اومدیم با کلی خبرای خووووووب
اول از همه بگم من و آوا از همه دوستای خوب و دوست داشتنیمون که لطف کردن و برامون دعا کردن همه کسایی که نگرانمون کرد و همه عزیزانی که برامون نظرات تسکین دهنده گذاشتن کماااااااااااال تشکر رو داریم اینو بدونین که ما عااااااااشقتونیم و شرمنده از اینکه نتونستم تک تک نظرات پرمهرتونو جواب بدم اما همممممرو خوندم و کلی خوشحال شدم از اینهمه محبت و دلداری
و اما بریم سر جریانات دیروز از کجا بگم و از چی شروع کنم چی بگم که بر من چی گذشت دیروز ایشالا خدا برای هیچ مادری نیاره و نصیب هیچ کس نکنه دلواپسی برای بچه رو
اینو بگم که از اول صبح که اومدم سرکار لینکای بیمارستان مفید رو دیدم و متوجه شدم که دکتر شیاری که فوق تخصص روماتولوژی اطفاله و خیییلی هم ازش تعریف می کردن شنبه صبح کلینیک بیمارستان هست منم شمارشو درآوردم و خوشحال و خرسند زنگ زدم و متوجه شدم نوبت دهی ساعت 6 صبح شروع میشده و تا حالا نوبت ها که به صورت سیستماتیک هم بوده پر شده خیییییییییلی شاکی شدم اگه میدونستم حتما 6 صبح میرفتم و نوبت می گرفتم اما اصلا تصورشم نمی کردم آخه اینجوورشو اصلا ندیده بودم گفتم حالا پاشم برم اونجا شاید حضوری و با جواب سونو به صورت اورژانسی پذیرش کنن خلاصه مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم بیمارستان راستی اینم بگم که تو خونه پیش بابایی بودی و مهد نبردیمت رفتم. رفتم اونجا و دیدم که بله نوبتای دکتر شیاری پر شده و سیستم بسته شده رفتم پیش منشیش گفتم دخترم اینجووری شده گفتن لگنش آب آورده ممکنه تا حالا هم دیر شده باشه نمی تونم تا پس فردا وایسم اگه سونوگرافیشو به خود آقای دکتر نشون بدید حتما اورژانسی بودنشو تأیید می کنن گفت دکتر نیومده سه نفر دیگه هم منتظرن با خود دکتر صحبت کنن باید وایسین تا 10-10:30 که آقای دکتر میان با خودشون صحبت کنین برگشتم بانک و دوباره ساعت 10 برگشتم بیمارستان دوباره گفت دکتر نیومده و چون دید کارمنده بانکم دل سوخت و گفت دیگه نمی خواد زنگ بزنی من صحبت می کنم زنگ بزن 11-12 خبرشو بهت میدم خلاصه ساعت 11 تماس گرفتم و گفت آقای دکتر به هیچ وجه قبول نمی کنن و اون سه نفر رو هم رد کردن خلاصه پریشون و ناامید گفتم مطب چی فکر می کنید قبول کنن گفت آره اونجا احتمالاً قبول می کنه شماره ای که از مطبش داشتم هرچی زنگ زدم تا 3:30 جواب نداد کسی ساعت 3:30 پاشدم رفتم به آدرسی که داشتم بهم گفته بودن نزدیک متروی شریعتیه خلاصه رفتم ماشینو پارک کردم اونجا و رفتم به آدرسی که داشتم پرسیدم گفتن که از اینجا رفته سر میرداماد از اوجا پیاده رفتم تا سر میرداماد و نفس نفس زنان و پریشون رفتم مطبش و به منشیش گفتم اینجووری شده و یه وقت اورژانسی برای همین امروز می خوام منشیه گفت آخه امروز خیلی شلوغه اما وقتی قیافه پریشونه منو دید گفت باشه ساعت 8 اینجا باشید دکتر بعدی که بهم معرفی کرده بودن دکتر فهیم زاد فوق تخصص عفونی اطفال بود که اونم گفته بودن نزدیک مترو شریعتیه دوباره از سر میرداماد پیاده رفتم مترو شریعتی و همون آدرسی که داشتم (اینققققققققققدر گیج و منگ بودم و حواسم سر جاش نبود که یادم نبود همون بار اول لااقل این دکترم بپرسم!!!) هیچی هل و هلک رسیدم اونجا و گفتن که این دکتر هم جا به جا شده و رفته همون کوچه سر میرداماد هیچی دوباره پیاده رفتم سرمیرداماد و مطب دکتر فهیم زاد و با خواهش و تمنا از این دکتر هم وقت گرفتم گفت 7 اینجا باشید که تا 8 بین مریض بفرستمتون که 8 برید مطب دکتر شیاری خلاصه برگشتم خونه و با بابایی صحبت کردیم و قرار شد ساعت 6:30 بریم دکتر درتاج همون دکتر ارتوپدی که برات سونو نوشته بود البته جراح و متخصص استخوان و مفصل بود بعد ساعت 7 بریم دکتر فهیم زاد و 8 هم بریم دکتر شیاری خلاصه آماده شدیم و ساعت نزدیکای 6:45 اینا بود که رسیدیم دکتر درتاج اینقدر ترافیک نزدیک ظفر سنگین بود که من پیاده شدم و نصف راهو پیاده اومدم تا زودتر برسم مطب و از وقتامون عقب نیوفتیم خلاصه رسیدم مطب و به خانوم منشی گفتم می خوام جواب سونو رو به آقای دکتر نشون بدم گفت باشه بشینید مریضی که تو هست بیاد بیرون بعد شما برید و سونو رو هم ازم گرفت بعد همینجووری که نشسته بود گفت جوابش چطور بود گفتم تو این جواب که اصلا چیزای خوبی ننوشته و خییییییلی نگرانمون کرده منشیه همینجووری باز کرد و گفت این که خیلی خوبه من گفتم وا کجاش خوبه نوشته یا التهابه یا عفونت و بلند شدم که سونو رو ببینم یهو چشمم افتاد به اسم بالاش دیدم اسم خودمو نوشته (آخه منم همون روز 5شنبه با آوا سونوگرافی از کلیه داده بودم چون چند روز بود کلیه درد داشتم و پاکت جوابامون مثل هم بود) منو میگی دنیا به چشمم سیاه شد یعنی کم مونده بود که همونجا سکته کنم بیوفتم انگار همه جا دور سرم میچرخید غیرقابل باور بود مطمئن بود صبح درپاکتو باز کرده بودم تا اسمشو چک کنم و جوابو اشتباهی نیارم اما چه اتفاقی افتاده بود نمیدونم فکر کنم نمی تونم احساس اون لحظه رو برای هیچ کسی شرح بدم چون قابل وصف نیست...
---------------------------------------------------------------------
میام و این پستو تکمیل می کنم فقط الان دیرم شده و باید برم دنبال آوا فقط اینو بگم که به خیر گذشت و چیز مهمی نبود جهت رفع نگرانی دوستان
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و اما ادامه داستان:
اومدم پیش بابایی و گفتم جریان اینه همه ماشین و ساکت و اینا رو زیر و رو کردیم اما پیدا نشد خونه جا مونده بود وووووی فکر اینکه تو اون ترافیک برگردیم خونه دیوونم می کرد مطمئن بودم به هیچی نمیرسیم دیگه یهو بابایی یه فکری به ذهنش رسید گفت کاش من با موتور برم برش دارم و سریع برگردم تو ترافیک سریع تر می رسه و منم استقبال کردم خلاصه من و تو موندیم و بابایی رفت خونه من دیدم به این دکتر اولی که نمیرسیم چون تا 7:30 بیشتر نبود گفتم فردا خودم تنهایی میارم نشونش میدم سونو رو و با تو یواش یواش راه افتادیم و رفتیم مطب دکتر فهیم زاد و شیاری بگذریم که چقققققدر شلوغ بود و چقدر طول کشید تا نوبتمون بشه کلی بعد از اینکه بابایی بیچاره با عجله برگشته بود گذشت تا نوبتمون شد اول رفتیم پیش دکتر شیاری جریانو کامل براش تعریف کردیم و گفتیم که دکتر سونوگرافی چی گفته رو تخت خوابوندیمت و شروع کرد معاینه پاهاتو به هر جهتی که تکون میداد آخ نمی گفتی کلی پاتو میچوند از رون کج و راست کرد اما هیچی فقط هی به آقای دکتر می گفتی عمو شُکُلات بده فکر کنم تا تو مطب بودیم 5-6 تا شکلات از آقای دکتر گرفتی ....گفت بلندش کنید بابا هیچیش نیست مگه بچه ای که لگنش آب آورده باشه میذاره من پاهاشو اینجووری بچرخونم!!! گفت البته نکه هیچیش نباشه اما نه اینجووری که شما نگرانید این سرماخورده بوده سرما زده به استخون لگنش همین.
بعدم گفت همین الان (ساعت 9:30 شب بود) برید بیمارستان مفید یه عکس فوری می نویسم بگیرید که فقط چک کنم ببینم به استخون سر لگنش آسیب رسیده یا نه ما هم بدو بدو رفتیم بیمارستان البته قبلش رفتیم مطب دکتر فهیم زاد و به منشیش گفتیم که اینجووری شده و عکس باید بگیریم گفت عیب نداره برید هنوز مریض هست ما تا 10 هستیم دیگه بگذریم که تو بیمارستان دهنمونو صاف کردی اینقدر بدو بدو کردی و من و بابایی رو به دنبالت کشوندی و از دستمون درمیرفتی خلاصه عکسم که گرفتیم آوردیم دید و گفت که خدا رو شکر استخوناشم هیچ مشکلی نداره البته جدای از این قضیه از خیلی وقت پیش من حس می کردم پاهاتو خیلی صاف نمیذاری زمین و به هر دکتری می گفتیم می گفت زوده حالا برای تشخیص که این مطلب رو هم به دکتر شیاری گفتیم معاینه که کرد و راه رفتنت رو دید گفت یکمی نرمی استخون داری که چیز مهمی نیست فقط یه سری چیزا رو گفت باید رعایت کنی:
1. ماکزیمم دو ساعت بعد از غروب بخوابی که معمولا هم اینجووری هست چون صبحا برای مهد باید زود بلند شی
2. یه مدت خیییلی خودتو خسته نکنی یعنی 45 دقیقه که ورجه وورجه کردی حتماً 15 دقیقه استراحت کنی که این خیییییییییلی کار سختیه آخه یه لحظه ام یه جا بند نمیشی مگر اینکه خونه باشیم و در حال تماشای سی دی مورد علاقه ات با نی نی
3. یه سری چیزا رو بیشتر بخوری مثل موز کیوی مرکبات گوجه خرما موز بستنی
و یه چیزی گفت مثل آب مقطر یا همچین چیزی باید بگیریم روزی چند سی سی بخوری که هنوز نخریدیم برات قرار شد دوباره 2-3 هفته دیگه بیایم برای چک کردن
خلاصه هنوز تو مطب دکتر شیاری بودیم که از مطب دکتر فهیم زاد زنگ زدن نمی خواین بیاین نوبتتون شده ساعت 10 شب بود!!! بدو بدو رفتیم اونجا فقط خود دکتر و منشی مونده بودن تو مطب خلاصه رفتیم تو و همه آزمایشا و عکسا رو نشون دادیم و قضیه رو تعریف کردیم معاینه ات کرد کامل و گفت عفونت که به هیچ وجه نیست و MRI نیاز نداره اونم دقیییییییقا همون چیزی رو گفت که دکتر شیاری گفت گفت استخونش به خاطر یه سرماخوردگی که چند هفته پیش خورده سرماخورده هیچ دارویی هم نیاز نداره فقط استراحت کنه یه مدت و خییییییییالمون راحت شد
------------------------------------------------------------------------------------------------------
حالا یه اتفاق دیگه رو تعریف کنم که کللللی حالمو گرفت
فردای اون روز گفتم واسه احتیاط ببرم سونوگرافیتو دکتر درتاج هم ببینه از مهد برت داشتم و رفتیم مطب سه نفر جلومون بودن تا نزدیک نوبتمون شد یهو تو توی مطب پی پی کردی تا می کنی هم سریع بلند اعلام می کنی مامانی پی پی تَدَم منم پوشکتو از تو ماشین نیوورده بودم و ماشینم کلی دور بود هی گفتم خدایا چیکار کنم الان یهو می خواد معاینه ات بکنه از بوی گند خفه میشه بعدشم نمیشد که تا خونه توی ترافیک عوضت نکنم گفتم میبرم تو دستشویی میشورمت و شورتتو پات می کنم حالا اون چند دقیقه که جیش نمی کنی بگذریم که توی اون دستشویی کوچیک بدون امکانات و جای تعویض و بدون حوله اون با جوراب و کتونی که پات بود با چه بدبختی شستمت و با دستمال کاغذی خشکت کردم خلاصه شورتتو پات کردم و اومدیم بیرون همینجووری که هی داشتی ورجه وورجه می کردی و منم به دنبالت می دویدم از در مطب رفتی تو راهرو یهو اومدم دیدم سر راه پله جیش کردی همش هم دستتو میزدی به شورتت چون عادت نداشتی ووووی گفتم باز خوبه بیرون بود کسی ندید دستتو گرفتم آوردم تو و نذاشتم رو صندلی هم بشینی که نجس بشه نوبتمون شد و رفتیم تو من نشستم رو صندلی که جلوی میز دکتر بود و تو هم کنارم ورجه وورجه می کردی یهو رفتی پشت صندلی من و جییییییییییش من از صداش فهمیدم بعدشم با پا شلپ شلپ میزدی روش دکتر همینجووری داشت توضیح میداد و متوجه نشد منم سریع بغلت کردم و با فرم کار نشوندمت رو پام گفتم لااقل رو خودم جیش کنی بعدم همونجووری بغلم سریع اومدیم بیرون که جیم بشیم یه لحظه گذاشتمت زمین که ویزیتو حساب کنم دوباره جلوی میز منشی جیش کردی بدو بدو دستتو گرفتم و از مطب اومدیم بیرون که در بریم دوباره جلوی درآسانسور جیش کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی همه این اتفاقا در عرض 4-5 دقیقه اتفاق افتادا داشتم از عصبانیت و حرص و خجالت میمردم به خدا شاید تعریف کردنش خنده داشته باشه و واقعاً امیدوارم دیگه تو همچین موقعیتی قرار نگیرم
خلاصه اومدیم درماشین همونجا شورتتو درآوردم و ایستاده پوشکت کردمو نشوندمت تو صندلیت رسیدیم خونه جفتی با هم پریدیم تو حموم
اینم ماجراهای دکتر رفتن های ما که خدا رو شکر همه چیز به خیر و خوبی تموم شد
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پ. ن. : حالا فکر نکنی من مامان بی فکریم و اصلا برام مهم نبوده که مطبو به گند کشیدی ها اما واقعاً کاری از دستم برنمیومد حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم تو 5 دقیقه اینقدر خرابکاری کنی