آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

آوای دلنشین

19 ماهگی و تعطیلات خرداد

1392/3/19 20:01
نویسنده : مدیر
3,183 بازدید
اشتراک گذاری

 دختر کوچولوی مامان باید منو ببخشی که این چند روز نرسیدم بیام وبلاگتو آپ کنم و سر موقع 19 ماهگیتو تبریک بگم باید بگم خییییییییییییییلی درگیر بودم کارم تو محل کار خیلی زیاد شده و چند وقته درگیر مهد خوب پیدا کردن و پرستار و این بدبختیا بودم هنوزم لنگ در هوام نمی دونم چیکار کنم آخ

خوب بگذریم از این مشغله ها که تمومی نداره.

به هر حال به چند روز تأخیر موجه چشمک 19 ماهگیت مبااااااااااااااااااااارک عسلم هوراهوراهوراهورا خیلی دوست داری بهت میگم عسلم خودتم هی تکار می کنی عسلم عسلم بغل

و اما قبل از هر چیزی باید در مورد بهترین هدیه ای که دیروز بهم دادی برات بگم که از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجم ابله

قبلاً برات نوشته بودم که منو شآب صدا می کنی و هر چی بهت میگم اسم خودمو نمیگی دیروز که از سرکار برگشتم تا منو دیدی گفتی صفولا صفولا واااااااااااااای منو میگی انگار رو ابرا بودم هورابغلماچ کللللللللللللللی گرفتم چلوندمت به پرستارت گفتم تو یادش دادی گفت آره خیییییییییلی کیف داره اسممو صدا می کنی و خییییییییییییییلی هم بانمک تلفظ می کنی شبم که هی از خواب بیدار میشدی همش می گفتی صفولا صفولا و منم هر باز جوابتو میدادم  جوونم جوونم. خلاصه اینکه این بهترین هدیه زندگیم بود که بهم دادی قلبقلبقلب

و اما بریم سراغ بقیه مطالب.

خیلی وقت بود که می خواستم برات رنگ انگشتی بخرم اما فرصت نمی کردم برم شهر کتاب که بالاخره یک هفته پیش فرصتی شد و برات یک جعبه 15 رنگیشو گرفتم و اینم عکس اولین نقاشیت با رنگ انگشتی:

ببین چه ذوقی کردی:

و اما بعد از چند دقیقه عکس و فیلم گرفتن گذاشتمت تا حسابی نقاشی کنی و رفتم بعد از چند دقیقه با این صحنه مواجه شدم:

یعنی تا مچ دستتو کرده بودی توش و کل قوطی رو چند دقیقه ای تموم کردی!!! خوب شد همشو ندادم دستت و فقط یک رنگ بود.

چ

و اما تعطیلات خود را چگونه گذراندید......

از دو ماه پیش قرار بود این تعطیلات رو با پسرخاله های بابایی و خانوماشون و بچه هاشون بریم مشهد بعد از اینکه بلیطامونم گرفته بودیم بابایی که دلش نبود و همش می گفت من کارم زیاده خیلی این روزا منم که می ترسیدم الان مرخصی بگیرم چند روز بعد برای مهد رفتن تو به مشکل بخورم اما دلو زدیم به دریا و گفتیم میریم تا اینکه شب قبل از حرکتمون زنگ زدن و گفتن خانوم پسرخاله بابایی که حامله هم بوده و به ما نگفته یه مشکلی براش پیش اومده و نمی تونه بیاد دیگه ما هم دودل شدیم و گفتیم مسافرت رو کنسل می کنیم چون دوست داشتیم همه با هم باشیم دسته جمعی خلاصه مسافرتمون درست قبل از رفتن کنسل شد ناراحت

اما خوب ما هم بیکار ننشستیم و یه برنامه توپ ریختیم واسه تعطیلات.

روز سه شنبه که 14 خرداد میشد با خاله شکیبا و سمیرا اینا و خاله های من خاله هانی و عطی و عماد و ... رفتیم باغ خییییییییییییلی هوا عاااااااااالی بود و تو هم کلی کیف کردی و بازی کردی اینم عکسای اون روز:

با بابایی در حال تاب بازی اما آرومت نمیگیره یه جا که داری به زور پیاده میشی زبان:

همش این موبایلا دستته یا بازی می کنی یا عکس میبینی یا الو می کنی:

دیگه کامل بلدی با موبایل تاچ کار کنی خودت میری تو گالری عکس میاری خودت آهنگ و فیلم میذاری و البته خودت میری تو phone book من و شماره همه رو میگیری و من روزی باید به صد نفر توضیح بدم که ببخشید آوا شمارتونو گرفته!!!! ابرومنتظر

در حال توپ بازی با بابایی و میعاد:

اینجام داری آب نبات چوبی میخوری:

و اما شبش به یکی از دوستای بابایی و خانومش گفتیم بیان باغ و شب رو اونجا خوابیدیم شام سوسیس کبابی و جوجه کباب درست کردیم که اینقدر دیر شده بود و خسته بودیم نشد از شام عکس بگیرم اما خیییییلی چسبید اینم چادری که من و تو و خاله آزاده خانوم عمو روح ا... توش خوابیدیم البته می تونستیم بریم تو کلبه بخوابیم اما ترسیدیم عنکبوتی جکی جونوری بیاد واسه همین تو چادر خوابیدیم بابا و عمو روح ا... هم بیرون خوابیدن.

البته بابایی به شدت مریض شده بود واسه همین حالمون گرفته شد حسابی ناراحت

روز چهارشنبه 15 خرداد:

و اما یک صبحانه حسابی تو اون هوا واقعااااااا میچسبه:

بعدشم که رفتیم کلی میوه چیدیم و خوردیم شما هم که حسسسسسابی مشتری شده بودی روز قبل اینقدر گیلاس و آلبالو و گوجه سبز خوردی که تا صبح پدری از ما درآوردی نصف شب بیدار شدی و کللللللی گریه کردی با بابایی مجبور شدیم طبق معمول موقع هایی که دلدرد میشی توی اون چادر و جای تنگ بذاریمت تو پتو تابت بدیم (ننوت کنیم) از بچگی همیشه اینکار تو دلدردات جواب میداده یعنی یه جووری بگم که معجزه میکنه!!! بازم روز بعد ول کنه این میوه ها مبودی که آخ

اینم یه عکس هنری که عمو روح ا... به موبایل من گرفته:

و اما ناهار عمو روح ا... یه آبگوشت برامون درست کرد که تا به حال نخورده بودیم واقعاً حرفه ای بود تو اینکار:

و اما 5 شنبه صبح که من رفتم سرکار و شبش هم فاطمه جوون دختر عمه مامانی هممونو پارک نهج البلاغه دعوت کرده بود البته بیچاره خونه دعوت کد من قبول نکردم گفتم بریم پارک که به بچه ها بیشتر خوش بگذره و اونم استقبال کرد البته چون بابایی حالش بدتر شده بود نتونست باهامون بیاد اما ما چون قول داده بودیم مجبور شدیم تنهایی بریم ناراحت

اینم عکسای اون شب:

نمی دونم دوتایی بیرون آلاچیق کنار هم نشستین چی پچ پچ می کنین زبان :

تو و علی کوچولو پسر خاله فاطمه بغل خاله سمیرا:

و اما عکس آخرم که مال روز جمعه اس که باز یه قوطی رنگ انگشتیتو تموم کردی!!!:

از پرستار الانت خییییییییییییلی راضیم خیلی چیزا یادت داده بلدی تا 16 بشمری!!

شعر پیشی پیشی ملوسم و تاب تاب اباسی  رو خودت کامل میخونی و آهویی دارم خوشگله و یه توپ دارم قلقلیه رو نصفشو که ما می خونیم بقیه اشو میگی حالا تو پست بعدی سعی می کنم کامل طریقه شعر خوندنتو بنویسم

سه تا حرف انگلیسی هم بلدی

ماتر (water)

هپی (happy)

گلس (glass)

وقتی فارسیاشو میگیم انگلیسیشو میگی خیییییییییییییلی هم بانمک تلفظ می کنی قهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

تداعی
19 خرداد 92 13:03
ااااااااااااا چقدر باغه اشناست
یعنی من تو این پستت هوس همه چی کردم مخصوصا سوسیس کبابی
ای جاننننننننن همه رنگهارو هدر داد
راستی چند خریدی رنگارو؟
اوا جیگرو ببوسسسسس


15 تومن
چشم عزیزم حتما
سحر مامان ارشاک
19 خرداد 92 13:05
قربون خودت و رنگ انگشتیت
ایشالا تافل بگیری شیطونک

همیشه هم در حال گشت و گذار باشی که نگفته هستی


مرسی خاله سحر
شب بو
19 خرداد 92 14:22
ای جانم صفولا گفتنت آوا جونم
آبگوشــــتتتتتتت
قلیون
خوشحالم که بازم رشد و پیشرفت آوا جان رو می بینم
برای بابائی محترمشون هم آرزوی سلامتی دارم
همیشهههه به گردش و شادی و البته تندرستییییییی باشین
صفورا جان دوست خوبم ، راههای ارتباطیم رو براتون توی تاپیک قبلی بصورت خصوصی گذاشتم اما نمیدونم به دست تون رسیده یا نه !


ممنونم عزیزم از لطف سرشارت
hodeys
19 خرداد 92 14:33
الهی قربونش
خدا رو شکر که از پرستارش راضی هستی
ایشالاه دائمی بشه
وای از رنگ انگشتی نگو که .....
ماشالاه به این همه هوش و استعداد ایول


قربونت عزیزم ممنون
یاسی مامان سید حسن
19 خرداد 92 16:46
سلام صفورا جووون خوبی گلم؟دخمل نازت خوبه؟
خدارو شکر که از پرستارت راضی هستی و البته بازم باید خدارو شکر کنم چون میدونم وقتی اوا اسمت رو گفت چه حسی داشتی و منم مثل هر مادری و مثل شما اون رو لمس کردم بازم بهت تبریک میگم
همیشه شاد باشید


آره عزیزم واقعا حس بی نظیریه
مامان ثمین
19 خرداد 92 18:05
همش به یه طرف اون دستای کوچولو و پاهای خوشگل که توی رنگ غوطه ورند به یک طرف.خیلی نازی آوا جون


مرسی عزیزم
زهره مامان عرفان خان
19 خرداد 92 22:39
سلام به آرنیکای عزیزم و مامان صفورای خوبش
به به چه گل دختری ؛ مامانی براش اسپند دود کنه ؛ شیطنت ها و عکاسی حرفه ای مامانش خیلی بانمکن و حسابی کیف کردیم
ما دوست داریم با شما دوست بشیم ؛ شما چطور ؟؟؟ پس بیاین پیشمون خوشحال میشما !!!


ممنون عزیزم حتما میام
مامان مهرناز
20 خرداد 92 0:05
عزیزم قربونت برم که اینقدر شیرینی
فدای صفولا گفتنت
همیشه به شادی وگردش
وااااااای ببین رنگارو چیکار کرده



ممنون خاله مهربون
مامان آرزو
20 خرداد 92 1:06
رنگ انگشتیا از دست آوا گریشون گرفته.
صفورا راست بگو آوا به خودت رفته انقدر بلا شده؟


هههههه چی بگم والااااا
عاطفه مامان الای
20 خرداد 92 2:12
صفورا جونم خوش بهحالتون با این باغ با صفا ...آبگوشت دلم خواست نوش جونتون ...وای آوا جون چیکار کردی خاله همه جاتو رنگ کردی ......صفورا جون دیگه نخر براش فکر کنم هنوز زوده ...از استفاده کردنش معلومه ...یکم بزرگتر بشه میتونه خوب استفاده کنه...ولی اینا خاطره خوبی میشه واسش بزرگتر بشه به خودش میخنده ...قربونتون برم من هم مامانی ...هم دخملی


نه بابا زود چیه بچه ام کیف میکنه و همین هم مهمه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 خرداد 92 3:17
آفرین به دخترباهوش وزرنگ
رنگ بازی رودوست داری شیطون معلومه کاملا
میگم صفورااگه رفتیم استخرحتمارنگ هم ببریم
میبینم که بدون مارفتیدباغعاشق اون عکسش بامیوه هاشدم که موهاش پف کرده خیلی بهش میاد
همیشه شادباشیددوست جون درکنارهم


ممنون عزیزم
جوجوبانو
20 خرداد 92 8:35
سلام مامان صفورای عزیز من که عاشق این دختر شما شدم.
از وقتی این گل دختر و دیدم دیگه مصمم شدم سال دیگه واسه نی نی اقدام کنیم.
شاید با ورت نشه تمام وبلاگ دخترت رو نگاه کردم و خداییش همش براش ماشالله گفتیم. هم برای آوا جون هم برای شما که اینقدر با سلیقه هستی.
دوست داشتم بعضی پست های رمزی رو هم می دیدم که رمز نداشتم
خدا براتون حفظش کنه....


ممنونم عزیزم لطف داری به ما
سمیرامامان آوا
20 خرداد 92 10:31
وای صفوراجون چقدر همه چی روقشنگ به تصویرکشیدی خدادخمل نازتو نگهداره همیشه بهتون سر میزنم وجویای احوالتون


مرسی گلم خوشحالمون می کنی
صبا مامان نیوشا
20 خرداد 92 12:10
ماشالاااااااااااااااا دختر باهوش من..... قربونت برم با اون رنگ انگشتیااااااااااااااااااااااااااااا


مرسی خاله جوونی
سمیرا مامان پرنیان
20 خرداد 92 14:51
آخ که صفورا جون از دست آوا چقدررررر خندیدم ماجرای رنگ انگشتی خیلی جالب بود امیدوارم همیشه خوشحال و در گردش و تفریح باشید


ممنون عزیزم
نیر
20 خرداد 92 15:13
عالیییییییییییییییییی بود حال کردم
19 ماهگی گلت مبارک
ای من قربون انگلیسی حرف زدنت بشم اون رنگ امیزیتم که محشر بود تو حموم الهی همیشه سالم و خوشحال باشی خوشگللللللللللللللل من


ممنون عشق من
مامی مائده
20 خرداد 92 15:14
کی میشه من تو رو درسته قورت بدم هاااااااان


قربونت خاله جوونی
یاسمن مامان رادین
20 خرداد 92 15:16
چه کیفی کردی با اوون رنگهااااااا

الان وقتشه فشااااارت بدم با اون صفولا گفتنت
چه تعطیلات خوب و خوشمزه ای
ایشالا همیشه شاد باشین


ممنون عزیزم
زهره مامان عرفان خان
20 خرداد 92 15:17
سلام با افتخار به جمع دوستای ما پیوستید ... لطفا اگر افتخار دادید و لینکم کردید خبرمون کنید تا کلی ذوق زده بشیم ... مرسی


سلام عزیزم باعث افتخاره
SaYa
20 خرداد 92 16:01
سلام صفورا جون خوبی عزیزم؟وای قربون این گل دختر برم
باور کن استعداد هنریش داره شکوفا میشه ها
منم بچه که بودم عاشق رنگ بازی بودم تا آخرش شدم نقاش
19 ماهگیت مباااااااارک نفسی
وای چیزی تا 2سالگیت نمونده عشق من
الهی قربون صفولا گفتنت برم من عزیزم
مواظب خودت خیلی باش مهربونم
چقد با اون حروف انگلیسیا خندیدم
قرررررربونت برم با این خوشمزگیت


مرسی گلم از اینهمه ابراز لطف و مهربونی
SaYa
20 خرداد 92 16:01
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را
شاد باشی دوست عزیزم


این روزا خیییییییییییلی کارم زیاده سرکار زیاد نمیرسم بیام وب (( شرمنده
نفيس
20 خرداد 92 18:15
اي جونم ، جوجه رنگى شدى كه كوشولو
منم جاى تو بودم از اون ميوه ها نميتونستم بگذرم والا


خخخخخخ
عمه ی آتنا
20 خرداد 92 20:59
مهسا مامان مرسانا
20 خرداد 92 21:31
سلام عزیزم

بی خبرم ازت دیگه به ما سر نمیزنی صفورا جون ؟؟

خیلی ناراحت شدم نمیای ان شالله به زودیببینمت

19 ماهگی خوشگلمون مبارکه

ای جانم چی کار کرده باخودش......

به به چه باغ با صفایی...

وای منم آبگوشت میخوام!

آفرین گل دختر باهوش قربونت برم

هزار ماشالله[ماچ


شرمنده مهسا جوون این روزا تو کحل کار کارم خییییییییییییلی زیاد شده نمیرسم زیاد بیام نت
مامان حنا
21 خرداد 92 10:50
سلام عزیزم دختر نازی داری ماشااله مثل فرشته هاست .دخملی من هم تقریبا همسن و سال فرشته شماست.من تصادفی با وبتون آشنا شدم وبلاگ قشنگی دارید .شما را لینک کردم.وقت کردید به من سر بزن


ممنون گلم باعث افتخاره چشم حتما
مامان آويسا
21 خرداد 92 12:28
خوش به حالت صفورا جان! رموز موفقيتت چيه با اينكه شاغلي به همه كاراد ميرسي! منم شاغلم ولي اينقدر وقت براي آويسا ندارم


عزیزم منم کار خاصی نمی کنم بابا الکی بزرگش نکنید آخه من ساعت کاریم زود شروع میشه زودترم تموم میشه به نسبت جاهای دیگه
مامان آروین (مریم)
21 خرداد 92 15:52
ایشالا همیشه به گردش خوشی دلخوشی ......


ممنون عزیزم
مامان آروین (مریم)
21 خرداد 92 16:25
دوست خوبم ایشالاه همیشه به دلخوشی و گردش
عزیزم مسافرتمون کنسل شد .... ولی آپم ....


میام پیشتون حتما
محمدحسين(قهرمان كوچك)
22 خرداد 92 2:33
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|......*آپیم....بدو* بیا ....|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)


آوا جون حسابي بهت خوش گذشته...
ببين با رنگ انگشتي هاش چكار كرده!!!!
مامان صفولا خدا به دادتون برسه با تميز كردن اين رنگا!!!!


آره واقعا....
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
22 خرداد 92 3:08
________$$$$$$
_________________$$$$$$$$
________________$$$$$$$$$$
_________________$$$$$$$$$$$
__________________$$$$$$$$$$___
____________________$$$_$$$$$$_$$
__$$$___$$$ _________$$$_$$$$$_$$
_$$$$$_$$$$$_______$$$$$$_$$$$$
_$$$$$$$$$$$______$$$$$$$$$
___$$$$$$$_______$$$$$$$$$$$
_____$$$$________$$$$$$$$$$$$
_______$__________$$$$$$$$$_$$$
________$__________$$$$$$$$__$$$
_________$_________$$$$$$$____ $$
__________$_______$$$$$$$$_____$$
___________$_____$$_$$$$$$_____$$
____________$___$$__$$$$$$$___ $$
_____________$_$$___$$$$$$$$__$$
______________$_____$$$$$$$$___
_______________$____$$$$$$$
____________________$$$$$$
____________________$$$$$
____________________$$$$
____________________$$$$
____________________$$$$
____________________$$$$
____________________$$$$$
____________________$$$$$$
____________________$$$$$$$
____________________$$$$$$$$
____________________$$$$_$$$$
____________________$$$$__$$$$
____________________$$$$__ $$$$
____________________$$$$___$$$$
__________________ $$$$$___$$$$$
_________________ $$$$$$___$$$$$$
___________________$$$_____$$$_$
_________________$$$_$__$$$$__$

آپيــــم دوست خوبم...منتظرتيم.....





مامان صفولا الان حست نسبت به رنگ انگشتي چيه؟




میام گلم
آني
22 خرداد 92 10:19
هميشه هم به گردش و تفريح
واي واي چه كثافتكاريي كرده دخملي با اين رنگاي انگشتيش ولي عشق بچه هاست اين كارا...


ممنون عزیزم
زهره
22 خرداد 92 11:18
همیشه به خوشی وشادی


ممنون
محبوبه مامان الینا
22 خرداد 92 14:15
صفولا
نرگس
22 خرداد 92 15:10
سلام صفورا جون
ماشالله به آوای جیگر
عزیزم میشه اسم و شماره تلفن و هزینه کارگاه مادر و کودک که میرفتی رو بهم بدی و اینکه راضی بودی ؟


کارگاه مادر و کودک آینده لینکش تو نی نی سایت هست 8 جلسه 80 تومن
آوا
23 خرداد 92 10:52
زهرا
23 خرداد 92 12:09
تو پست قبل براتون نظر گذاشتم بخونین.


خوندم عزیزم ممنون از اینکه سلامتی دخترم برات مهمه و ممنون از نظرت بوووووس
مامان فتانه
24 خرداد 92 12:15
عزیزم 19ماهگیت مبارک....حسابی تعطیلات بهتون خوش گذشته دیگه...چه عکسای قشنگیی...چه صبحونه ای نوش جونت0....


ممنون عزیزم
نرگس مامان باران قلنبه
24 خرداد 92 19:39
قربونت برم با صفولا گفتنت
وای که چقدر دلم هوس کرد آبگوشت بخورم
و بعدشم از اون گیلاسا بخورم
خیلی عکساش قشنگه مثل همیشه
راستی صفورا جون فک میکنی اگه منم برای باران از اون رنگ انگشتی ها بگیرم اگه یه موقع بخوره خیلی خطرناک باشه
آخه دوست دارم براش بگیرم ولی باران معمولا از همه چی تست خوردن میگیره
اصلا بی خیال بعدا میگیرم
کلـــــــــــــــــــــــــی آوا جونمو ببووووس


آوا معمولا زیاد نمیکنه دهنش چیزی رو البته یه بار دستشو زد به دهنش اگه می کنه تو دهنش بهتره دیرتز بگیری برای بالای 3 سال روش زده
مامان ایسان
26 خرداد 92 10:28
همیشه جمعتون همین قدر گرم و صمیمی باشه انشاالله


ممنونم گلم
الناز مامان بنیا
27 خرداد 92 13:52
من عاشق تو و مامانتمممم


مام همینطور عششششششقم