آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

آوای دلنشین

چهارده ماهگی و به طور کامل راه افتادن.....

1391/10/17 14:29
نویسنده : مدیر
1,525 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوی مامان دیروز ماهگرد تولدت بود و تو چهاردهمین ماه زندگیت رو هم پشت سر گذاشتی عسسسسسسسلم 14 ماهگیت مبااااااااااااارک هوراهوراهورا

و جالب اینکه دقیقا تو ماهگرد تولدت تو دیگه به طور کامل راه افتادی یعنی تا حالا فقط بین دو نفر راه میرفتی اما دیروز که خاله شمیم اونجا بود یکم باهات تمرین کرد و تو هم دیگه خودت از جا بلند شدی و راه افتادی کلللللللللی هم خودت کیف کرده بودی تا بابایی بهت می گفت بلند شوخودت وایسا بلند میشدی و مثل پنگوئن شروع می کردی به راه رفتن خنده واااااااااااااای خیلی خوردنی میشی وقتی تنهایی راه میری قلبقلبقلب

همیشه تصمیم داشتم که وقتی راه افتادی برات جشن قدم بگیرم حتی کیکتم انتخاب کرده بودم ببین:

اما چه کنم که دست روزگار باعث شد تولدت با دو ماه تأخیر برگزار بشه ناراحت و من تازه جمعه هفته آینده می خوام برات تولد بگیرم نیشخند در نتیجه دیگه نمیشه که برات جشن قدم بگیرم مامانو ببخش عزیزمبغل

بالاخره دلواپسی منم تموم شد و تو در یکسال و دو ماهگی به طور کامل راه افتادیقلببغلماچ

خوب حالا یکم از کارای جدیدت بگم:

تا در دستشویی رو باز میبینی یا میبینی من دم ظرفشویی هستم سریع آستیناتو میدی بالا و میگی دست دست دست .... همینجووری پشت سرهم تا ببرمت دستتو بشوری !!!

تا کفش میبینی میگی تَ و می خوای پات کنی بعدشم میگی دَدَ زبان

یک رو بلد نیستی بگی اما تا میگیم یک میگی دو سه البته بعضی وقتا سه رو هم نمیگی فقط پشت هم میگی دو دو دو خییییلی هم بامزه میگی بغل

کافیه چشمت به یه موبایل بیوفته اینقدر میگی نا نا - نا نا تا برات آهنگ بذارن خاله شکیبا و خاله شمیمو بدبخت کردی  چشمک

تا یه دستمال میبینی برمیداری و دهنتو باهاش پاک می کنی فدات شم که ایییییینقدر پاکیزه ای کلاً از دست شستن و حموم کردن و آب و این چیزا خوشت میاد نیشخند

وقتی در یه چیزی بسته اس که نمی تونی باز کنی همش میگی با - با یعنی بیا بازش کن.

تا یه دفتر یا خودکار میبینی میگی چش چش چون اولین چیزی که یادت دادیم چشم چشم دو ابروه یعنی بیا نقاشی بکشیم خیلی هم دوست داری با ماژیک نقاشی کنی و به همین ترفند خیلی وقتا سرتو گرم می کنم و بهت غذا میدم

تنها موقعی که از دستت واقعا عصبانی میشم موقع غذا خوردنته وقتایی که دهنتو قفل می کنی و نمیذاری هیچی بذارم دهنت یا اینکه تا یه تیکه گوشت یا مرغ یا ماهی قاطی پلوت باشه سریع با زبون اون تیکه رو میدی بیرون آخ دیشب با غذا سالاد کاهو خیار با آبغوره داشتیم و تو هم شدیداً از آبغوره خوشت اومده بود و همش میگفت بهم بدین و چون قبلش هرکار کرده بودم ماهیتو نخورده بودی به بابایی گفتم بیا گولش بزنیم و ماهی رو با آبغورهه قاطی کنیم بدیم بهش تا اینکارو کردیم آبغورشو قشنگ خوردی و ماهی رو دادی بیرون مام مرده بودیم از خنده خنده

دیروز دیگه قشنگ یاد گرفتی خاله شمیمو صدا کنی و همش میگفتی شَم شَم شب موقع خواب بهت گفتم خاله شمیم کو پاشدی رفتی تلفنو آورید و همش می گفتی شَم شَم یعنی زنگ بزنیم خاله شمیم خنده

کلمه دیگه ای که میگی سَب یعنی سبز و تا میگم توپ سبزو بده بهم میدی بغل

معنی داغ رو کاملاً میفهمی چون یه بار دستتو زده بودی به شوفاژ و دیده بودی داغه دیشب که غذا آورده بودیم تو اومدی بهش دست بزنی گفتم نه داغه سریع اشاره کردی به شوفاژ و گفتی داغ زبان

همیشه تا یه لیوان یا شیشه با هر چیز نوشیدنی میدیدی می گفته اَبَه یعنی هروقت شیر هم می خواستی می گفتی اَبَه اما الان یاد گرفتی و گاهی میگی شیر و گاهی هم میگی شیشه!!!

این عکسم به مناسبت راه افتادنت:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان ترنم کوچولو
17 دی 91 14:20
گامهات استوار و بی خطا ملوسک



مرسی خاله جوون
صبا
17 دی 91 14:31
عزیز دلم که اینقدر باهوشی و خوب به حرف افتادی
ایشالا پله های ترقی رو طی کنی منم ذوقتو بکنم ملوسکممممممممممممممم
فقط دست من نیفتی که میچلونمتتتتتتتتتت


قربون این خاله مهربون بووووووس
نرگس (مامان امیرحسین)
17 دی 91 16:42
قدمهات بلند و گامهات استوار خوشگلمممممممممممممممم

صفورا یکی یکی داری عکسارو رو میکنیا
دلمون آب شد بابا
همشو بزار ببینیم دیگه






اینجووری هیجانش بیشتره هههههههه
زهرا
17 دی 91 20:56
آخیخسته شدم از بس که هی اومدم سرزدم که ببینم پست جدید گذاشتین یا نه-که بالاخره گذاشتین عکس هم زیاد بذارین..فقط همین یکی


ممنون که به ما سر میزنید حتما سعی می کنم بیشتر عکس بذارم بوووس
یاسمن مامان رادین
18 دی 91 0:07
قدم هایت استوار عزیز دل خاله.
الهی همیشه توی بهترین راه ها قدم بذاری عزیزم.


مرسی خاله یاسی جووووون بوووووس
اتنا مامان روشا یدونه
18 دی 91 1:37
به سلامتی ان شا الله همه چی خوب برگزار بشه من که از مهر ماه شروع کردم به کارهای تولد روشا هنوز تموم نشده منم این کیک رو برای جشن قدم روشا تو لیستم بود ولی چون با تولدش یکی شد جشن قدمش رو میزارم برای بعد از تولدش . 120 ساله باشه این عزیز دلم


تولد روشا جوونم مبارک باشه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 دی 91 3:19

شیرین زبون دوست داشتنی میبوسمممممت هزارتا
مبارکه عزیزم ایشالا همیشه قدمهات تاابداستوارباشه
عکس خیلی نازیه به مناسبت راه رفتن آواجونی


مرسی خاله جوووون
مامانی
18 دی 91 9:00
هزاااااااار ماشاله به این دختر ناااز . همیشه سلامت باشی و موفق تو همه مراحل زندگیت .
کفشای خوشگلشو ببینننننن


مرسی عزییییییزم
مامی وانیا
18 دی 91 13:07
الهی قدمهای بعدی زندگیت رو هم زیر سایه مامان و بابات برداری عزیزم میبوسمت


مرسی گلم
مامی مائده
18 دی 91 23:23
فدای اون قد و بالای قشنگت راه رفتنت مبارک باشه عزیزمممم


مرسی خاله مهربون
مامان افسانه
19 دی 91 0:04
ان شا ا... که قدمهایی محکم و استوار همیشه در زندگی برداری
سلامت و موفق باشی گل دختر اوا جونی



مرسی گلم
مامان نخودی
19 دی 91 14:44
یعنی من فقط مرده این کفشتام آوا قربون اون پاهای کوشولوت
قدمهای جدیدت هم مبارک
امیر مهدی هم جدیدا 2-3 قدم خودش میره


مبااااارک باشه قدمهاش استوار باشه عزیزم
سحرناز
20 دی 91 0:38
مبارکه تازه تازه کارت دراومده و شیطنت های آن چنانی شروع میشه .مواظب خوشگل من باش


آره دیگه تازه اول شیطونیشه هههههه
آسمونی ها
20 دی 91 10:46
خوش قدم باشی دختر نازنین!



مرسی خاله مهربون
خانمی
20 دی 91 14:22
راه رفتنت مبارک عزیز دلم عکستم خیلی قشنگه


مرسیییییییی عزیییییزم
مامان ایسان
20 دی 91 16:57
وای قولبونه اون پاهایه کوچولو برم که دیگه این اوایه خوشگلو راه می بره مبارکت باشه عزیزم
چقدم که شیرین زبونی بلا کلی کار بلدیا
ایسان که حالا حالا ها کار داره


فدای اون آیسان جوون توپول موپولی
نرگس مامان باران
25 دی 91 16:40
مبارکه
واااااااااااااااااااااییییییییییییییییییی خیلی عکسش قشنگه


قربونت برم چشات قشنگ میبینه