21 ماهگی و اولین آزمایش خون
سلام عششششششششششششق مامان 21 ماهگیت مبااااااااااااارک بزن دست قشنگروووووو
واااای که چه بلاهایی تو ماهگرد تولدت برامون افتاد اوووووووووووف دیروز جفتمون از خستگی داشتیم غشششش می کردیم
از اینجا شروع کنم که چند روزی بود که لای پات بدجوووری سوخته بود و هر چی بازت میذاشتم و پماد میزدم خوب نمیشدی کلی هم به مهدت سپرده بودم که زود به زود عوضت کنن حتی پریروز قرار بود با چندتا از دوستامون بریم کیدز کلاب اما دقیقا قبل از رفتن تا اومدم عوضت کنم اینقدر بدجووری سوخته بودی که منصرف شدم و گفتم بمونم خونه و بازت بذارم بلکه بهتر بشی افطار هم قرار بود بریم خونه مامان جوون اینا که من اول گفتم نمیام اما مامان جوون اینقدر اصرار کرد گفت تا موقع افطار بازش بذار و بعدش دم افطار فقط برای یک ساعت پوشکش کن بیاید اینجا و زودی برگردین خلاصه آماده شدیم و برای افطار رفتیم اونجا تو خیییییلی خسته بودی و درست نمی تونستی تعادلتو رعایت کنی در هیچ شرایطی هم که از شیطونی دست نمی کشی دوبار خونه مامان جوون اینا خوردی زمین و گریه کردی وقتی داشتیم برمی گشتیم خونه یهویی دیدیم بدجوور راه میری و پای راستتو می کشی و یکم میلنگی وووووی خیلی نگران شدیم من اولش هی می گفتم بابا چیزی نیست خورده زمین لابد ااما اینقدر بابایی و خاله سمیرا و اینا دلواپس شدن که منم به دلشوره انداختن خلاصه قرار شد شب بخوابی تا صح ببینیم که چجووری میشه تا صبح هم پوشکت نکردم و خوابیدی صبح که بیدار شدی دیدم سوختگیت خیلی خوب شده اما همچنان پاهاتو می کشیدی و خوب نمی تونستی راه بری
آماده شدیم و با هم رفتیم مهد و منم رفتم سرکار از اونجا به دکترت زنگ زدم وگفتم که از دیروز می لنگی یکم اونم گفت سریییییع در اسرع وقت قبل از تعطیلات (تعطیلات عید فطر) باید یه آزمایش کامل بده ووووووی منو میگی دلم هووووووووری ریخت پایین گفتم چرا مگه چی ممکنه باشه گفت ممکنه لگنش ملتهب شده من داشتم از استرس سکته می کردم گفت اول وقت بعدازظهر بیارید که من فردا نیستم دیگه جواب آزمایشش همین امروز آماده بشه.
خلاصه اینکه ساعت 1:15 مرخصی گرفتم و اومدم دنبالت مهد و رفتیم دکتر وقتی آقای دکتر راه رفتنتو دید گفت نه چیزی نیست احتمالا ضرب دیده اما حالا بیا معاینه اش کنم خلاصه بعد از کلی معاینه و اینا گفت حالا برای احتیاط آزمایش خون بدید خیالتون راحت بشه گفت مینویسم اورژانسی که همین امروز جوابشو بدن خلاصه پاشدیم رفتیم آزمایشگاه فارابی و برای اولین بار ازت خون گرفتن الهی فدات شم که رگ کوچولوت اول پیدا نمیشد اما طرف وارد بود و یکم که سوزنو گردوند تو دستت پیداش کرد و تو هم بعد از کلی گریه راحت شدی اما تا شب دستتو که گاهی تکون میدادی گریه می کردی و درد داشتی
خلاصه گفت ساعت 4:30 جوابش آماده میشه برای مهدتم آزمایش انگل می خواستیم که ظرف نمونه مدفوع هم داد بهمون از اونجا اومدیم بیرون و رفتیم شرکت آرین ماهواره پیش دوستای مامانی که خیلی به من و تو لطف دارن کلی هم اونجا چیز میز خوردی و برات بستنی خریدن و ... تا حدود ساعت 4 بود که مدیر من زنگ زد و گفت یه کار فرس پیش اومده باید بیاید سرکار من گفتم من با آوا آزمایشگاهم اگه بیام باید با آوا بیام و اونم گفت عیب نداره بیا
خلاصه که قبل از 4:30 رفتیم آزمایشگاه و پرسیدیم جواب ما آماده اس و گفتن آره وقتی داشتن جواب رو بهمون میدادن من فهمیدم که تو خرابکاری کردی ووووی که نمیدونی چجووری تو دستشویی آزمایشگاه بردم و شستمت و خشکت کردم و پوشکتو عوض کردم و خدا رو شکر نمونه مدفوع هم دادم بهشون و رفتیم دکتر آزمایشو دید و گفت خدا رو شکر همه چیز اوکیه و هیچ مشکلی نداری آهن و گلبول و ... همه خوبه کم خونی هم نداری و فقط گفت اگر درد داشتی تو تعطیلات یا بی تابی کردی شربت ایبو پروفن بهت بدیم.
بعد از دکتر سریع راه افتادیم و رفتیم محل کار مامان بگذریم که با چه بدبختی من ماشینو تو پارکینگ گذاشتم و از پارکینگ تا اونجا تو رو بردم و پدرم دراومد اونجا هم که لازم به گفتن نیست همه چیزو بهم ریختی و کللللی کنجکاوی کردی اااا راستی یادم رفت ازت عکس بگیرم تو محل کار مامان بس که خسته بودیم جفتی و دیرمونم شده بود چون قرار بود شبش با خاله سمن و خاله آیدا افطاری بریم بیرون
مدیر انفورماتیک (آقای پاینده) هم یه قوطی مدادرنگی و یه دفتر نقاشی بهت هدیه داد و خدا رو شکر یکم سرگرمت کرد تا من بتونم کارامو بکنم وسط کارم چکت کردم و دیدم بلللله دوباره خرابکاری کردی واااااااااای که دیگه اونجا واقعا امکان عووض کردنت نبود اما چون پاهات هم تازه سوختگیش خوب شده بود باید حتما عوضت می کردم هیچی بردمت تو دستشویی و همونجووری ایستاده پوشکتو درآوردم و شستمت و با دستمال کاغذی خشکت کردم و همونجووری ایستاده پمادتو زدم و پوشکت کردم خییییییییلی کار سختی بود همه لباس فرم کارم هم پمادی شد و خلاصه مکافاتی بود اما خدا رو شکر عملیات با موفقیت انجام گرفت
خلاصه که تا ساعت 7 سرکار بودیم و بعدش سریع رفتیم خونه تو که تو ماشین بیهوش شدی از خستگی و وقتی رفتیم خونه هم باز رو تخت خوابت برد و منم سریع کارامو کردم و آماده شدیم و برای افطاری رفتیم بیرون شبم خییییییییییلی دختر خوبی بودی رفته بودیم درکه و همکاری کردی و خیلی کم شیطونی و اذیت کردی بگذریم که هرچی قند تو قندون رستوران بود انداخته بودی تو لباست
آخرش برگشتیم و رفتیم خونه مامان جوون اینا چون شبای 5شنبه اونجا می خوابیم چون مهدت 5شنبه ها تعطیله و مامان جوون زحمت نگه داشتنتو میکشه
این بود ماجرای ماهگرد 21 ماهگیت یه روز شلوغ و پرکار
اینم عکس به مناسبت 21 ماهگیت که توی مهدکودکت ازت گرفتن و ظاهراً اصلاً همکاری نکردی و همش گریه کردی و فقط همین یه عکس از توش دراومده که بازم معلومه قیافه ات ناله اس
------------------------------------------------------------------------------------------------------
اینم چند تا عکس که جا افتاده بود:
عااااشق حموم رفتن و آب بازی هستی منم گاهی اوقات همینجووری میفرستمت حموم تا برای خودت آب بازی کنی و منم به کارام برسم:
اینام اسباب بازی های حمومته که خیلی دوسشون داری و همش به قول خودت پُر حالی بازی می کنی :
اینم عکسای صندلات که گفته بودم از کنار پاساژ صفوی برات گرفته بودم و قرار بود عکسشو بذارم:
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز خیلی خسته ام و نمی رسم زیاد از شیرین زبونیات بگم فقط چندتاشونو میگم:
هر وقت ازت می پرسیم ساعت چنده میگی دوادَ.....ه
اون روز رفته بودم سی دی های با نی نی رو برات گرفته بودم بعد بهت می گفتم آوا چند تا سی دی برات گرفتم می گفتی دواده سی دی
عااااشق شخصیت تولی تو با نی نی هستی و همش میگی تولی بیذالیم
هر وقت بابایی میره سر کار بهش میگی بابایی بَسَنی بحره و هر وقتم باهاش تلفنی صحبت می کنی میگی بسنی بحر
بهت میگم شما خوبی؟ تو هم جواب میدی آله شما حوبم
شما حوبییییییی؟ واااااااااای میمیرم از خنده خیییییییلی بامزه ادا می کنی این کلماتو یه روز تو ماشین که داشتیم از مهد برمی گشتیم کللللللللللی صداتو ضبط کردم و از حرف زدنت فیلم گرفتم
جدیدا یاد گرفتی میری یه جایی میشینی میگی حسته سدم (خسته شدم)
یه روز که رو تخت بودیم و من همش می خواستم بخوابی و عروسک جوجه ات هم پیشت بود من هی می گفتم جوجه طلایی هم بخوابه (تو به اون عروسکت میگی دوده طلایی) بعد تو گفتی دوده طلایی نحواب بیا پیش من میبینی دیگه کامل خودت جملات رو میسازی و حرف زدنت خیلی کامل شده عششششششقم