عید قربان و عجله دخمل کوچولوی ما برای تولد
ای شیطون بلا بالاخره همه برنامه های ما رو بهم زدی و عجله کردی واسه دنیا اومدن اما خدا رو شکر که باز هم تو روز مبارک و روز عید قربان به دنیا اومدی روز عید بود و ما همه برای ناهار خونه مامانی اینا دعوت بودیم من از صبح زیر دلم درد می کرد البته قبل از این هم یکم درد می کرد اما از دکتر پرسیده بودم و گفته بود طبیعیه تو ماه آخر البته اون روز خیییییلی دردش زیاد و شدید شده بود ظهر دیزی از مستر دیزی گرفته بودن و خییییلی هم خوشمزه بود من واسه خودم داشتم می خوردم و حال می کردم من سر میز نشسته بودم بلند شدم برم از سر سفره واسه خودم ترشی بیارم که یهو کیسه آبم پاره شد سریع آماده شدیم و با دعای خیر آقا جوون راهی بیمارستان شدیم جالب اینجا ب...
نویسنده :
مدیر
16:21