استخر کشوری
دیروز یعنی روز جمعه دوباره با چند تا از دوستات رفتیم استخر شهید کشوری ساعت 11 رسیدیم اونجا خیلی از دوستایی که قرار بود بیان نیومدن و فقط تو و مشکات و رهام و سبحان بودید اما خییییییییییییییییلی خوش گذشت هم به شما هم به ما مامانا
اونجا بردن موبایل و دوربین مثل تمام استخرای زنونه ایران ممنوع بود اما من موبایلو پیچیدم دور حوله تو و بردم با خودم و اونجا به صورت کاملاً قاچاقی ازتون عکس گرفتم
تو عکس پایین به ترتیب از راست به چپ:
مشکات آوا، رهام، سبحان
اینجا هم گرسنه اتون شده و دارید بیسکویت نوش جوون می کنید و البته آب هم به گند کشیدید :
اونجا که بودیم یه نی نی کوچولوی ناز دیگه هم اومد با مامانش بعد یهو مامانش اومد به من گفت اسمش آواس گفتم آره فکر کردم اسمشو صدا می کردم شنیده بعد گفت خودتونم صفورا هستید من یهو اینجووری شدم گفتم آره منو از کجا می شناسید یهو گفت من مونا هستم مامان لنا از دوستان قدیمی نی نی سایتی بود که البته خیلی کم میاد کلوب کلللللی خوشحال شدیم که یه دوست دیگمونم از نزدیک دیدیم
اینجا هم در حال خروج از استخر هستی:
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
چندتا دیگه از شیرین زبونیاتو بگم به محض اینکه هرجایی موبایلی زنگ بزنه ول نمی کنی که تا طرف گوشیشو جواب نده مشغول هرکاری باشی تا صدای زنگ موبایل میشنوی چشات چهارتا میشی میگی چی بود؟ بوبایل بود بَدار بَدار اینقدر میگی تا گوشی رو جواب بدیم یعنی اگه دستمون بند باشه و نتونیم برداریم میزنی زیر گریه و هی میگی بَدار
تا یه لباس تنت می کنم یا موهاتو درست می کنم خودت میگی اوشیله (خوشگله) از حالا به فکر و قر و فرت هستی
تا از مهد میای میگم چیکار کردی اونجا میگی مَیَم جوون (مریم جوون که اسم مربیته) بعدم میگی نی نیا
امروز خیلی بهتر ازم جدا شدی وقتی رسیدیم اونجا یکم بازی کردی و بعد اومدی گفتی سوسوله منم گفتم سرسره فقط با مریم جوون می تونی بری بعد مریم جوون اومد بغلت کرد گفت بریم صبحانه بخوریم بعد بریم سرسره همونجووری که داشت می بردت برگشتی گفتی مامان اما زودی حواستو پرت کرد و دیگه من صدای گریه اتو نشنیدم چون روزای دیگه موقع جدا شدن از من گریه می کردی البته زودی آروم می شدی اما امروز بهتر شد و خیالم راحت تر شد