آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

آوای دلنشین

پارک قیطریه

1392/3/13 20:03
نویسنده : مدیر
4,315 بازدید
اشتراک گذاری

این پست مخصوص پارک رفتن های شماست.

قبل از هر چیز بگم که من حتماً دو روز یه بار میبرمت پارک حتی گاهی هم بیشتر فقط اینو گفتم حواست باشه فردا بزرگ شدی نگی تو کارمند بودی به من نرسیدی هااااا زبانچشمک

اول از پارک چهارشنبه بگم که با خاله شمیم و گندم جوون و رهام کوچولو رفتیم. وقتی رفتیم دنبال گندم و رهام که خونشون تو کوچه کارگاه مادر و کودکه تا رسیدیم سر کوچه تو شروع کردی دولکم دولکم پیاده پیاده یعنی منو میگی اینجووری تعجب شده بودم باورم نمیشد با همون چند جلسه محله کلاست رو شناخته باشی و اییییییینقدر به کلاست علاقه نشون بدی همش می خواستی پیاده بشی و بری کلاس ههههههه قهقهه

اینم عکسای پارک اون روز:

عکس تو و رهام در حال تاب بازی:

این عکستو خیلی دوست دارم داشتی با خاله شمیم بازی می کردی و مرده بودی از خنده حیف که تار افتاده:

اینجا یه چیزی می خواستی که بهت ندادم یادم نیست چی بود و قهر کردی رفتی وسط زمین نشستی بعدشم زودی رهام اومد نشست پیشت هر کی رد می شد از کنارتون میمرد از خنده:

عکسای سرسره سواری:

دوتاتون گیر داده بودین به این گربهه نه شما میترسیدین نه اون :

اینم که کار هر روزمونه:

بازم به دنبال گربه:

 

روز جمعه شب هم با خاله شمیم و خاله شکیبا رفتیم ماست بستنی فرمانیه که پاتوق خاله شمیمه بعدشم دوباره تو رو بردیم پارک قیطریه کلی بازی کردی بابایی اون روز کار داشت و رفت سرکار.

 

اینم عکسای روز یکشنبه اس که من بعد از کار رفتم پاتوبیولوژی مرکزی و آزمایش ادرار ازت گرفتم بعدشم با نازی جوون و لیانا کوچولو و گلاره جوون و بنیتا کوچولوو رفتیم پارک:

تو و لیانا در حال پیتیکو پیتیکو به قول خودت:

 

اینم یه بار که رژ من افتاده بود دستت رفتی پشت مبل مامان جوون اینا قایم شدی و ...:

میمالیدی به لبت:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان ايسو وايسا
13 خرداد 92 16:39
برا ي آواي خشگل وناز


ممنون
مامی مائده
13 خرداد 92 18:05
همیشه به پارک و گردش عزیزم


مرسی گلم
مامان ماني جون
13 خرداد 92 18:29
اي جونم عكسات
صفورا جون هميشه به خودم ميگم كه خيلي مامان خوبي هستي و واسه دخترت خوب وقت ميذاري
آوا جون مامانت بهترين مامان دنياست كه با تمام مشغله هاش هواي تفريحتو هم داره
بوس


ممنون گلم لطف داری
SaYa
14 خرداد 92 0:23
سلام صفورا جون خوبی؟عزیزززم معلومه که حسابی خوش گذشته ها
آوا گلی خوبه؟چه خوبه از بچگیش استفاده میکنه البته به کمک مامان مهربنش
ایشالله همیشه خندون و سلامت باشید


ممنون عزیزم
بهار
14 خرداد 92 0:27
سلام مادر دلسوز و با ذوق ، صفورا جان ....... شاید باور نکنی اما گاهی که خیلی خسته ام با خوندن مطالبت و حس این عشقی که به کوچولوی نازنینت داری خستگی رو از روح و جسمم در میاره ....من از صمیم قلب برای هر سه شما آرزوی هر ثانیه شادی و سلامتی دارم که خوشبختی برازنده شماست


ممنون لطف دارید به ما خیلی
دوستدار آوا
14 خرداد 92 0:48
ای خدا چقدر شبیه هم هستن این خاله و خواهرزاده و صد البته شبیه صفورا....
شمیم و آوا مثل خواهر میمونن فک کن اگه شما زودتر بچه دار شده بودین الان تقریبا همسن بودن


دقیقا اگر همون اول ازدواجم بچه دار شده بودم یکسال تفاوت داشتن ههههههه
ازاده مامان هانا
14 خرداد 92 3:32
خوش به حال اوا با این مامان اکتیییییییو. خیلیم دلش بخواد اوا همش ددره که ... اگه بزرگ شد چیزی بهت گفت بفرست پیش من تا روشنش کنم خخخ. خیلییییییییی نفسه اون قهر کردنو دنبال گربه کردنش عشششششقه


قربونت آزاده جوون
نفيس
15 خرداد 92 0:10
قربون اون قهر كردنت برم جيگر
بزرگ بشي چى ميشي با اين همه ناز؟
* مامان منم شاغل بود و من واقعا وقت زيادى رو تو بچگيم باهاش گذروندم و بهترين دوستم بود.آوا هم حتما يادش ميمونه


امیدوارم عزیزم
مامان النا
15 خرداد 92 0:37
سلام مامان آوا کوچولو من مریم هستم از کرمانشاه خیلی اتفاقی از زمانی که آوا جون چند ماه بیشتر از تولدش نمیگذشت به وبلاگش سر زدم واقعا لذت بردم از این همه زحمات و فداکاریه مادری مثل شما.از اون زمان به بعد بیشتر شبا به وبلاگش سر میزدم.خواستم ازتون بپرسم اسم پزشک متخصص آوا جون چیه؟آدرسشم واسم بفرستین.ممنون.


دکتر افتاده 22253469 تو ظفر هست مطبش
خانمی
15 خرداد 92 11:07
آناهيتامامانيه آرميتا
15 خرداد 92 12:06
عزييييز قربونت بااون رژزدنت توام مثل دوستت عشق پارك وبلالي . ميگم صفوراجون بازم خوبه بلال دوست دارن خيلي مفيده .
راستي خبربده بريم پارك يه روزدوستم
ميبوسمت آواجوني


حتماً حتماً تو این هفته یه قرار میذاریم
مامان نفس
15 خرداد 92 19:56
صفورا جون دعوتتون کردم به سرگرمیه وبلاگی


ممنون عزیزم چش حتما
مهسا مامان مرسانا
16 خرداد 92 0:20
عزیزم خوش بگذره

میفهمم چی میگی کار هر روز ماهم پارک رفتنه

قربونت بشم با اون خنده هات


ممنون مهسا جوون
قسمت نشد بیایم مشهد ببینیمتون مسافرتمون کنسل شد خیلی حیف شد
sohi
16 خرداد 92 0:57
قربون تو دخمری بشم من
تو هم که مثل منی همش دنبال گربه
آخه کی این جوری رژ میزنه عسیسم
فدات بشممممممممممممممممم اینگده شیرینی


ههههه میبینی تو رو خدا
یاسی مامان سید حسن
16 خرداد 92 15:31
سلام صفورا جوووووووووووووون ببخشید چند وقت نبودم درگیر بیمارستان و بدنیا اومدن حسنا خواهر سید حسن بودم
وایییییییییییییییی الهی من قربون اوا جووووووونم بشم که اینقدر نازه
خدا سایه پدرو مادرتو همیشه بالا سرت نگهداره


به به مباااااارکه قدم نو رسیده عزیزم
مامان دینا جون
16 خرداد 92 16:04
وای خدای من.ببین چجوری پشت مبل قایم شده داره رژ میزنه.


خخخخخخخ
مامان سارا
16 خرداد 92 19:01
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
عید مبعث بر شما و خانواده محترمتان مبارک


ممنون بر شما هم مبارک
زهرا مامان مه سما
17 خرداد 92 9:01
فدای رژ زدنت خالهههههههههههه


خخخخخخ
SaYa
17 خرداد 92 14:33
مگر می شود مهربانی را ثبت کرد،یا محبت را توضیح داد؟
مگر می شود عاطفه را رسم کرد؟....مگر می شود خدا را نوشت؟!!!!
اما ما در این خانه های مجازی محبت را بدون چشم داشت به یکدیگر تقدیم میکنیم و بدون کلامی بدگویی با یکدیگر زندگیمان را قسمت میکنیم
و اینجاست که ما مهربانی را ثبت میکنیم
دوست خوبم روز دوست مجازی به تو عزیزم تبریک میگم...
شاد باشی


یه دنیا ممنون دوست خوب و نازنینم
نیر
17 خرداد 92 18:42
عاشق اون قهر کردنت شدم کار خوبی میکنی به این صفورا رو نمیدی چه با اشتها بلال میخوری ارینم عاشق رژ زدنه و همون کاری که شما با رژ مامانی میکنی میکنه


ههههه فدای اون گل پسر بشم من
مامان مهرناز
18 خرداد 92 2:25
قربونت برم عزیییییییییییییییییزم
-------------------------------------------------
درست گفتی عزیزم بلاگفا خیلی مشکل داشت ماهم تغییر وبلاگ دادیم امیدوارم به خونه جدیدمون سربزنی ولینکمون کنی بااجازت لینکت کردم
ادرس جدید وبلاگمون

http://mehrnazbaba.niniweblog.com/



حتما عزیزم میام پیشتون
مامان فتانه
18 خرداد 92 14:21
افرین به این مامانی که با مشغله کاری هم به فکر دخملیه....عکسا خیلی ناز شدن


ممنون گلم
مامان دینا جون
18 خرداد 92 18:48
مامانی بدو بیا به یه مسابقه دعوت شدی.


ممنون عزیزم
SaYa
18 خرداد 92 22:10
تـنهــــا چیزی که خرجــــی ندارد

جـــاری شدن در ذهــــن دیــــگران است....

پس آنگونه جاری شــــوید

که خنــده بر لبانشـــان نـــــــقش بــــبندد ...

نه نـــــــفرت در دلشـــــــان

برای تو دوست گلم که جاری شدنت در ذهنم همیشه با لبخنده


یه دنیا ممنون عزیزم
یاسمن مامان رادین
19 خرداد 92 9:26
عزیزمی با اوون خنده های شیرینت و دل نترست ...من با این سن و سال از گربه می ترسم والا.....

قرتی خانوم از الان یادگرفته موارد استفاده لوازم آرایش رو


ههههه میبینی تو رو خدا
زهرا
23 خرداد 92 11:55
سلام توروخدا اون رژ ندید دست بچه گناه داره وقتی این الگویه بده شماهارو برا بچتون میبینم اینقده حرص میخورم اون بچه معصومه گناه داره بعدشم رژ همش سرب شما میدونی سرب چه عوارضی داره از اونجایی که من رشتم جوریه که عوامل زیان آور رو میشناسم میدونم-بعد نمیدونم اون رنگی که دادید دست بچه از چی درست شده ولی انگار تویه عکس دوره بره دهنشم گرفته حتی رویه پوستش هست-بعد لاک هم میزنید نمیدونم حتما بچه دست تو دهنش میکنه مگه میشه بچه دست تو دهنش نذاره-توروخدا مواظب باشین-


من رژ ندادم دستش خودش برداشته بعدشم حالا یه بار برداشته رفته قایم شده منم تا دیدم عکس گرفتم و زودم ازش گرفتم
در مورد لاک و رنگ انگشتی و اینام باید بگم دوست ندارم اصلا بچه ام اینقدر پاستوریزه بار بیاد
زهرا
26 خرداد 92 22:07
بچه ذاتا میدونه رژ بده واسه همین قایم شده


آره بچه ذاتاً میدونه اگه قایم نشده بود ازش می گرفتم