دو ماهگی
دختر کوچولوی مامان دوماهگیت مباااااااااااارک
امروز دقیقاً دو ماه از روزی که تو به دنیای ما پا گذاشتی و زندگیمونو عوض کردی میگذره تو دیگه همه توجه ها رو به خودت معطوف کردی مامان جوون و بابا جوون من که تا حالا اصلاً نمیشد که همینجووری بلند شن و بیان خونه ما اگه یکی دو روز تو رو نبینن پا میشن میان اینجا تا ببیننت. مامان جوون و بابا جوون قم هم همینطور پریروز بابا جوون فقط به خاطر تو با اتوبوس از قم اومده بود خونه ما و اینجا هم همش با تو بازی می کرد و بغلت می کرد
حالا که دو ماهت شده می خوام یکم از کارات برات تعریف کنم.
خدا رو شکر تو اصلاً بغلی نیستی و بیشتر دوست داری رو زمین دراز بکشی و باهات بازی کننو باهات حرف بزنن. وقتایی که حسابی خوابیدی و تازه از خواب بیدار شدی تا کسی میاد بالای گهوارت و باهات حرف میزنه سریع میخندی. موقع هایی که داری رو زمین با خودت بازی می کنی تا متوجه میشی که کسی اومده نزدیکت سریع شروع می کنی به نق زدن و غر زدن و گریه الکی که بیاییثد با من بازی کنید و حرف بزنید یک ناقلایی هستی واسه خودت که نگو آخ آخ من عااااااااشق این گریه الکیاتم یک صداهای بامزه ای از خودت درمیاری که نگو
عاشق دست خوردنی نمی دونی که با چه ولعی دستاتو می خوری بعد از تو دهنت درمیاری و دستتو نگاه می کنی بعد که همینجووری نگاش می کنی به صورتت نزدیکش می کنی و یهو چشات چپ میشه بعضی وقتام اینقدر دستتو می کنی تو حلقت که یهو عق میزنی بعضی وقتا که داری با دستات بازی می کنی یهو دستتو می کنی تو چشمات یا دماغت و میزنی زیر گریه
عاشق چراغی مدتها بدون اینکه چیزی بگی به یه لامپ خیره میشی
یه موقع هایی که بی حوصله هستی و حوصله نداری کسی باهات حرف بزنه تا کسی نزدیکت میشه سرتو می کنی اون ور و چشاتو میبندی
وااااااااای از وقتایی بگم که بغلت می کنیم و سر و دستاتو میذاریم رو شونمون نمی دونی که چجووری کله می کشی و اینور و اون ورو دید میزنی از خیلی وقت قبل که هنوز خیلی کوچیک تر بودی اینکارو می کردی و ما کلی تعجب می کردیم
موقع هایی که می خوام عوضت کنم تا می خوابونمت رو تشک تعویضت و شلوارتو درمیارم ایییییییینقدر حال می کنی که نگو تند و تند پاهاتو تکون میدی حتی چند ثانیم نمیذاری که پتو روت بمونه
پریروز برای اولین بار خودم با ناخن گیری که مامان جوون برات خریده بود ناخونای کوچولوتو گرفتم تا مجبور نباشیم برای اینکه خودتو چنگ نزنی همش دستکش دستت کنیم
تا حالا همش مامان جوون با کمک فاطمه خانوم میبردنت حموم اما اینبار من رفتم کمک مامان جوون تو حموم وااااای خیلی حال می کردی وقتی آب میریختیم رو بدنت اما وقتی میشستیمت گریه می کردی بعد دوباره تا آب میریختیم آروم میشدی خیییییلی بانمک بود خیلی دوست دارم خودم تنهایی ببرمت حموم اما هنوز می ترسم خیلی
وقتایی که می فهمی می خوام لباساتو عوض کنم خیییییییلی کولی بازی درمیاری و گریه می کنی حتی مجبورم خیلی وقتا همونجووری لخت بغلت کنم تا یکم آروم بشی و بعد لباساتو تنت کنم
عاشق شیشه خوردن هستی حتی وقتایی که دلت درد می کنه و سینه منو نمی گیری وقتی شیرمو میدوشم و تو شیشه بهت میدم مثل چی همه شیرارو دولوپی می خوری
موقعی که از گرسنگی داری گریه می کنی تا میای بغل من میفهمی می خوای شیر بخوری و تو همون حالت گریه خوشحال میشی. دوست داری تفننی شیر بخوری یکم می خوری و بعد ول می کنی و دور و برت رو نگاه می کنی و به مامان نگاه می کنی و دوست داری باهات حرف بزنم و تا باهات حرف میزنم سریع میخندی
از شب زنده داریات بگم که پدر منو درآورده تو روز بیشتر از دوساعت پشت سرهم بیدار نمی مونی و وقتی خوابت میگیره اینقدر گریه می کنی که هیچ جووره نمیشه به زور بیدار نگهت داشت بعد شبا تا ساعت 4-5 صبح نمی خوابی دیگه نمی دونم چجووری باید ساعت خوابتو درست کنم
خیییییییلی ورجه وورجت زیاده یه روز صبح که از خواب بیدار شده بودی اییییییینقدر تو گهوارت تکون تکون خورده بودی که تو اون جای تنگ عمود به گهواره ات مچاله شده بودی منم تا دیدمت یه عکس توپ ازت گرفتم :
اینم چندتا عکس از امروز که دوماهه شدی :
آوا کوچولو در حال دست خوردن: