آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

آوای دلنشین

این هفته چگونه گذشت

1392/3/9 11:36
نویسنده : مدیر
4,121 بازدید
اشتراک گذاری

سن امروزت: یک سال و 6 ماه و 24 روز

این چند روز وقت نکردم بیام برات بنویسم مجبورم تند تند بگم اتفاقات این هفته رو:

شنبه صابر زنگ زد و گفت جوونای فامیل قراره بریم باغ عمه اینا کرج میاید؟ منم بعد از مشورت با بابایی گفتم آره مام پایه ایم خلاصه که عصر 5-6 رفتیم تا 11-12 شب خیلی هم هوا خوب بود کلی توت و گیلاسو گوجه سبز از درختا چیدیم و خوردیم و خندیدیم تو هم کلی واسه خودت چرخیدی و کیف کردی اینم عکسای اون روز:

خیلی خاله صبرا رو دوست داری و همش میرفتی بغلش:

در حال توپ بازی:

اینجا پاهات گلی شده بوده بابایی داره برات میشوره:

 

این کادوییه که آرمیتا جوون اون روز باغ برات آورده چند روز پیش بادش کردم تو هم خیلی دوسش داشتی.

آرمیتا جوونم دستت درد نکنه عزیزمماچماچقلبقلب

در حال بوس کردن دایناسور نیشخند:

دایناسور سواری کیف میده؟؟؟؟ زبان:

اینجا دیدی موبایل دستمه دارم عکس میگیرم گفتی بوبایل بوبایل عس عس منم چون بهت ندادم اینجووری رو زمین ولو شدی و گریه الکی ابرو من اصلا اینکارتو دوست ندارم مثل بچه لوسا!!!! واسه همین سعی می کنم چیزی که می خوای رو با اینکار بهت ندم تا عادت کنی آخ

 

و اما یکشنبه شب که شب تولد خاله شکیبا بود با خاله سمیرا اینا رفتیم اونجا تا یه جشن تولد کوچولوی خانوادگی بگیریم البته خانواده نصف نیمه چون جای مامان جوو و باباجوون خیییییلی خالی بود ناراحت اینم عکس اون شب:

مامان جوون و بابا جوون خیییییییلی دلشون برات تنگ شده و هربار که با تانگو باهاشون صحبت می کنیم همش میگن بزن رو دوربین آوا رو ببینیم یا گوشی رو بده با آوا حرف بزنیم بعدشم که تو حسابی براشون شیرین زبونی می کنی:

مامان دوون زودی بیا

تنگ سده (دلم تنگ شده)

اوبی؟ (خوبی)

بابا دوون بیا

گُشی (گوشی) بعدشم گوشی رو میدی به من نیشخند

 

و اما برنامه روز سه شنبه امون:

جوونم برات بگه که من بعد از کار قرار بود که برم پایتخت موبایلا رو ببینم در تدارک کادوی تولد بابایی هستم چشمک بعدشم قرار بود برم آرایشگاه ابرومو بردارم تو کلوب بچه ها چندتاشون گفتن می خوایم بچه هامونو ببریم استخر نمیای وای منم که عااااشق استخر و آب کللللی هوس افتادم اما استخره بیشتر از 7 باز نبود و منم نمی تونستم کارامو کنسل کنم گفتم بعیده که برسم بیام خلاصه که رفتم سراغ کارام و وقتی همه کارامو کردم و از ارایشگاه اومدم بیرون دیدم ساعت نزدیک 5 واسه همین وسوسه شدم خودمو برسونم به استخر سریع زنگ زدم به پرستارت و گفتم ساکتو برای استخر آماده کنه تازه اون موقع متوجه شدم که آخرین پوشک مخصوص استخرتو یه روز که پوشکت تموم شده بود مصرف کرده ووووی حرصم از دستش دراومد که بهم نگفته بود کلافهآخه اون پوشکا رو رولا خانوم از لبنان برات آورده بود چون میدید من و تو خیلی اهل استخر و دریا هستیم ههههه زبان  رفتم داروخانه روبروی خونه ناامیدانه پرسیدم دارن اول گفت نه اما بعد پیدا کرد و منم خوشحال خریدم و اومدم هورا خودمم تا رسیدم خونه حتی وقت نکردم لباس فرم کارمو دربیارم فقط حوله و وسایل استخر و برداشتم و تو رو زدم زیر بغلمو دِ برو که رفتیم نیشخند با سرعت 120 رفتم تا بالاخره حدود 5:45 بود رسیدیم اونجا استخر شهید کشوری اینم چند تا عکس که یواشکی ازت انداختم خجالت:

قبل از رفتن به استخر:

بعد از استخر و آب بازی:

راستی یادم رفت بگم کسایی که اومده بودن: شیما جوون و رهام کوچولو- مریم جوون و پندار کوچولو- حدیث جوون و مشکات کوچولو- من و شما و البته دوست حدیث که بدون بچه بود.

اونجا یه استخر مخصوص بچه ها داشت که هممون رفتیم اونجا استخرش خیلی خوب بود تو خییییییییییلی کیف کرده بودی میذاشتمت بالا میگفتم یک دو سه میپریدی تو آب و من می گرفتمت بغل خلاصه که تجربه خیلی خوبی بود تا حالا استخر عمومی نبرده بودمت خودمم خیلی وقت بود نرفته بودم خیال باطل

وقتی برگشتیم خونه اییینقدر خوشت اومده بود که وقتی زنگ زدیم به بابایی پشت تلفن واسه بابایی تعریف می کردی: آب بازی ...یک دو سه خندهماچبغل

 

چند روز پیش می خواستم نماز بخونم یه دفتر و یه خودکار دادم بهت گفتم نقاشی کن تا من نماز بخونم وقتی اومدم با این صحنه مواجه شدم: تعجب

اینم از دسته گل جنابعالی خنده:

 

و اما یه سری شیرین زونیای جدیدت:

دیگه خیلی از حرفاتو به صورت جمله میگی و واقعا با این شیرین زبونیات ما رو به تعجب وا داشتی خیال باطل:

همشو خودی = همشو خوردی

چشام میمینه بذال= آهنگ چشام میبینه ارمیا رو میگی برام بذار

کلّم داغون سد=وقتی سرت می خوره جایی و دردت میگیره میگی

پی پی داله=وقتی دسشویی بزرگ داری میگی

بغّل کن= بغلم کن

پیشی بوووود=پیشی برد (یه وقتایی که یه چیزی رو نمی خوایم بهت بدیم قایمش می کنیم میگیم پیشی برد تو هم یاد گرفتی اون روز پرستارت تعریف می کرد می گفت موبایلشو برمیداری پشتت قایم می کنی میگی پیشی بووود قهقهه)

دمایی اوتاد= دمپاییم اوفتاد (اون روز بعد از استخر دیگه کفشتو پات نکردم و با همون دمپایی بغلت کردم بعد هی دیدم داری میگی دمایی اوتاد اول نمیفهمیدم چی میگی بعد یهو دیدیم یکی از دمپاییات نیست زبان).

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (41)

سحر مامان ارشاک
9 خرداد 92 10:30
وااااااااای باریکلا به اوای شیرین زبون
خیلی قشنگ حرف می زنه
معرکه س
چه نقاش حرفه ای هم هست



قربونت سحر جوون
لیلا مامان پرنیا
9 خرداد 92 10:45
اول از همه تولد خاله شکیبا مبارک
بعد هم مثل همیشه خیلی نازی عزیزم با مایو خوردنی تر هم شدی
خاله تو که تا کرج اومده بودی یه سر هم میومدی پیش خاله تا یه ماچ گنده از اون لپت بکنم من


ممنون عزیزم
مامان نفس
9 خرداد 92 10:53
چ ه پست پرباری بود صفورا جونهمیشه به تفریح


ممنون گلم
SaYa
9 خرداد 92 12:02
سلام صفورا جون خوبی؟همیشه میومدم وب قشنگتون میخوندم اما قسمت نمیشد نظر بزارم
تولد خاله جون بهش تبریک میگم و امیدوارم که همیشه شاد باشه و سلامت
خوش بحالتون که میتونید برید استخر من از آب وحشت دارم
قبون شیرین زبونیش برم من
عزیزه ه ه ه


ممنون عزیزم ار اینکه اینبار نظر گذاشتی ;)
آره من عاشق استخرم
مامان شايان و پرنيا
9 خرداد 92 12:16
اي جـــــــــــــــونم به آوا خانوم ناز

هميشه خوش باشين


ممنون عزیزم
مامان بهراد
9 خرداد 92 12:23
ای جووووووووووونم چه بامزه صحبت می کنه این وروجک خانوم
و واقعا آفرین داره به مامان صفورا که با وجود این همه کار انقدر به فکر وروجک شه آفرین صفورا جووووونم


ممنون عزیزم لطف داری
مامان ارزو
9 خرداد 92 12:52
وای هزار ماشاله به حوصله ی تو صفورا جون . اون دخمل طلا رو هم یه ماچ ابدارش کن که انقدر شیرین زبونه




مرسی عزیزم


مامان فتانه
9 خرداد 92 14:05
عزیزم کد و تو تنظیمات وبت بزار میخونه.اگرم نشد ا قالبت نمیخونه


آره زدم نشد
مامان آروین (مریم)
9 خرداد 92 14:30
باغ خیلی قشنگ و با صفائیه ، همیشه به خوشگذرونی عزیزم با دختر نازت ......
دست خاله آناهیتا درد نکنه با کادوی قشنگش که آواجون حسابی سرگرم شده .....
تولد خاله شکیبا هم مبارک باشه با آرزوی بهترین ها برایش .....



فدات شم مریم جوونم
دوستدار آوا
9 خرداد 92 14:31
وای خلی بامزه بود عکس خط خطی کردن پاهاش....



ههههههه میبینی تو رو خدا
مامان آروین (مریم)
9 خرداد 92 14:52
خصوصی عزیزم
مرضیه
9 خرداد 92 20:18
عزیزم
کلی از اتفاقات خوب این هفته اتون شاد شدم
همیشه خوش باشین


قربونت عزیزم
sohi
9 خرداد 92 23:14
سلام آوا جون و صفورا جان

فدات شم خاله با این شیرین زبونیات



افرین عزیزم که این همه حرف جدید یاد گرفتی






سلا عزیزم

ممنون


مامان مهرناز
10 خرداد 92 1:02
ماشالله به این دخمل شیرین زبون
خوش به حالت اوا جون رفتی استخر منم دلم خواست
وااااااااای چه جوری پاهاشو پاک کردی
شیطون بلا


منون عزیزم
به سختی هههههه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
10 خرداد 92 10:26
عزیزم ایشالا همه هفته هاتون همینطورشادوپرازاتفاقای خوب باشه
قربونت آواجونم که اینطوری داری دایناسوروبوس میکنی مخصوصاکه مثل دوستت میشینی روشقابلتونداشت گلم
جیگرتوبااون مایوت وای صفوراازکی ِ که من و سمیراهمش میخوایم بریم استخرکه آرمیتاروببریم ولی هنوزنشده مثل اینکه شماشاغلا بیشتربه همه چی می رسید



ایشالا یه روز با هم بریم استخر
شیما مامان شاهین
10 خرداد 92 12:59
سلام صفورا جون خوبی عزیزم؟ مرسی از اینکه لینکمون کردین، باعث افتخاره منم با اجازه لینکتون کردم.


خواهش می کنم عزیزم
شیما مامان شاهین
10 خرداد 92 13:06
اما در مورد سوالهایی که پرسیده بودین...
گهواره بندان همون 10 روزه که بعد از به دنیا اومدن نی نی جشن بزرگ میگیرن و همه رو دعوت میکنن اما چون فک و فامیلمون شمالن ، تا 40 روزم خونمون بودیم بعد با مامان اینا رفتیم شمال که مراسم شاهینو اونجا گرفتیم
بله مامانم اتلیه داره ابجیم هم اتلیه داره. خود منم اتلیه دارم. البته داشتم اما به خاطر وروجک مجبور شدم موقتا کارمو کنار بزارم تا شاهین بزرگت شه اون عکسا رو هم تو خونه 3 تایی انداختیم. اخه تو اتله سرد بود ترسیدیم سرما بخره


اااا چه جالب خوب بگو آتلیه اشون کجاس مزاحمشون بشیم
شیما مامان شاهین
10 خرداد 92 13:07
راستی خونه باغتون خیلی خیلی قشنگه. ازدیدن عکسا لذت بردم کار جالبی بود


ممنون عریزم
مامان فتانه
10 خرداد 92 13:08
وای چه عکسای قشنگی...پس حسابی تو استخر بهت خوش گذشته...


آره حسابی ههههه
رنگارنگ
10 خرداد 92 17:26
سلام ایشالله همیشه به تفریح و شادی. آوا جونو ببوس


ممنون چشم
مامان ايسو وايسا
10 خرداد 92 17:34
عكس با مايوت خيلي نازززززززززززززه....تولد خاله جون هم مبارك


مرسی گلم
النا
10 خرداد 92 17:54
خانم همیشه به گردش و خوش گذرونی
خداییش خیلی با این اخلاقت حال میکنم که پایه تفریح و گشت و گذاری ... عییییینن خودم
قربون اون شیرین زبونیش برم مننننننن با اون حرف زدنش
ببوسش با چلوندن حسابیییییی


فدات شم النا جوون تو هم آرتینو ببوس
سمیرا مامان پرنیان
10 خرداد 92 18:15
قلبونت برم عزیزم....چقدر مایو بهت میاد شیرین زبون نانازی


مرسی خاله
زهرا(ترنم عشق)
10 خرداد 92 23:48
عزیزم به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
اگه دوست داشتی تبادل لینک کنیم


چشم عزیزم حتماً
مامان آروین (مریم)
11 خرداد 92 8:20
خصوصی گلم ...
مامان آويسا
11 خرداد 92 8:21
خووش به حالت صفورا جوون با اينكه شاغل هستي به همه كارات ميرسي و كلي وقت واسه دخترت ميذاري!
منم شاغلم ولي اصلا فرصت انجام خيلي كارا رو ندارم
من برنامه ريزيت روتحسين ميكنم
هميشه موفق باشي


ممنون عزیزم لطف داری
مامان نخودی
11 خرداد 92 9:01
وایییییییییییی مردم از خنده کله ام داغون شد خیلی باحال بود کلی خندیدم
عکسای استخرشم که عالییییییییییییی بود


مرسی خاله سمانه
محبوبه مامان الینا
11 خرداد 92 10:06
ای جونم...عکس استخرشو...
مامان یگانه
11 خرداد 92 10:34
صفورا خانم سلام.من به سایتتون مرتب سر میزنم ولی نظر نمیگذاشتم.خدا دختر ماهت را براتون حفظ کنه.خیلی شیرین زبونه.روی ماهشو ببوس .با اجازه لینکتون کردم.قربانت


خواهش می کنم عززم باعث افتخاره
hodeys
11 خرداد 92 16:51
بابا ایولللل ( به قول مشکات بابایی ایبللل ) میوه سر درخت یه چیز دیگه ست، نوش جونتون

وای که استخر چقدر خوش گذشت!
من کچل شدم به مشکات بفهمونم ماژیک و مداد واسه روی تخته وایتبرد و کاغذ ه! ولی همچنان میزنه به پاهاش، به خیال خودش لاک میزنه ههه ههه
می فهمم چی م کشی خواهرررر


الهی من فدای اون مشکات شیرین و شیرین زبون
الی مامی غزل و آوا
11 خرداد 92 17:38
سلام صفورا جونی
خیلی آوا ناز شده هر روز روزم رو با وبت شروع می کنم اول میام وبت و بعد دنبال باقی کارام
دیگه غزل دختر بزرگم شب که میشه میگه مامان از آوای خاله صفورا چه خبر امروز چی کارا کرده و منم تعریف میکنم خودم وقت ندارم وب دخترا رو آپ کنم ولی تو دفتراشون مینویسم یه وقت بشه آپ میکنم
آوا جونر رو ببوسی از طرف من و غزل و آوا کوچولوم


ممنون عزیزم شما به ما خیلی لطف دارید ببوس گل دختریا رو
مامان ساجده
12 خرداد 92 15:39
صفورا جون انشاالله هميشه هفته هاتون پر از اتفاقات خوب باشه و دلاتون شاد


مرسی گلم
شب بو
12 خرداد 92 16:41
سلام صفورا جان این هم واسه آوای عزیزم
چند وقت بود نیومده بودم نت ، هم گرفتاری کاری داشتم هم اینکه نتیجه ی آزمون نگارینم یه کوچولو کسلم کرد ! دلم واسه شما و آوا جان تنگ شده بود
آب بازی دخمل کوشولو خیلی باحاله ! مخصوصا قسمت : 1 ... 2... 3... گفتنش
صفورا جان دخمل من برای آزمون تیزهوشان ، رزرو قبول شد و برای نمونه دولتی با رتبه ی بالا پذیرفته شد ! هر چند که میشه گفت تقریبا به جز خوارزمی هر دو در یک سطح آموزش میدن ، اما یهو دلم گرفت !
تمام اطرافیانم گفتن منتظر باش که شاید کسی از ثبت نام منصرف بشه و تو بری برای رزرو که امروز به این قضیه فیصله دادم و همون نمونه دولتی ثبت نام قطعیش کردم حس کردم دیگه ظرفیت پذیرش استرس و بلاتکلیف بودن رو ندارم ! ایشالا مرحله ی بعدی تحصیلش
امروز جشن فارغ التحصیلی دخمیلم بود . منم مثل شما علاقه به عکاسی دارم . کلی هم عکس گرفتم اما نمیدونستم چطوری بذارم که شما هم ببینین
امروز خیلی پرحرفی کردم . دخمل گلت رو
کن عزیزم ، این هم واسه ی خود خودت


آخی عزیزم تبریک میگم دختر گلتو از طرف من ببوس بابا همونم که قبول شده خودش کلللللیه
ایشالا بهترین درجات علمی رو تو زندگیش بگیره
راستی آدرس مسنجر یاهو یا جی میلت رو برام خصوصی بذار اگه می خوای اونجا در ارتباط باشیم
شب بو
12 خرداد 92 17:10
سلام صفورا جان ، این هم واسه آوای عزیزم که خیلی دوستش دارم
چند وقت نیومده بودم دلم تنگ شده بود برای هر دوی شما عزیزان
گرفتاری های کاریم زیاد شده بود این مدت ! نتیجه ی آزمون دخترم هم داده بودن و یه ذره دلم گرفته بود ، رزرو تیزهوشان قبول شد و نمونه دولتی با رتبه ی عالی
آوا گلی خیلی بامزه میگه پیش بوووود !!!
عاشق تیپ استخرش هستم


قربونت
نفيس
12 خرداد 92 18:16
اي جونم . دمپايي اوتاد خيلي باحال بود . يعنى فكر كنم خيلي لذت بخشه وقتى نيني كوچولويي كه يه روز اندازه فندق بود حالا منظورشو قشنگ بيان ميكنه.
راستى يه كامنت خصوصي برات ميذارم مامان صفورا . خوشحال ميشم جواب بدي


ممنون عزیزم جوابتو فرستادم برات گلم
مهرنوش مامان مهزیار
13 خرداد 92 11:13
همیشه به آب بازی
نفيس
13 خرداد 92 12:43
مرسي عزيزم كه جوابمو دادي واقعااز اون شب با خوندن اون نوشته هاتون خيلى اميد وار شدم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 خرداد 92 13:05
دوستم بیاوبم که به یه سرگرمی دعوتت کردم


چشم ممنون از دعوتت در اولین فرصت میام
سحرناز
16 خرداد 92 1:22
وایییییییی قربون اون مایو و اون شناکردنت بشم من


فدای تو عزیزم
نیر
17 خرداد 92 18:45
شیرین زبون من دوستت دارممممممم
مایوتو بخورممممممم با اون رونات و خالکوبیهایی که خودت زحمتشو کشیدی


خخخخخخخخ
یاسمن مامان رادین
19 خرداد 92 9:20
همیشه به گردش عزیزم.

قربوون مهربوونیت کا دایناسورت رو بوس میکنی عسلم البته یه بوس کردی و بعدش سوار بیچاره شدی اونم رو گردنش؟؟؟؟؟؟؟

تولد خاله شکیبا هم مبارک

قربوون شیرین زبوونیت عزیزم


قربونت یاسی جوون