چهارده ماهگی و به طور کامل راه افتادن.....
دختر کوچولوی مامان دیروز ماهگرد تولدت بود و تو چهاردهمین ماه زندگیت رو هم پشت سر گذاشتی عسسسسسسسلم 14 ماهگیت مبااااااااااااارک
و جالب اینکه دقیقا تو ماهگرد تولدت تو دیگه به طور کامل راه افتادی یعنی تا حالا فقط بین دو نفر راه میرفتی اما دیروز که خاله شمیم اونجا بود یکم باهات تمرین کرد و تو هم دیگه خودت از جا بلند شدی و راه افتادی کلللللللللی هم خودت کیف کرده بودی تا بابایی بهت می گفت بلند شوخودت وایسا بلند میشدی و مثل پنگوئن شروع می کردی به راه رفتن واااااااااااااای خیلی خوردنی میشی وقتی تنهایی راه میری
همیشه تصمیم داشتم که وقتی راه افتادی برات جشن قدم بگیرم حتی کیکتم انتخاب کرده بودم ببین:
اما چه کنم که دست روزگار باعث شد تولدت با دو ماه تأخیر برگزار بشه و من تازه جمعه هفته آینده می خوام برات تولد بگیرم در نتیجه دیگه نمیشه که برات جشن قدم بگیرم مامانو ببخش عزیزم
بالاخره دلواپسی منم تموم شد و تو در یکسال و دو ماهگی به طور کامل راه افتادی
خوب حالا یکم از کارای جدیدت بگم:
تا در دستشویی رو باز میبینی یا میبینی من دم ظرفشویی هستم سریع آستیناتو میدی بالا و میگی دست دست دست .... همینجووری پشت سرهم تا ببرمت دستتو بشوری !!!
تا کفش میبینی میگی تَ و می خوای پات کنی بعدشم میگی دَدَ
یک رو بلد نیستی بگی اما تا میگیم یک میگی دو سه البته بعضی وقتا سه رو هم نمیگی فقط پشت هم میگی دو دو دو خییییلی هم بامزه میگی
کافیه چشمت به یه موبایل بیوفته اینقدر میگی نا نا - نا نا تا برات آهنگ بذارن خاله شکیبا و خاله شمیمو بدبخت کردی
تا یه دستمال میبینی برمیداری و دهنتو باهاش پاک می کنی فدات شم که ایییییینقدر پاکیزه ای کلاً از دست شستن و حموم کردن و آب و این چیزا خوشت میاد
وقتی در یه چیزی بسته اس که نمی تونی باز کنی همش میگی با - با یعنی بیا بازش کن.
تا یه دفتر یا خودکار میبینی میگی چش چش چون اولین چیزی که یادت دادیم چشم چشم دو ابروه یعنی بیا نقاشی بکشیم خیلی هم دوست داری با ماژیک نقاشی کنی و به همین ترفند خیلی وقتا سرتو گرم می کنم و بهت غذا میدم
تنها موقعی که از دستت واقعا عصبانی میشم موقع غذا خوردنته وقتایی که دهنتو قفل می کنی و نمیذاری هیچی بذارم دهنت یا اینکه تا یه تیکه گوشت یا مرغ یا ماهی قاطی پلوت باشه سریع با زبون اون تیکه رو میدی بیرون دیشب با غذا سالاد کاهو خیار با آبغوره داشتیم و تو هم شدیداً از آبغوره خوشت اومده بود و همش میگفت بهم بدین و چون قبلش هرکار کرده بودم ماهیتو نخورده بودی به بابایی گفتم بیا گولش بزنیم و ماهی رو با آبغورهه قاطی کنیم بدیم بهش تا اینکارو کردیم آبغورشو قشنگ خوردی و ماهی رو دادی بیرون مام مرده بودیم از خنده
دیروز دیگه قشنگ یاد گرفتی خاله شمیمو صدا کنی و همش میگفتی شَم شَم شب موقع خواب بهت گفتم خاله شمیم کو پاشدی رفتی تلفنو آورید و همش می گفتی شَم شَم یعنی زنگ بزنیم خاله شمیم
کلمه دیگه ای که میگی سَب یعنی سبز و تا میگم توپ سبزو بده بهم میدی
معنی داغ رو کاملاً میفهمی چون یه بار دستتو زده بودی به شوفاژ و دیده بودی داغه دیشب که غذا آورده بودیم تو اومدی بهش دست بزنی گفتم نه داغه سریع اشاره کردی به شوفاژ و گفتی داغ
همیشه تا یه لیوان یا شیشه با هر چیز نوشیدنی میدیدی می گفته اَبَه یعنی هروقت شیر هم می خواستی می گفتی اَبَه اما الان یاد گرفتی و گاهی میگی شیر و گاهی هم میگی شیشه!!!
این عکسم به مناسبت راه افتادنت: