون وقت به خاطر شما شبش با بابا شهاب رفتیم استخر خونه مامان جوون اینا:

خیلی دوست نداشتی تو این استخر کوچیکه بمونی و همش می خواستی بیای پیش ما:

اینجا روزیه که من و تو با هم رفتیم آتلیه یاقوت تو میرداماد که چند تا عکس بگیری تو که عکساشو گرفتم میذارم:

فدات شم که عینکتو همیشه اشتباه میذاری خنده:

اینم شب جمعه هفته پیشه که مامانی تو باغ مهمونی زنونه داشت و بعد از مهمونی که مهمونا رفتن ما با ستایش و خاله شمیم و خاله هانیه اومدیم سر پل چای و قلیون:

این عکس تو و ستایش که خیلی دوسش داری و بهش میگی سیتایش :

من و تو و خاله شمیم:

اینجام که هممون با هم هستیم:

یکم از شیرین زبونیات بگم

چند وقت پیش گیر داده بودی که توپولوها برام بذار و یادم نیست که ما می خواستیم تو تلویزیون چی ببینیم و قبلول نمی کردیم بعد می خواستی حرف بذاری تو دهنمون گفتی: گفتی چشم توپولوها؟ مام مررررررده بودیم از خنده و می گفتیم نه ما کی گفتیم قه قهه

تفک = پفک

شامپول = شامپو

تا میشینی تو ماشین و هوا گرمه میگی: کولل بزن بینیم داغه  نمیدونم چرا با بینیت میسنجی خنده

یه بار یه چیزی از ما می خواستی گفتی جان مادرتون تعجب نمیدونم از کجا یاد گرفتی خنده

یه بار دیگم یهو برگشتی گفتی یا امام زاده خنده یعنی هر روز با حرفای جدیدت سورپرایزمون می کنیبغلبوسمحبت

----------------------------------------------------------------------------------------------------

و اما خبر مهم این روزهامون گریهگریهگریه

خاله شکیبا فردا داره میره آمریکا و معلوم نیست دیگه حالا حالا بتونیم ببینیمش...دیشب همگی با هم رفتیم پارک قیطریه و مامان جوون اینا گفتن تا اینجا آوا حواسش پرته خداحافظی کنید و فردا دیگه نیاید اونجا چون مشاور مهدتون گفته اصلا تو این شرایط انتقال که خیلی داری مقاومت می کنی و حساس شدی نباید تغییر دیگه ای تو خونه داشته باشی و ممکن بود خداحافظی ما رو تو خونه ببینی ضربه روحی بخوری خلاصه بابا شهاب تو رو برد تو ماشین و مام وسط پارک هممون با هم شروع کردیم به گریه و بغل و بوس و ... من که تا آخر شبم تو خونه یواشکی گریه می کردم اصلا این دوری رو نمی تونم تحمل کنم آخه ما خیلی خانواده احساسی و وابسته ای هستیم امیدوارم که خیلی زود بتونیم خاله شکیبا رو ببینیم  حالا یا تو ایران یا جای دیگهغمگینغمگین نمیدونم شاید دلم طاقت نیاره و امروزم دوباره برم اونجا اما بدبختی سرما هم خوردیم هممون و می ترسم که مامان جوون اینا دم رفتن مریض بشن آخه مامان جوون و شمیم هم فعلا دارن باهاش میرن برای یک ماه خدااااااایه من خیلی سخته دیگه هر وقت میام دنبالت مهد و تو می پرسی بریم کجججججا چی بهت بگم که نمی تونیم بریم خونه مامان جوون اینا و جای خالی اونا رو ببینیم خطاگریه

و امیدوارم هر جا که هست خوشبخت و موفق باشه بوسمحبت دیگه خاله شکیبا نیست که تو صداش کنی شتیبا شتیبا گریهگریهگریه

پسندها (11)

نظرات (35)

مامان مبینا
25 مرداد 93 15:55
عسسسسسلم.چه دخمل نازی.به وبلاگ مبینا کوچولو سر بزن ---------------------------------------------------------------------------- چشم حتما
مینو
25 مرداد 93 16:08
بابا صفورا جون اینقد حرص نخور هم عکس اول دومی خوبه، هم سومی با نمک افتاده. بابا مایه دار بابا استخر یا امام زاده آخی ایشالا بسلامتی، اینطوری نگو خب، جاش خالی نباشه بعد به آوا هم بگید رفته درس بخونه. بعد از درسش که برمیگرده یا نه؟ راستی صفورا جون من اون ایمیلم نمیتونم وارد شم نمیدونم برام ایمیل زدی یا نه. شرمنده. بعد برات یه ایمیل دیگه میذارم اگه اشکال نداره -------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم راستش هنوز معلوم نیست بر می گرده یا نه من ایمیلی فکر نکنم بهت زده باشم
عشق مشکی یواش
25 مرداد 93 17:03
سلام چه دنیای جالبی هست وقتی بچه هستیم دوست داریم همه دوسمون داشته باشن و بهمون توجه کنند ولی وقتی بزرگ میشیم فقط اونایی رو دوست داریم که ... بایید آرزوی بچگیمان را براورده کنیم چرا شما جواب نظرها رو نمیدید با آرزوی شادی برای شما ------------------------------------------------------------------------------ دوست خوبم باور کن من تا جایی که بتونم جواب همه نظرا رو میدم فقط یکم دیر و زود داره
مامان فتانه
25 مرداد 93 18:00
عزیزم عکسای اتلیه ناز شدن....الهی انشالله خاله جون برن و موفق بشن و زودتر برگردن --------------------------------------------------------------------------- قربونت دوستم ممنون
پریسا
25 مرداد 93 18:43
وای چه پستی هم خیلی بانمکه و جالبه هم خیلی دلگیر عکسهای مهدش که عالی شده من عاشقش شدم قربون شیرین زبونیات برم من و اون عینک برعکست . انشاالله خاله شکیبا هم خوشبخت میشه و خیلی زود میبینینش واقعا سخته خواهر من عروس قم شده وقتی مییاد یه مدت اینجا بر میگرده ما دلمون میگیره چه برسه که راه انقدر دور باشه میدونم چی میگی ولی انشاالله خوشبخت میشه مشکلتون فقط دوری باشه منم جای شما بودم دلم طاقت نمییاورد میرفتم وقتی ادم بعد از خداحافظی یه بار دیگه میره مسافرشو میبینه کلی سبک میشه سفر مامان جون و خاله شکیبا و شمیم جونم و اقا دامادم بی خطر انشاالله به زودی زود همدیگه رو میبینید. --------------------------------------------------------------------------- ممنون دوست خوبم
lili
25 مرداد 93 18:46
چقد سخته یه دفه ابجیا و مامان با هم میرن..شما تنها میمونید...ولی امیدوارم شکیبا جونی خوشبخت بشه..شمیم جونم که حسابی به سبب ابجی خانومش امریکا خوش میگذرونه ها..از این ابجیام نداریم برن امریکا مام بریم بهشون سر بزنیم ---------------------------------------------------------------------------- واااای آره خیلی سخته امیدوارم این یک ماه زودی سپری بشه
مامان ماني جون
25 مرداد 93 19:07
به به چه عكسايي جاي خواهر مهربونت خالي نباشه و موفق باشن اميدوارم بتوني زود زود ببينيش ببوس پري دريايي رو -------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیززم
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
25 مرداد 93 22:21
سلــآمـــــــــ صفـورآآآآآآآآ جـونـمـــــــــــ معلـومـه تـو عکـس سـومــ چشمـاش گـریـونــه چقـدر آوا آبــ بـازی رو دوستــ دارهـ چقـدر شـالتـــ خـوشگلـه صفـورآآآ جـونـمـــــــــــ وآآآآآآآآآآآآی چقـدر سختـه شکیبـا دارهـ میـرهـ منـمــــ بـا خـونـدن آپـتـــ کلـی دلـمـــ گـرفتـــــــــ چقــدر سختـــــــــــــــــــــــــــــــــه ایشـالــا خـدا کمکــ میکنـه بـا شـرایـط کنـار بیـای صفـورآآآآآآآآ جـونـمـــــــــ غصـه نخـوریـــآآآآآآآآآآآآآآ ----------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
فریده
25 مرداد 93 23:19
عکساش با تاپ هم قشنگه عزیزممممم.اخی منم اشکم در اومد از رفتن خواهرتوننننننننن سخته سخت ----------------------------------------------------------------------- آره واقعا هم سخته
مامانی
26 مرداد 93 0:23
سلام گلم هزار ماشالله چه ژستایی چه عکسای نازی عالیه .....جای خاله جون و مادرجونت خالی نباشه ....انشالله هر جایی خوش باشی شیرین زبون. ----------------------------------------------------------------------- مررررسی عزیزم
حدیث
26 مرداد 93 0:40
وای صفورا جون چقد بد.واقعا درکت میکنم اومیدوارم زود دوباره باهم باشید من خواهر ندارم اما دوست داشتم خواهر داشته باشم ناراحت نباشین میگذره -------------------------------------------------------------------------------- خیلی سخته واقعا امیدوارم بتونم باهاش کنار بیام
مامان ریحانه
26 مرداد 93 10:14
وااای چقدر بانمک حرف زدنت آوا جون عکسهاتون ه خیلی خوشگله تو عکس سوم مشخص گریه کردی اینم یه یادگاری خیلی خوبه --------------------------------------------------------------------
مامان خدیجه
26 مرداد 93 10:40
وای که چقدر این دخمل خوش تیپه صفورا جون جاشون سبز امیدوارم که بهتون خیلی سخت نگذره چون ظاهرا خیلی به خانواده وابسته هستیدالبته درکتون میکنم ----------------------------------------------------------------------- واقعا خیلی سخته
mana
26 مرداد 93 12:03
vaaaay safoorajoon boghzam gereft.enshaaalah harja ke hast khosh bashaaan ---------------------------------------------------------------------- مرررسی گلم
لیلا
26 مرداد 93 14:02
سلام اتفاقا عکس دومی خیلی خوب شده ---------------------------------------------------------------- ممنون
دوستدار آوا
26 مرداد 93 15:19
عزیزم منم بغضم گرفت همچین نوشتی که بعد مهد جایی نیست که بری باباجون که هستن میرین پیش ایشون ناراحت نباش عزیزم ان شااللله خیلی زود همدیگرو میبینین براشون آرزوی خوشبختی میکنم ی وقت دیدی بعد ادامه تحصیل برگشتن جعتون دوباره جمع میشه. صفولا ستایش دختر ختاه هانیه هستن؟ ------------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم نه گلم دختر خاله عطیه خاله بزرگترمه
بهار
27 مرداد 93 2:45
سلام صفورا جان خیلی وقت است وبلاگ اوای دلنشین را میخانم ... هزار روزه شدن دخترک دلبند ودلنشین و شیک پوش شما با تاخیر هزاران بار مبارک و شاد باش می گویم .شاد و سبز در پناه ایزد منان --------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
مريم
27 مرداد 93 10:23
خوجلم عكسات خوب افتاده راستي من مطلب بالا رو نخونده بودم نميدونستم چرا اخرين عكست بغض كردي راستي صفورا جون ابجي منم ميخواست سه سال پيش بره كانادا درسته اونجا با اينجا خيلي فرق داره فاميلم داشتيم ها اونجا مامانم نذاشت الانم يه سالش مونده تموم كنه ------------------------------------------------------------------------ به سلامتی موفق باشه
حدیث
27 مرداد 93 13:16
عزیزم چه عکسای خوشگلی.چقد ناراحت کننده است جدایی دو خواهر.انشاا... شکیبا جون هرجا باشه موفق و سلامت باشه ----------------------------------------------------------------------- مرررسی عزیزم
مامي مينا
28 مرداد 93 12:52
وااااي عزيزززم. يعني عاشق اين حرف زدناتما. احتمالاً از بيني گرمش ميشه اوا جون دوستم هميشه شاد باشيد ------------------------------------------------------------------------- قربونت مینا جوون
safoura
28 مرداد 93 13:19
سلام صفورا جون.خوش به حالت که اینقدر مامان خوبی هستی.منم اسمم صفوراست.اما زندگی من با شما خیلی فرق داره.برا دخترم نتونستم مامان خوبی باشم.خوش به حال دخترتون که همچین مامان بابایی داره.شوهر من اجازه نمیده دخترما ببرم اتلیه.حتی یه عکسم نداره غیر از عکس پرسنلی دفترچه بیمه.انشااله همبشه شاد و سلامت باشید. ------------------------------------------------------------------------ عزیزم خوشبختی به آتلیه بردن یا نبردن نیست سعی کن همسرت رو همونجوری که هست بپذیری و از زندگیت لذت ببری مطمین باش تو هم مادر خوبی برای دخترت هستی
ملیسا
28 مرداد 93 15:48
اتفاقا عکس های آوا جون با تاپش هم خیلی قشنگ شده و خوشگل خانوم خوب ژستی گرفته ........ جای خواهر عزیزتون هم خالی نباشه ، ایشالا همه عزیزانی که در غربت هستند تندرست و شاد باشن . ---------------------------------------------------------------------- قربونت ممنون
مامانی هیما
28 مرداد 93 16:36
چه عکسهای نازی ازش انداختی مامانی یه اسپند براش دود کن عزیزم ---------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم چشم
مامی آتریسا جون
28 مرداد 93 17:25
فدای عینک زدنت بشه خاله ماشالله هزار ماشالله خیلی نانازی عسیســـــــــــــــم ------------------------------------------------------------------------------
مامان خدیجه
29 مرداد 93 9:59
عکسهای آواجون خیل قشنگ شده امیدوارم خواهرتون هر جا هستند در سلامتی کامل باشند شما هم زیاد غصه نخورید ------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
نفيس
29 مرداد 93 15:05
آخ آخ دوري خيلي سخته انگار يه تيكه از وجودت ازت دور ميشه، دلت همش اونجاس. جاشون خالي نباشه... آوا هم كم كم عادت مى كنه ، خوب شد رفتنشونو نديد... تيكه هاي حرفاش خيلي باحال بود. خوبه نمى گه يا امامزاده بيژن (تو فيس بوق هى ميگفتن...) ----------------------------------------------------------------------
mamani taranom
30 مرداد 93 2:08
صفورا جون میشه خصوصیتو چک کنی
✿ آناهیتا مامانیه آرمیتا ✿
30 مرداد 93 3:11
چقدرموهاش بلندشده ماشالااااتفاقامن عکسهایی که باتاپ انداخته روبیشتردوست دارم تیپشووو خیلی به دکورش میاد، جای خواهری خالی نباشه سخته واقعاولی درعوض رفته یه جای توووپ ایشالا خوشبخت باشه همیشه نامردقلیون تنهاتنهاااا کولل خیلی باحال بود ---------------------------------------------------------------------------- مررررسی عزیزم ایشالا یه روز با هم بریم
محبوبه مامان الینا
30 مرداد 93 7:41
آوا جونی همه جوره و با هر لباسی و تو هر عکسی نانازه جای خواهرت مهربونت خالی نباشه عزیزم ----------------------------------------------------------------------------- قربونت دوستم
مامان مهدیه
31 مرداد 93 10:06
عکسهای مهد خیلی قشنگ شد به خودتون سخت نگیرید انشاالله هر چه زودتر میبینیدشون -------------------------------------------------------------------------------- ممنون عزیزم
مامان آنیسا
1 شهریور 93 16:29
عزیزم عکساش خیلی ناز شده مخصوصا اولی خیلی خوشششششگله ------------------------------------------------------------------------ قربونت
مریم مامان شاینا
2 شهریور 93 0:41
صفورا جون خیلی ناراحت شدم که برای مدتی نمیتونی خانواده عزیزت رو ببینی انشالله به زودی دوباره میبینیشون جاشون سبز ------------------------------------------------------------------------ مرسی گلم
ندا
2 شهریور 93 23:19
سلام .صفورا جون میشه طرز درست کردن تقویم رو به ما هم یاد بدین(تو همین وبلاگتون)؟ مرسی ------------------------------------------------------------------------------ عزیزم من خودم فایلهاشو از اینترنت دانلود کردم برای درست کردنه عکسها هم باید فتوشاپ بلد باشی تو وبلاگ نمیشه آموزش داد یا لااقل من وقتشو ندارم
كتايون كلوپ دوستان قديمي
15 شهریور 93 13:00
صفورا جونم خوش بحالت چقدر خوش سليقه هستي بخدا كاش منم يه خواهر ي مثل شما داشتم اگه ميداشتم دنيا را داشتم
فاطمه
14 اردیبهشت 94 16:25
سلام عزيزم چرا مطالبتون همه رمز دار شده .من هميشه بهتون سر مي زدم آخه الينا و آوا دقيقاً توي يه روز و يه بيمارستان به دنيا اومدن.ما شما را دوست داريمرمز را اگه دوست داشتي به ما هم بفرست.