آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آوای دلنشین

نیر پارتی خونه خاله حدیث - شرکت آرین - بهشت مادران

1392/4/13 10:15
نویسنده : مدیر
4,352 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام عسلک مامان بغلماچ

اومدم در مورد اتفاقات این چند روز برات بگم.

اول اینکه به مهد خیلی عادت کردی و فقط یک دقیقه اول که من میرم گریه می کنی و دیگه یادت میره از وقتی وهد رفتی خیلی بیشتر شیطون شدی و بدو بدو و شیطنت می کنی و فکر می کنم این نشونه خوبیه یعنی اونجا محیط شادی بوده برات خدا رو شکر قلبنیشخند

بعد اینکه روز دوشنبه به افتخار خاله نیر که از ارومیه اومده بود تهران خاله حدیث جوون زحمت کشیده بود و یه مهمونی به افتخارش گرفته بود تا ما مامانا بازم دور هم جمع بشیم و شما نی نی ها هم کللللی با هم بازی کنید و خوش بگذرونید. ممنونیم از خاله حدیث به خاطر اونهمه زحمتی که کشیده بود و مهمونی خوبش و البته تشکر ویژه داریم از خاله نیر که با اینکه خیلی کم تهران بود اما وقت گذاشت و ما رو دید (قابل توجه بی معرفتایی مثل مامان نیوشا چشمک)

اینم یه عکس دسته جمعی از مامانا و نی نی ها:

خووردنی های خوووووووووووووووشمزه ای که خاله حدیث زحمت کشیده بود برامون درست کرده بود:

اون بزرگا کیک مرغه که خیییییییییلی خوشمزه و لذیذ بود:

اینجا موبایل من دست پارمیدا جوون بود که تو هم اونجووری با حسرت داری نیگاش می کنه و دنبال موقعیت مناسبی که ازش بگیری خنده:

خاله حدیث براتون سی دی گذاشته بود همه محوش شدید:

تو و رادین جوون در حال اختلاط اونم با شیشه شیر قهقهه :

تو و آیلین کوچولو در حال پرخوری:

هر چی خاله آنی ظرفو میذاشت وسط تو دوباره برمیداشتی میذاشتی جلوی خودت آخ:

در حال بوس کردن هانا توپولی:

تو و آرتا و هانا تو اتاق مشکات جوون در حال فضولی نیشخند :

 

و اما روز سه شنبه بعد از اینکه از مهد برداشتمت رفتیم شرکت آرین ماهواره (شرکت قبلی مامانی) تا من دوستای خوبمو ببینم اونام خیلی مشتاق بودن تو رو ببینن و دستشون درد نکنه که کلللللللللی پذیرایی ازمون کردن اونجا قلب

عکس تو در کنار هانیه جوون:

در حال خوردن بستنی:

 

بعد از شرکت هم رفتیم بهشت مادران اونجا یه قرار وبلاگی داشتیم که همه دوستامونو پیدا نکردیم فقط آرمیتا جوونو و بنیتا جوونو و آیسان جوون رو دیدیم اینم عکسای بهشت مادران:

داری با حسرت آرمیتا و بنیتا رو که دارن تاب بازی می کنن نگاه می کنی و هی می گفتی تاب تاب :

آناهیتا جوون زحمت کشید و تو رو نشوند کنار آرمیتا تا با هم تاب بازی کنید:

عکس تو و آیسان جوون که رو چرخت داری حولش میدی:

تو و آیسان و آرمیتا:

واااااااااای که چه گیری داده بودی به این حوضچه ها همش دستتو می کردی توش میزدی به دهنت چون هوا هم خیلی گرم بود کلللللللللی حال می کردی اما آبش خیلی کثیف بود هر جا میبردمت و حواستو پرت می کردم بازم راهشو پیدا می کردی و میومدی دم حوض آخ :

تو و آرمیتا و بنیتا در حال خوردن چوب شور و به قول توب تو :

بنیتا جوون همه چوب شورا رو خالی کرد رو چمنا و شمام از همون جا میخوردید زبان :

بنیتا جوون عزمشو جزم کرده بود چوب شور بذاره دهنت تو اولش اجازه نمیدادی و دهنتو باز نمی کردی:

اما اون اراده اش خیلی قوی بود:

تا بالاخره به هدفش رسید نیشخند :

 -------------------------------------------------------------------------------------

جدیداً خیلی حرف میزنی که یادم نیست حرفای جدیدتو بنویسم اما اینو دلم نیومد نگم بابایی عااااشقشه تا بهت میرسه میگه عزیزم تو هم بهش میگی دونم (جونم) بابایی میمیره برای این دونم گفتنت و البته من هم چشمک خودتم میگی عدیدم .

تا چیزی میدیم دستت میگی میسی بغل وقتی خودتم چیزی میدی گاهی اوقات میگی بفمایید.

این حرفا رو تو سن 1 سال و 7 ماهگی میزنیااااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مریمی
13 تیر 92 9:41
وای فداشون بشم چقدر نی نی

آوا جونم دوست خوبیه واسه هانا.. هانا راه میره میگه آوا

ما دوست داریم آوا جون




عزییییییییییییزم هانا جوونم عشق ماست آوا دوستای خیلی خوبی داره
سحر مامان ارشاک
13 تیر 92 9:46
عزیزم مثل همیشه به گشت و گذار.
ماشالا به این دخملک ناز ...
قربون توب تو خوردنش بشم



قربونت سحر جوون
hodeys
13 تیر 92 11:36
خوااااهش می کنیم
مرسی از شما که اومدین
به ما هم خیلی خوش گذشت

ماشالاه اوا هم خیلی اجتماعیه هم خیلی با محبته هم خیلی خوب حرف می زنه

مامانیش اسپند یادت نره


قربونت بشم حدیث جوون با زحمتای فراوان ما
عسلی
13 تیر 92 11:52
سلام .عکسای قشنگی بود ازتون درباره فامیل همسر سوال کردم تایید نکردید احتمالا مایل نبودید دربارش صحبت بشه.اگه با سوالم ناراحت شدید معذرت میخوام.فقط کنجکاوی بود


هههه چه جالب دقیقا همین الان جوابتونو دادم ببخشید تایید کامنت ها و جوابشون یکمی طول میکشه چون نمیرسم همه رو با هم جواب بدم و چون از پایین تایید می کنم همین امروز به کامنت شما رسیدم این کامنتتونم خارج نوبت جواب دادم که ناراحت نشید از دستم ههههههه
مامان آنیسا
13 تیر 92 12:32
به به بازم نی نی پارتی!ایشالا همیشه دور هم خوب و خوش و شاد باشید عزیزم ببوس آوای شیرین زبونت رو چه با مزه حرف میزنه


ممنونم عزیزم
دوستدار آوا
13 تیر 92 12:33
عزیزم همیشه به گردش و شادی...


ممنون
SaYa
13 تیر 92 14:15
سلااااام عزیزم
وای چه مامانیپرکاری داستیم ما
خوس بحالتون منم اومدم تهران خرداد ماه ولی انقدر درگیر بودم که نشدهیچکسو ببینم
عزیززززم پس حسابی به آوا جون خوش گذشته ها فداش بشم♥اایشالله ک همیشه شاااد شاااد باشید عزیزم...و اینکه چشم بد ازتون دور باشه خصوصی هم داری عزیزم


ممنون گلم
مامان ارزو
13 تیر 92 15:51
سلام صفورا جونم .همیشه به گردش. یه سوال ؟ فقط با دوستایی که نینیهاشون هم سن آواست میری ددر میشه مسنجر بدی ؟ یا اگه وایبر داری شماره موبایلتو بدی ؟ مشتاق دوستیم با من دوست میشی؟ عشق خاله رو هم ببوس


خواهش می کنم باعث افتخاره آدم هرچقدرم دوست داشته باشه کمه
مامان مهرناز
13 تیر 92 15:56
همیشه به گردش وشادی عزیزم
خیلی خوبه که اینجوری دور هم جمع میشین وخوش میگذرونین
جای ما هم خالی




ممنون جای همه دوستان خالی
زینب
13 تیر 92 16:26
سلام صفورا خوفیبرای آوا گل گلی خودم


ممنون گلم
عسلی
14 تیر 92 1:54
سوال بو دار رو خوب اومدی.میخواستم این وسط مسطا یه فتنه به پا کنم که به تدبیر و سیاست شما در نطفه خفه شدشوخی کردم فامیل شوهرا همشون گلن
mamane hilda
14 تیر 92 15:09
salam safoora joon cheghad khoshhal shodam ke dokhmalit tuye mahd rahate doosesh dare in chand vaght kheili ba negaraniat negaran budam aziiizam khodaroshokr ke khialet rahat shod mamane mehraboone avaye khoshgelo jigar hamishe be mehmuni va etefaghaye khub golam


ممنونم عزیزم چقدر خوبه آدم اینهمه دوستای خوب داشته باشه
سمیرا
14 تیر 92 19:32
سلام میخواستم بگم من یه دختر دارم اگه میشه لباسهای اوا جون که کوچیک ئیشن واسش اگه نمیخوایین بدین به دختر من دعاتون میکنم


شماره تلفنتو برام بذار
اسماء ஜ مامانه فسقل ஜ
14 تیر 92 20:27
دونم (جونم) اوا


بووووس
♥saba khanooom♥
15 تیر 92 0:28
عزیزم مثل همیشه عالی بود
ایشالله همیشه خوش باشین


ممنون
شهرزاد
15 تیر 92 2:35
سلام صفوراخانوم من خیلی وقته ک چراغ خاموش وبلاگ اوا رو میخونم وبلاگ ساختم و شما رو لینک کردم خوشحال میشم تشریف بیارید


مبارکه چشم حتما
مامان بنيتا
15 تیر 92 3:27
روز خيلي خوبي بود از ديدن شما خيلي خوشحالم
راستي صفورا جون از اون روز بنيتا همش آوا جونو صدا ميكنه


الهههههههههی من فداش بشم منم خییییییییییلی خوشحال شدم شما رو دیدم
مامان بهراد
15 تیر 92 8:54
وااااای بازم دیدار .....
من که کلی حسووووووووووووووووووووودیم شده کاش منم اونجا بودم


جای همه دوستان خالی
هانیه
15 تیر 92 13:42
عزیزم مرسی از عکسی که من و آوا جون بودیم گذاشتی بهترین روزی بود که همگی ما تو شرکت داشتیم . لطفا بازم آوا جون. بیار.


مرسی از شما بابت پذیرایی خوبتون حتما میارمش بازم عزیزم
مامان ایسان
15 تیر 92 16:41

واقعا یکی از دوست داشتنی ترین روزهام این روزی بود که دوستایه خوبم رو دیدیم البته از دیدن این کوچولو ها که نگو
اوا جون بر عکس عکساش خیلی شیطون تر بود البته شیطونی از نوع سایلنتش
شیطون بلا ها یه جا بند نمیشدن یه عکس درست حداقل بندازیم این دفعه قبول نبود سری بعد انشاالله بیشتر باید ببینمتون
دیدی اون دفعه بهت میگفتم شما قرار بزارید من با اینکه راهم دور قول میدم زودتر از شما برسم سر قرار دیدی راست گفتم
یعنی اگه نمیدیدمتون اون روز کفری میشدم بیچاره مامانم اینا رو انقدر سر گرمشون کردم که زود نرن یعنی اگه نمیدیدمتون کله یه منو میکندن
به امید دیدارهایه بعدی اوا جونموببوس


وای به خدا شمنده ایم اینقدر معطلتون کردیم ایشالا قرارهای بعدی بیشتر همو ببینیم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
16 تیر 92 14:56
همش دلم براتون تنگ میشه دوست جوناآرمیتاهم که تامیگیم بریم پیش دوستت میگه آبا
همیشه به مهمونی وتفریح عکساهمشون مثل همیشه خوشجل وناااز


مام دلمون برای آرمیتا و مامانش تنگ میشه همش بووووووووس
mana
17 تیر 92 0:38
jametonjam safoorajon


جای همه دوستان خالی
ازاده مامان هانا
21 تیر 92 1:58
صفورااااا من هلاک این دختر خونگرم توامممم چی کارش کردی اینجوری شده.... دلم میخواد قورتش بدممم... بوسش کن عشقموووو


فدات شم بیچاره هانا هم خونگرمه اگه بچه رو یکم اینور و اونور ببری هی تنها نری حال و حول خخخخخخخخ
محکم ببوووووووووسش