مهمونی خونه خاله مریم - مهمونی خونه خاله سارا
این هفته یه هفته پربار داشتیم همش گشت و گذار و مهمونی جفتی هلاک و خسته برمی گشتیم خونه بیچاره بابایی هم دیگه شاکی شده بود می گفت خوب مجردی می گردین
عکسای اول مال مهمونی خونه خاله مریمه که به افتخار خاله صبا که از اصفهان اومده بود گرفته بود مام خودمونو تلپ کردیم ووی ووی نمی دونی که چه پیتزای خونگیه وششششششششمزه ای داد خوردیم البته خودم تنهایی خوردم چون تو دوست نداشتی زیادمنم زیاد علاقه ندارم به فست فود و این چیزا علاقه مند بشی خاله مریم زحمت کشید و برات ماکارونی گرم کرد خلاصه اینکه کلی مامانی پرخوری کرد و دوستامونم مسخره ام کردن
از راست: رهام، سبحان، آوا، مشکات، هانا
در حال هندونه خوردن:
تو و هانا دارید انگور نوش جان می کنید تو انگور خیییییییییییلی دوست داری تو مهد هم مربیت میگه خیلی خوب میخوری:
اینجا نیوشا شیطونی داره سوت میزنه اونم سه انگشتی!!!! :
نیوشا با اون اخمش دوست داره سوار شه تو هم به روی خودت نمیاری :
دلت واسه نوزادی و کریر سواری تنگ شده بود نشستی تو کریر هانا جوون و خودتو تکون میدادی و تاب تاب اباسی می خوندی:
و اما عکسای بعدی مربوط میشه به مهمونی خونه خاله سارا که روز بعدش بود.
بنیتا جوون مشغول خالی کردن توپها:
عکس تو و هانا جوون (نمی دونم چرا گوشاتو گرفتی فکر کنم از سر و صدا سرسام گرفتی ) :
از راست : آوا ، بنیتای سارا، بنیتای گلاره، مشکات
در حال خلق اثر هنری ببین با چه جدیتی نقاشی می کشی:
بازم هندونه خورون عااااشق بنیتام تو این عکس با اون لپای پرش :
چند تا عکس پایین خونه مامان جوونه برای اولین بار موهاتو دم اسبی بستم :
به نظرت این توپ و حلقه به هیکل تو میخوره؟؟؟؟
کلی حرف دارم بزنم که الان وقتشو ندارم به زودی بر می گردم دوباره.